فایل های صوتی :

   انس با قرآن-جلسه اول.mp3

    انس با قرآن-جلسه دوم.mp3

    انس با قرآن-جلسه سوم.mp3

    انس با قرآن-جلسه چهارم.mp3

    انس با قرآن-جلسه پنجم.mp3

     انس با قرآن-جلسه ششم.mp3

    انس با قرآن-جلسه هفتم.mp3

    انس با قرآن-جلسه هشتم.mp3

    انس با قرآن-جلسه نهم.mp3

    انس با قرآن-جلسه دهم.mp3

    انس با قرآن-جلسه یازدهم.mp3


جلسه اول

چگونه با قرآن می توان انس گرفت؟

هیچ بشری نمی تواند این موضوع را آن طور که شایسته آن است پی گیری  کند. ولی ما با چند روایت و آیه این موضوع را مورد توجه قرار میدهیم.

انس با قرآن از مواردی است که اگرهم داریم، باید بیشترش کنیم. مثل "یا  ایّها الذین آمَنوا آمِنوا" (سوره نساء/آیه۱۳۶)اگر ایمان دارید، بیشترش  کنید. مقولات الهی محدود نیستند و هرچه بهره ببریم نهایت ندارد.

سؤال: از انس با قرآن چه معنایی برداشت می کنید؟

وقتی با کسی انس داریم از همنشینی با او لذت می بریم و دوست داریم با او باشیم.هر چه انس شدت پیدا کند،عمق ارتباط شدت میابد.

مأنوس بودن سه درجه دارد: یا با چیزی انس داریم، یا انس نداریم، یا از آن چیز متنفریم.

بعضی انس ها تکوینی است مثل انس مادر و فرزند، انس زن و شوهر. ولی  بعضی انس ها را ما خودمان می سازیم یا جریان زندگی آن را ساخته است. مثل  انس دوستان در یک مدرسه.

چیزی را که نمی شناسید نه با آن انس دارید و نه نسبت به آن تنفر  دارید. پیغمبر معجزه خود را نشان مردم می دهد. بعضی از آنها مؤمن میشوند و  بعضی انکار میکنند."و منهم المؤمن ومنهم الکافر" آنهایی که نه مؤمن هستند و  نه کافر، آنهایی هستند که معجزه را ندیده اند. چون حجت است و حجت خدا بُرش  دارد، اثر می کند و جلو می رود. یک عده ایمان میاورند یک عده هم کفر  میورزند.

برخی مسلمان ها قرآن می خوانند و هدایت می شوند، برخی مسلمان ها قرآن  می خوانند و ابن ملجم می شوند. آن که از قرآن خبر ندارد، نمی داند چه خبر  است. من هنگامی که قرآن را شناختم می بایست توجه کنم؛ ممکن است در هر دو  جاده(هدایت و گمراهی) هدایت شوم.

ما چیزهایی در عالم داریم که نسبت به آنها انس داریم و این انس را ما  ایجاد کرده ایم. چیزهایی هم هست که با آنها ارتباط برقرار کردیم و از آنها  تنفر داریم.

۱) انسان نسبت به هرچه که انس دارد زمانی هم که از او دور است، باز هم  با او هست. هرچه انس بیشتر باشد، او بیشتر با مأنوسش زندگی می کند. اگر  میخواهی با قرآن زندگی کنی، کاری کن نسبت به آن انس بگیری. اگر با قرآن و  ائمه انس بگیریم، همیشه با آنها هستیم. پس از مرگ نیز تنهایمان نمیگذارند.

۲) اینطور نیست که زمان بودن و ارتباط داشتن با آنچه که بدان مأنوسیم  بیش از چیزی باشد که ازش متنفریم. لزوماً کمیّت انس بالا نیست، عمق انس مهم  است. لحظات با قرآن را عمیق بگذرانید. امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام  به ما یاد دادند دنبال تکثیر عمل نباشید. دنبال عمق و خلوص عمل باشید. عمل  در بستر ایمان قبول است و هرچه جانانه تر باشد، قیمتش بیشتر است. کثرت عمل  ابتدائاً ملاک نیست بلکه زیبایی عمل ملاک است. طول زمان در انس نه تنها مهم  نیست بلکه گاهی اوقات زمان که طولانی شود انس را از بین میبرد. زیارت ها  را خیلی طولانی نکنیم که با خستگی و کسالت خداحافظی کنیم. یکی از عنایات  خداوند متعال به ما این است که حلاوت ایمان و چیزهای قشنگی که می خواهد به  ما بدهد در فرصتی کوتاه به ما مرحمت می کند.

لذا معیار و مراد ما در انس با قرآن، زیاد بودن نیست. اگر انس گرفتید،  آن انس شما را زیاد با مأنوستان همراه می کند و این سیستم غیر ارادی است.

۳) انس هرچند یک لغت عمومی است، مدل هایش فرق می کند. جنس انسی که  مادر به فرزند دارد با انسی که فرزند با مادر دارد، متفاوت است. در بحث انس  با قرآن توجه کنیم که جنس این انس با انس های دیگر متفاوت است.

۴) بین انس و محبت رابطه است. انس با محبت پیوند مستحکمی دارد."المرء  مع من احب""آدمی با آن کسی است که دوستش دارد."(مصباح الشریعه/باب۳) خداوند  هر کس را با آن چه دوست دارد محشور می کند هرچند سنگ باشد. هم در قبر، هم  برزخ و هم قیامت، با آنکه دوستش داریم محشور می شویم. از صبح تا شب با کسی  زندگی می کنیم که دوست داریم و شبها خواب او را می بینیم که دوست داریم.  امام (ع) میفرمایند:"هل الدین الّا الحب"(وسائل الشیعه/ج۱۶)آنچه در ما  کارگر میفتد همان محبت است.

۵) دوطرف جاده حب و بغض در غیر از مدلهای تکوینی، معرفت است. در مدل  تکوینی مثل زمان خطبه عقد، خداوند خودش به صورت تکوینی، دوستی و رحمت شدیدی  را مابین زن و مرد قرار میدهد "و جعل بینهم مودةً و رحمة"(سوره روم/آیه۲۱)  (البته شیطان است که این روابط را سرد می کند و مودت الهی را از بین  میبرد.) اما در مدل‌های غیر تکونی، اگر بخواهیم به چیزی انس پیدا کنیم، از  چه راهی باید برویم؟؛ از راه معرفت.

با افزایش معرفت، محبت و گاهی تنفر زیاد می شود.

"اللّهم عرّفنی نفسک...الّلهم عرّفنی حجّتک..."(کافی/ج۱)

چیزی که خوب باشد و درست معرفی شود،محبوب می شود.خدا،رسول الله و حجت خدا اگر توسط خودشان معرفی شوند،محبوب می شوند.

معرفی کلام الله را از لسان الله بگوییم. اگر معرفی قرآن را از زبان آنها بشنویم چون معرفی صحیح است،محبت میاید و انس میگیریم.

میشود یک فرد بد را به دروغ معرفی کرد و خوب جلوه داد و یک فرد خوب را  به دروغ بد معرفی کرد و بد نشان داد. اگر معرفی بد انجام شود، اثر بدی  میگذارد.

اگر یک فرد بد را درست معرفی کنند محصولش بغض اوست.

"الم اعهد الیکم  یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدوٌ  مبین"(سوره یس/آیه۶۰)"انّ الشیطان لکم عدوٌ فاتخذوه عدواً"(سوره  فاطر/آیه۶)خدا شیطان را معرفی کرد و شیطان دشمن من شد.

بدانید که انتظارتان از انس با قرآن چیست؟مثل نماز، اگر از خواندن  نماز انتظار بالا رفتن و روحانی شدن دارید و به آن نرسیدید، سوال پیش میاید  که پس فایده نماز چیست؟"انّ الصلوة تنهی عن الفحشا و المنکر"(سوره  عنکبوت/آیه۴۵)اگر در تعریف ما چیزی بسازیم که نیست، خود را گرفتار می کنیم.  ما نباید برای نماز تعریف بسازیم. نماز آن است که امام و رسول الله تعریف  می کنند. نماز چیزیست که قرآن میگوید.

قرآن میخوانی برای چه؟ معنی؟ تفسیر؟ آخرش به چه سرانجامی برسم؟ که از  خدا بترسم.لازم نیست که معنی و تفسیر را حتما بدانیم تا از خدا بترسیم. مگر  انسانهایی که با صوت رسول خدا دلشان به لرزه میفتاد، صرف و نحو و تفسیر  میدانستند؟

"لو انزلنا هذا القرآن علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصعداً من خشیة  الله"اگر ما قرآن را بر کوهی نازل میکردیم قطعا کوه را میدیدی خاشع و به هم  ریخته از خشیت الله(سوره حشر/آیه۲۱)

از قرآن چه انتظاری دارم؟ از تلاوت آن چه می خواهم؟ چه اتفاقی در من  بیفتد؟ این همان معرفت است. اگر من معرفت یافتم در جاده درست حرکت میکنم.  دنبال چیزهایی که اصلا نیست نمیروم. حضرت میفرمایند: در دنیا مردم دنبال  چیزی اند که خدا اصلا آن را در دنیا قرار نداده.خوشی مطلق را در دنیا  نخواهی یافت. (مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۷۳، حدیث ۱۳۸۰۹)

اگر تعریف درست از چیزی داشته باشیم با آن راحت ارتباط میگیریم.اگر از  دنیا تعریف درست داشته باشیم در آن به دنبال چیزی که نیست نمیگردیم. در  ارتباط با قرآن هم اگر تعریف درست داشته باشیم و معرفی درست شده باشد،خودش  بطور اتوماتیک کار میکند.

معرفی قرآن را باید از زبان ائمه گرفت نه تعریف های بشری. اشتباه  برایمان تعریف شده است. ما قرآن را یک کتاب عربی میدانیم که برای فهمیدن آن  باید مسلط به زبان عربی وتفاسیر افراد مختلف باشیم. در نتیجه در ارتباط  گرفتن با قرآن مشکل داریم و سراغ آن نمی رویم.

در صورتی که همین کتاب عربی بر عربها نازل شد و پسر پیغمبر را کشتند.  منافقان صدر اسلام، هنگام نزول آیات هم بودند، ولی بعد پیغمبر(ص)  با  جانشین و دخترش چگونه رفتارکردند؟! مشکل عربی دانستن و شأن نزول دانستن  نیست.

هر متکلمی مسئول است کلام خود را به مستمعین بفهماند. این کتاب کلام  خداست و خدا عهده دار فهماندن کلامش است."کتابٌ انزلناه الیک مبارکاً  لیدّبروا آیاته" این کتابی است که ما بر تو نازل کردیم و مبارکش کردیم(پر  برکت،پر معرفت)برای اینکه آنها در آیاتش تدبر کنند.(سوره ص/آیه۲۸)

اگر قرار بر این است که من در قرآن تدبر کنم آنچه که لازم است من از آن بهره ببرم به من میدهند.

"الر تلک آیات الکتاب المبین انّا انزلناه قرآناً عربیاً لعلّکم  تعقلون"ما آن را به صورت قرآن عربی نازل کردیم شاید شما عقل کنید.(سوره  یوسف/آیه۱و۲)

من برای خودم از قرآن یک کتاب عربی سخت ساختم که نمی توانم با آن  ارتباط برقرار کنم.همه امور مرتبط با خدا همین است. من اگر بدانم خدا می  بخشد و من هم گناه زیاد دارم، همین امشب سراغش میروم و میخواهم مرا  ببخشد."قُلْ يا عَبادِي اَلذّينَ اَسَرفُوا علي نَفْسِهِمْ لاتَقْنَطوا  مِنْ رَحْمَة الله "(سوره زمر / آیه۵۳)

جلسه دوم

 گفتیم که در اینکه باید با قرآن انس داشت تردید نیست. انس گاهی منشأ تکوینی دارد و گاهی هم منشأ آن غیر تکوینی.

آیا ما و قرآن باهم غریبه ایم و می خواهیم کم کم با هم آشنا شویم و راه رفاقت را پیدا کنیم یا اینکه با هم پیوند قبلی داشته ایم؟

اگر با آن آشنا شویم ما را در نحوه انس گرفتنمان کمک میکند؟

آیا ما آشنایی قبلی با قرآن داشتیم یا آشنایی ما با قرآن از زمان باسواد شدنمان یا قرآن خوان شدنمان شروع شده؟

ما حقیقتاً قرآن را به عنوان کلام خداوند قبول داریم؟!.

خداوند ما را بر فطرت توحید خلق کرده است. همه ذرات وجود توحیدگو و  تسبیح گوی خداوند اند. تنها یک موجود است که تکلیفش معلوم نیست آن هم خود  من است که مختارم تسبیح کنم یا نکنم. 

این که" یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض"یا "إن من شیئٍ الّا  یسبّح بحمده"نشان می دهد همه ذرات عالم با خداوند آشنا هستند.ذراتی که فکر  می کنیم شعور ندارند تسبیح خدا را می گویند ولی ما نمی فهمیم.اگر من مأمور  شدم که خدا را تسبیح کنم نشان این است که من خدا را میشناسم.پیغمبر(صلی  الله علیه و آله) هم شروع دعوتشان اتقوا الله است که نشان میدهد من الله را  می شناسم."...فطرت الله التی فطر النّاس علیها..."( روم/۳۰)

همه خدا را میشناسیم، میدانیم که خالق ماست و بر همه عالم سیطره دارد  ولی از خدا هیچ نمیدانیم و هیچ تصوری نداریم. اینجا بابی باز میکنیم و آن  اینکه خدا چیزهایی دارد. 

خدا چیزهایی خلق میکند که با خدا پیوند و نسبت دارد. ید الله، وجه  الله، ثار الله. مخلوقاتی که  به خودش نسبت میدهد می شود وجوه و طرق معرفت و  ارتباط با خدا. برای ارتباط با خدا می رویم بیت الله. در شهرالله خدا را  حس کردن راحت تر است. ائمه وجه الله اند. "أین وجه الله الّتی الیه یتوجّه  الاولیاء"(دعای ندبه) اگر میخواهی خدارا ببینی، بیا امام را نگاه کن. خدا  همان خداست این وجه مخلوق خداست .خدا هیچ احتیاجی ندارد و این وجه را قرار  داده تا هرکس می خواهد رودررو با او صحبت کند او را ببیند. نه اینکه او  خداست. امیرالمومنین، یک مخلوق است که از خود هیچ چیز ندارد." لایملک لنفسه  نفعاً و لا ضرّاً"(مائده/۷۶)عبد مطلق خداست اما خدا او را وجه خود قرار  میدهد."ید الله فوق ایدیهم"(فتح/۱۱).ید الله امیرالمومنین و ائمه علیهم  السلام هستند. خدا اگر برای خودش چیزی خلق نکند که توسط آنها بتوانیم با  خدا ارتباط برقرار کنیم،کارمان مشکل میشود.این یکی از معانی فرمایش ائمه  علیهم السلام است که "بِنا عُرِفَ الله بِنا عُبِدَ الله"(کافی/ج۱/ص۲۴۵)   بوسیله ماست که خدا شناخته میشودو عبادت میشود.

پیغمبرانش را خلیل الله،،کلیم الله،حبیب الله می نامد.تعجب نکنید که  ائمه یدالله هستند.قرآن میگوید حضرت عیسی کلمة الله است.هرگاه نزد چیزی که  منسوب به الله شد(که مخلوق است و این نسبت را خود خدا داده) قرار بگیری  انگار با خدا ارتباط برقرار میکنی.

خدا از جایی تاثیر نمی گیرد و خشمگین و شاداب نمی شود و منظور از غضب و  رضایت خدا، غضب و رضایت ائمه است."من اَحبَّکم فقد اَحبَّ الله و من  اَبغَضَکم فقد اَبغَضَ الله"(مستدرک الوسائل/ج۱۰/ص۴۲۵) "الحَقُّ ما  رَضیتُموه و الباطلُ ما سَخِطتُموه والمعروفُ ما اَمَرتُم به والمنکرُ ما  نَهیتُم عنه"(زیارت آل یس)

این سخن نه تنها شرک نیست بلکه ادعای بزرگ فکری و معرفتی است. اساساً  انگار خدا میخواهد برای ارتباط با مخلوقش، یک باب قرار دهد تا از طریق آن  وارد شوند. ما اگر میخواهیم بدانیم خدا ازما راضی است یا نه باید ببینیم  آیا ائمه از ما راضی اند یا نه.؟! همانطور که غضب و رضایت ما در صورت ما  پیداست،از طریق وجه الله که مخلوق خداست میشود رضایت و غضب الهی را فهمید.

مقولاتی که به خداوند نسبت داده میشود زنده اند. چون خود خدا حیٌ  لایموت است. اجزای بدن ما تا زمانی که زنده ایم زنده اند. بعد مرگ تحوّل و  تغییر ندارند. من اگر زنده ام صورت من هم زنده است.خداوند وجهی که برای خود  اختیار کرده میتواند از بین ببرد.خداوند فعّال ما یشاء است.چون خودش خلق  کرده است. اما اینطور مقدّر کرده که من حیٌ لایموت هستم و هر چه هم منسوب  به من است این صفت را به او میدهم."کلّ من علیها فان یبقی وجهُ ربّکَ ذو  الجلال والاکرام "(الرحمن/۲۶،۲۷) ذوالجلال صفت وجه است.وجه خداوند هم  ذوالجلال است.

آن چنان بین من و اعضای بدنم پیوند برقرار است که اهانت و صدمه به  آنها اهانت به من است.کسی که به امام حسین(علیه السلام) صدمه میزند به خدا  صدمه میزند.خدا میفرماید هر کس رسول مرا اذیت کند، مرا اذیت کرده :"اإنّ  الّذین یؤذون الله و رَسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخره و أعدّ لهم  عذاباً مبیناً"(احزاب/۵۷) 

خدا را که نمیتوان اذیت کرد. خدا بر ما احاطه دارد.پیغمبر اکرم(صلی  الله علیه وآله) میفرمایند"من أبغَضَنی فقد أبغَض الله و من اذانی فقد اذا  الله "(بحارالانوار/ج۲۱/ص۹۰)و "فاطمةُ بِضعةٌ مِنّی من اذاها فقد اذانی و  من اذانی فقد اذا الله"(وسائل الشیعه/ج۲۰/ص۶۷)در مسائل انسانی این موارد  بسیار روشن و واضح است اما در مورد خدا نمی پذیریم. این بحث اصلاً شرک  نیست. چون میگوئیم "اشهدُ أنَّ محمداً عبدُهُ و رَسولُه"اوّل عبد خداست بعد  رسول خداست. تمام معصومین و ائمه در برابر خدا ناچیز اند. خدا برای اینکه  مردم بتوانند با او ارتباط برقرار کنند چیزهایی منسوب به خودش خلق کرده و  با هرچه خدایی است هر جور عمل کنیم انگار با خدا عمل کردیم. پیغمبر  خدا:"القرآن افضلُ کل شیئٍ دون الله فمن وقّر القرآن فقد وقّر الله ومن لم  یوقّر القرآن فقد استخفّ بحرمة الله حرمة القرآن علی الله کحرمة الوالد علی  ولده. "قرآن برترین است بعد از خدا پس هرکس قرآن را وقار کند،خدا را تعظیم  کرده و هرکس قرآن را وقار نکند،حرمت خدا را سبک شمرده.حرمت قرآن نزد خدا  مانند حرمت والد بر فرزندش است."(جامع الاخبار/ص۴۶)

هرچه به خدا منسوب است حرمت دارد. قرآن کلام الله است.اگر میخواهید خدا با ما حرف بزند سراغ کتابش برویم.

خدا بخواهد حرف بزند صوت خلق میکند.خودش که صدایی ندارد. هنگام معراج  پیامبر صدای امیرالمؤمنین(ع) را شنیدند.پرسیدند: خدایا تو با من داری حرف  میزنی یا علی(ع) ؟"خداوند فرمودند:"چون امیرالمؤمنین را هم من دوست دارم هم  تو من به صدای او  با تو حرف میزنم."یعنی این صدا را خلق میکنم.خدا  میتواند کلامش را مثل صدا خلق کند،جبرئیل را بفرستد،پیغمبر را امر به رسالت  کند. البته اگر کلام خدا را خود خدا بخواند،تاثیرش چندبرابر میشود. لذا  اگر کلام خدا را لسان الله بخواند، بسیار مفهوم و مؤثرتر است. نمیشود رسول  الله قرآن تلاوت کرده باشد کسی نفهمد و حسّ خدایی به او دست ندهد .برای  همین قرآن معجزه است ولی از زبان رسول خدا. مثل عصای حضرت موسی(ع) در دست  حضرت موسی(ع). در این صورت قرآن معجزه بودنش را حتما نشان میدهد و بر جان  ما می نشاند ولی از زبان صاحب کتاب و صاحب کلام."السلام علیک یا تالی کتاب  الله و ترجمانه "(زیارت آل یس)سلام بر شما که شأن تلاوت کتاب خدا، شأن  شماست. شما لسان الله هستید. اگر امام زمان(علیه السلام) برای کسی قرآن  تلاوت کنند چون لسان الله هستند، بدون تردید هم معجزه را حس می کند، هم  قرآن را می فهمد و هم خدا را میابد.

همانطور که انتظار نمی رود عصای حضرت موسی(ع) در دست کس دیگری معجزه  باشد،انتظار هم نمی رود تلاوت قرآن ما هم مثل رسول الله باشد مگر آنکه خدا  بخواهد. البته در این صورت اعجاز قرآن زیر سوال نمی رود چون خود قرآن  میگوید اگر کسی شک دارد یک قرآن یا سوره مثل آن بیاورد"فأتوا بسورةٍ  مثله"(بقره/۲۳)

هر آنچه خدایی ست معروف نزد ماست. بنابر این کلام الله نیز معروف و  آشنا نزد ماست.در زمان پیغمبر با تلاوت قرآن مردم همه دچار تحول می شدند.

اگر کسی منکر باشد که کلام الله کتاب خداوند است،وجه الله وجه خدا و  ید الله دست خداوند است،کافر است.در زیارت جامعه میخوانیم "و من جحدکم کافر  و من حاربکم مشرک"کسی که شما ائمه را به عنوان کسی که شأن خدایی دارید  قبول نداشته باشد،کافر است.کسی که به تعدی پیروی از کسی که شأن خدایی ندارد  با شما که شأن خدایی دارید می جنگد مشرک است. مشرک کسی است که یا بگوید  این خداست(به جای الله)یا کتاب دیگری را به عنوان کتاب خدا قرار دهد، ولیِّ  دیگری را به جای ولیّ خدا قرار دهد. خلیفه ای را از جانب خود، خلیفه خدا  قرار دهد. مشرک کسی است که آنچه شأن خدایی ندارد را جایگزین چیزی کند که  شأن خدایی دارد. توحید این نیست که بگوئیم خدا وجه و عین و لسان  ندارد.توحید این است که بگوئیم وجه خدا فقط این است،کتاب خدا فقط این است و  ولیّ خدا فقط این است.یعنی خدا و هرچه که خدا تعیین کرده خدایی اند ،همان  ها خدایی اند ولاغیر."ومَن أظلمُ مِن مَن افتری علی الله کذباً "  (انعام/۲۱)ظالم تر از کسی که به خدا افترا بسته است و چیزی را که خدا نگفته  است می گوید خدا گفته است،وجود ندارد.

ما با قرآن آشنا بوده ایم،حالا می خواهیم انس برقرار کنیم. نیاز نیست کسی بیاید قرآن را به ما یاد دهد تا انس بگیریم. ما انس داریم کافیست  یادمان بیاید و توجه کنیم. از این به بعد برای اینکه آن انس و آشنایی شدت  پیدا کند، برویم قرآن یاد بگیریم.

اولین راه انس با قرآن، بودن با قرآن است. بودن با قرآن یعنی چه؟ قرآن  را هم باز کن و نگاهش کن. اگر حال قرائت آن را نداریم، ببندیم و ببوسیم و  در جایگاهی شریف قرارش بدهیم. همه ما با قرآن انس داشته ایم، کاری نکنیم که  این انس از بین برود.سختش نکنیم! این انس، گاهی بوسیدن قرآن، لمس کردن  قرآن، نگاه کردن به قرآن، بودن با قرآن است. 

جلسه سوم

 گفته شد، انس و محبت پیوندی ناگسستنی باهم دارند. ممکن است انسان آنچه  دوست دارد گاهی هم در طول زمان با او نباشد ولی همان به یاد داشتن هم، با  او بودن است. خداوند اگر می خواهد با من ارتباط برقرار کند چیزهایی را در  زمین قرار میدهد که نسبت های الهی دارند؛ از جمله این موضوعات کلام الله  است که بوی خدا را میدهد و با سایر کلامها تفاوت دارد.

فکر کردن راجع به خودمان بسیار مفید است و ما باید نسبت به خود حساس  باشیم. باید حواسمان باشد که هنگام فکر کردن افسار فکر را در دست بگیریم و  نگذاریم که فکرمان به هر جایی برود. (از آثار افسارگسیختگی فکر ،این است که  هنگام تکلم، نا به جا و نا مربوط سخن بگوئیم.) اگر ما  به خودمان فکر کنیم  میتوانیم خودمان طبیب خوبی برای خود باشیم. اگر به عنوان مثال شخصی درصدر  علاقه مندی هایش ورزش فوتبال است بدین معنی است که مهمترین دغدغه ذهنی او  مربوط به مسائل حول فوتبال است.نفس اینکه، بفهمیم درونمان چه خبر است ارزش  دارد.

هرکس فکر کند ببیند با چه چیزی انس دارد؟ چه شده این انس در درونش  پیدا شده است؟ چه کند این انس بماند؟ حالا راجع به قرآن همان موارد را  پیاده کند.

اولین راهکار انس با قرآن: یافتن مواردی که با آنها انس داریم سپس  تاریخچه و نحوه علاقه مند شدنمان را بررسی کنیم. این کار را باید انجام  داد،و اگر انجام ندهیم از این مبحث بهره ای نداریم، این مورد برای خودشناسی  بسیار مفید می باشد.

دوم اینکه راهکارهایی که می پسندید تا دیگران را با قرآن مأنوس کنید  را خودتان هم بکار بگیرید. "کونوا دُعاةَ النّاس  بِاَعمالِکم"(بحارالانوار/ج۵/ص۱۹۸).

ما در درون خودمان میگردیم و آنچه بدان علاقمندیم را پیدا میکنیم،  تاریخچه و دلیل این علاقمندی چیست؟ در این صورت هم می یابیم که آنچه که  نباید بدان علاقه پیدا کنیم در این مسیر قرار نگیرد و هر آنچه که باید بدان  علاقه پیدا کنیم را به این مسیر وارد کنیم.

در بحث محبت و انس نکته ای را گوشزد کردیم که اگر نسبت به چیزی معرفت  پیدا کنیم پس از آن معرفت، حب و بغض ما نسبت به آن تنظیم میشود. همان طور  که هنگامی که میخواهیم به فرزندمان نسبت به خوردن چیزهای مضّر هشدار دهیم،  مضرّات آن را برایش توضیح میدهیم و یا فواید دارو را به او گوشزد میکنیم تا  او از آن استفاده کند.راجع به قرآن هم به همین صورت است.

سؤال: اگر از ما بپرسند که قرآن را معرفی کنید، چه میگوئیم؟ چند جمله حرف داریم؟

اگر از ما راجع به ائمه(علیهم السلام) بپرسند، با اشاره به فرازهایی  از زیارت جامعه میتوانیم به خوبی جواب دهیم. یا اگر اسماء الهی را بپرسند  برای آنها توضیحی داریم و معرفی میکنیم. اما چقدر از قرآن میدانیم؟ چند آیه  و روایت از قرآن بلدیم؟ قرآن از دید ائمه (علیهم السلام) چیست؟ آنهایی که  به اذن الهی عالم به غیب هستند از قرآن چه گفته اند؟ اگر این تعداد جملات  تعداد قابل توجهی بود، معرفتی که حاصل شده؛ علی القاعده باید باعث شود تا  انس هم حاصل شود.

"تبارک الّذی نزّلت فرقان علی عبده لیکون علی العالمین نذیراً"(فرقان/۱) فهمیدیم که یکی از اوصاف قرآن فرقان بودن آن است.

"ذلک الکتابُ لا رَیبَ فیه هدیً للمتّقین"(بقره/۲) قرآن کتاب است.

"اِن تتقوا الله یَجعَل لکُم فرقاناً"(انفال/۲۹) گویا اگر کسی تقوا  پیشه کند خدا به او قدرتی میدهد که بتواند خوب و بد را تفکیک کند. نور  فرقان را به او می دهند. فرقان یعنی تشخیص، تمیز." ذلک الکتابُ لا رَیبَ  فیه هدیً للمتّقین "پس اگر تقوا پیشه کنم فرقان را به من میدهند و قرآن  هدایتم میکند و با من حرف میزند.

اگر نسبت به چیزی معرفت پیدا کنی علی القاعده آن معرفت شما را به سمتِ  بودن با او می کشاند. اگر نسبت به چیزی معرفت پیدا کردیم و درجهت آن عمل  کردیم آن معرفت و دانش تثبیت و شکوفا می شود. اگر به علم عمل کنیم دو اتفاق  می افتد:

۱) تثبیت و شکوفایی (فهم) آن علم. حضرت می فرمایند:"صَلِّ الصَّلوةَ  المُوَدِّع"(مصباح الشریعه/ص۱۶۳)"نماز بخوان نماز کسی که دارد وداع می کند  (نماز آخرش را می خواند)". این جمله را شنیدیم ولی عمل نمی کنیم. یکی از  راه هایی که شیطان ما را از عمل کردن باز میدارد این است: "از این به بعد  همه نمازها را به این صورت و این دید میخوانم." این راه درستی نیست. اگر که  بگوییم امروز ظهر فقط نماز ظهر را اینجور بخوانیم. این میشود عمل درست.  وقتی بگوییم از این به بعد، دنبالش را نمی گیریم. بعد از تکبیر بگوئیم  خدایا این نماز ظهر را دارم اینطور می خوانم شاید دیگر نباشم. توفیقش را به  من بده. اینجا می شود فهم و شکوفایی. دین برای گفتن نیست، بلکه برای عمل  کردن است. دستورات اخلاقی روایات برای عمل کردن است. وقتی که از کسی که به  تو ظلم کرده بگذری میفهمی که گذشت چه لذتی دارد. فرق است بین عمل و تصور  عمل!

۲) ماندگاری عمل. آنچه در زندگی با آنها انس داشته ایم، فراموشش نمیکنیم. آن علم علاوه بر اینکه شکوفا میشود از یادهم نمیرود.

حضرت فرمودند:"لا تجعلوا عِلمَکُم جَهلاً و یقینَکُم شکَّاً إذا  عَلِمتُم فإعمَلوا و إذا تَیَقَّنتُم فإقدَموا "(بحارالانوار/ج۲/ص۳۶)  "علمتان را جهل نکنید و یقیتنتان را تبدیل به شک نکنید.هرگاه دانستید،عمل  کنید و هرگاه یقین یافتید،اقدام کنید."

چیزی که به شما گفتند همان موقع انجام دهید. نگذارید برای بعد! علم را  باید با عمل کردن نگه داشت. با عمل است که علم تثبیت میشود، نزد ما می  ماند و شکوفا میشود، طعم، مزه و بو پیدا میکند و تبدیل به فهم میشود.

ما در بحث، معرفتمان را بالا می بریم و میخواهیم عمل کنیم، اما اگر  شرایط طوری شد که نتوانستیم عمل کنیم، حسرتش برایمان می ماند و غبطه  میخوریم. اگر خواستید عملی انجام دهید، به عنوان مثال نماز شب، ولی از روی  خستگی یا هرعلت دیگری نتوانستید و حسرت خوردید خدا این حسرت را خیلی دوست  دارد. آنقدر خدا زیباست که اگر کاری را دوست داشتی انجام دهی ولی نتوانستی،  برایت مینویسد و محسوب می کند. حسن این معرفت این است که دل آدم را شعله  ور می کند حتی اگر نتواند عمل کند. مثلاَ کسی که می گوید خدایا خوش به  سعادت آنهایی که ماه رجب را روزه گرفتند، ما که نتوانستیم: اعتقاد دارد به  خدا و قرآن. این نیست که عمل نکنیم و حسرت بخوریم در صورتی که ما شرایط  انجام آن را نداشته باشیم. اینکه حسرت میخوریم خودش مفید است.

فردی آمد خدمت حضرت، گفت آقا من چه کار کنم این سفره(عاشورا) تمام شد و  جمع شد. فرمودند:"هر کسی که آن واقعه(عاشورا) را یاد کرد اگر بگوید  یالیتنی کُنت معکُم، او را جزء آنها مینویسند" خدا از این قشنگ تر و دین از  این راحت تر پیدا میشود؟! میخواهد قلبت را درست کنی. میخواهد تو به قرآن  علاقه پیدا کنی و همیشه بگوئی کاش وقت بود میخواندمش! گاهی آدم در حسرت  عاشورا می سوزد! این معرفت است.

اگر کسی کاری را با ریا انجام داد نباید ما نسبت به آن عمل زده شویم.  مثلا رفتار اشتباه افرادی که داعیه امام حسین(ع) و امام زمان(ع) دارند،  نباید روی ما اثر بگذارد.

نکته عملی دیگر اینکه برنامه تلاوت قرآن برای خود تعیین کنیم. با این  برنامه خیلی دوستانه برخورد کنید. این قانون و دستوری نیست که نتوان آن را  تغییر داد. قرآن را بخوانید، قرآنی که برایتان زحمت ندارد و سختی ندارد، و  هرمقدار که میتوانید. چیزی که در هیچ شرایطی ما را به تکلّف نمی اندازد. آن  اندازه ای که به راحتی و با اشتیاق بخوانید. مثلا یک خط. این یک خط را  ۲بار بخوانید. ۱بار شب و ۱بار روز. آنچه خواندید در طول روز مرور کنید و به  ترجمه اش فکر کنید. هر روز هر آیه و هر قسمتش برای شما پیامی داشت  بنویسید.گاهی با خواندن آیه یاد چیز دیگری میفتید، آن را بنویسید. میخواهیم  یک کار کوتاه ولی مداوم داشته باشیم:"قلیلٌ یدوم". در آن تدبر کنید و  پیامی را که داشت برای خود یادداشت کنید.

ویژگی ها:کم، مداوم، با علاقه، با تدبر

جلسه چهارم

 هنگام تلاوت قرآن به آن روشی که گفته شد، باید تمام همّ و غم خود را  فراموش کرد و با همه‌ی توجه و دقت، آیات مورد نظر را تلاوت نمود.

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ  قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ  وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ*اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ  الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی  السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ  إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ  یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ  السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ  الْعَظِیمُ* لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ  الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ  اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ  سَمِیعٌ عَلِیمٌ * اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ  الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ  الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ  أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُون» (بقره/۲۵۴-۲۵۷)

مضمون آیه می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آوردید از آنچه به شما دادیم  به دیگران هم بدهید قبل از اینکه روزی برسد که نه بتوانید خرید و فروشی  کنید و نه رفاقتی کنید و نه کسی بتواند برای دیگری شفاعت کند. آنهایی که  این مطلب را می‌پوشانند و باورشان نمی‌شود، آن‌ها ظالم هستند. خدا، جز او  هیچ کسی نیست. زنده و پایدار و برپا کننده اوست. نه او را چُرت می‌گیرد و  نه می‌خوابد. هرچه در آسمان‌ها و زمین است، مال اوست. چه کسی است که بتواند  پیش او شفاعت کند، مگر به اجازه‌اش. هرچه ما در مقابل و پشت سر داریم،  می‌داند. هیچ کس به ذره ای از علم او دست پیدا نمی‌کند، مگر او بخواهد.  سلطنت او همه عالم را گرفته و از محافظت آن باز نمی‌ماند و اوست برترین و  بزرگ‌ترین. در دین اجباری نیست. ما هدایت و ضلالت را از هم مشخص کردیم.  روشن است. هرکس طاغوت را کنار گذاشت و نزد خدا آمد، به آن عروة الوثقی ای  که هیچ گسستی ندارد چنگ زده است و خداوند خوب می‌شناسد و خوب همه چیز را  می‌داند. خدا پشتیبان و یاور کسانی است که ایمان آوردند. آن‌ها را از ظلمات  و تاریکی خارج می‌کند و سمت نور می‌برد. آنهایی که کافر هستند، سرپرست و  نگهبان آن‌ها طاغوت است آن‌ها را از نور به سمت تاریکی می‌برد. جهنمیان  این‌ها هستند و در آن می‌مانند.»

یکی از راههای عملی انس و ارتباط، توجه به آیاتی است که ما با آنها  ارتباط ویژه ای برقرار کرده ایم. همه افراد این موضوع را در خودشان  یافته‌اند. گاهی یکی از فرازهای دعا ما را تحت تأتیر قرار می‌دهد. ما از  اول تا آخر دعا، در یک حس و حال نیستیم. اینکه کجای دعا در ما اثر کند خیلی  دست خودمان نیست. ما فقط سعی می‌کنیم دعا را با توجه بخوانیم. اما گوئی  آیات و روایات، خودشان تصمیم می‌گیرند کجا مؤثر واقع شوند.

این اتفاق در افراد و زمانهای مختلف متفاوت است. هر بار ممکن است تأثیرات متفتاوتی در ما ایجاد کند.

همین امر نشان می‌دهد که قرآن «فعّال زنده» است. هرچه بخوانیم از  سادگی‌اش کم نمی‌شود، کهنه نمی‌شود وهرچه ترجمه و مطلب پیرامون آن آیه  بدانیم، کافی نیست.

 آیات با ماحرف می‌زنند و ارتباط برقرار می‌کنند. آیه ای را که شما را  تحت تأثیر قرار داده نزد خود نگه دارید و با آن ارتباط برقرار کنید. آن را  چندبار بخوانید. انگار این آیه با شما بیشتر می‌خواهد انس بگیرد. (ما  داریم راجع به انس صحبت می‌کنیم!)

برای فهمیدن بیشتر مبانی علمی این مطلب، روایاتی که راجع به آیات محکم و متشابه آمده، مطالعه کنید.

حضرت می‌فرمایند: «محکم چیزی است که به آن عمل می‌شود. متشابه آیه ای است که روشن و واضح نیست.»

برای هر کسی محکم و متشابه متفاوت است. شاید الآن چیزی برای ما متشابه  باشد و بعدها، همان آیه برایمان محکم شود. ممکن است که یک آیه هم محکم  باشد هم متشابه چون این جریان به حالت من بستگی دارد. محکم و متشابه، یک  نسبت شخصی با من دارد؛ لذا مصادیق و تعاریف محکم و متشابه بسیار با هم  متفاوت است و معنای واقعی آن نزد امام زمان (علیه السلام) است.

خوب است قرآنی داشته باشید که هروقت حال خوشی داشتید ودر فراغ بال آن  را در حد یک آیه یا بیشتر، تلاوت کنید و آیاتی که به برای شما جذاب است را  نشانه گذاری کنید. در نتیجه قرآنی خواهید داشت که شما را هدایت می‌کند و به  شما می‌گوید چگونه عمل کنید.

حفظ کردن قرآن به معنای ذخیره در حافظه نیست، بلکه باید در جان و قلب و  عملمان آن را حفظ کنیم، و ما را در زندگی سیر دهد و نکات را یادداشت  نمایید، از جهت ارتباط بنده با خدا خیلی زیباست. اینکه انسان بداند که  خدایش به او چه گفته است؛ و کم کم این ارتباط با قرآن ارتباط با خدا را  میاورد.

گاهی یک آیه را می‌خوانیم و بخشی از آن چشم و دل ما را نگه می‌دارد و  سوال ایجاد می‌کند. تعجب می‌کنیم که آیه چه می‌خواهد به من بگوید؟ «فَمَنْ  یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ  بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی» مثلا طاغوت چیست که باید به آن کفر بورزم؟  (منظورمان بحث لغوی نیست.)

جایی که آیه شما را نگه می‌دارد و سوالی برای شما مطرح می‌شود را در  جایی یادداشت کنید. (سوالی که مطرح می‌شود با سوالی که خودتان از آن آیه  برای خود ایجاد می‌کنید، متفاوت است) اینکه آیه برای من پیام داشت، نوعی  تعلیم است و راه تعلیمی که خداوند در خلقتش قرار داده، ایجاد سوال است. این  راه ترقی من برای رسیدن به کمال می‌شود.اینکه در میان این همه موضوعی که  در دنیا هست چرا چیزی برای من سوال می‌شود، موضوع مهمی در بحث شناخت است.  بسیاری سوال ممکن است از تمام قرآن مطرح شود، چرا این آیه برای من ایجاد  سوال کرد؟ من در خلوت خود و خدا قرآن تلاوت می‌کنم، خداوند اینجا نمی‌خواهد  مرا سیر دهد، در آیه دیگر مرا سیر می‌دهد.

نکته اول، شما می‌توانید با  تمرین، در اوج گرفتاری‌ها جایی را در ذهنتان خالی کنید و تمرکز نمایید. یک  آرامش ظاهری در بدن، چشم، زبان برقرار کنید. چند دقیقه آرام بنشینید. سپس  شروع تلاوت کنید. به شرطی که فیزیک بدن، آرام بگیرد. نه اینکه در  حال کار کردن فکر کنیم و قرآن بخوانیم. این تلاوتی که ما میگوییم را به  اندازه مدت زمان آرامشتان بخوانید. 

نکته دوم اگر ما اعمالی انجام  دهیم و توجه داشته باشیم که این کار را برای خدا انجام می‌دهم، در حین عمل،  آیه و فهم آن سراغمان می‌آید. بعضی از افراد در مراسم محرم یا  غدیر، که مشغولیت کاری بالا دارند، تجربه کرده‌اند که با اینکه ظاهرا مشغول  به خواندن قرآن و دعایی نیستند، انگار آیات و روایات را می‌یابند.

اگر کسی برای شوهر داری و تربیت فرزند زحمت می‌کشد، نگران اینکه به  تلاوت قرآن نرسید نباشد. خداوندی که این وظایف را مقرر داشته، خودش متکلّف  آن نور و هدایت است. اگر گاهی کارمان زیاد شد، این را نگرانی نکنیم که به  قرآن خواندن نرسیدیم. چیزی که خدا واجب نکرده خودت برای خودت واجب نکن!

پیامبرما (صلّی الله علیه و آله وسلم) به ما تعلیم نمودند که  «نَوِّروا بیوتَکم بتلاوةِ القرآنِ ولاتَتَّخِذوها قُبوراً کما فعلَت  الیهودُ و النَّصارَی صَلَّوا فی الکنائِسِ و البِیَعِ و عَطَّلُوا  بُیوتَهُم فإنَّ البَیتَ إذا کَثرَ فیهِ تلاوةُ القرآنِ کَثرَ خَیرُهُ و  اتَّسَعَ اهلُهُ و أضاءَ لِأهلِ السَّماءِ کما تُضئُ نُجومُ السَّماءِ  لأهلِ الدّنیا» (کافی/ج ۲/ص ۶۱۰)

قران در خانه باشد خوب است اما اگر تلاوت شود خانه را نورانی می‌کند.  یک آیه هم کافی است اما با صدای جوهردار. سپس می‌فرمایند: خانه هاتان را  قبرستان نکنید. محل زندگی شما خانه است. این سرمایه معنوی و این نور در  خانه باید باشد. نه اینکه همه را در مسجد انجام دهید؛ لذا فرمودند نماز  واجب را در مسجد بخوانید، مستحب را در خانه. 

خانمی که یک نماز در خانه می‌خواند اثرها در خانه می‌گذارد! نماز هست،  شکر هست، تسبیحات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هست، قرآن خواندن هست. ما  قدر خانه‌هایمان را نمی‌دانیم.

یهود و نصاری خانه هاشان را قبرستان کردند. در معابدشان عبادت  می‌کردند و خانه هاشان را معطّل می‌گذاشتند. پس آن خانه که در آن تلاوت  قرآن زیاد شود، خیر و خوبی در آن خانه زیاد می‌شود و اهل آن خانه احساس  گشایش و وسعت و شادمانی و آزادگی می‌کنند و آن خانه برای اهل آسمان نورانی  می‌شود آنچنان که ستاره های آسمان برای اهل زمین نور افشانی می‌کنند.

شاید ما برای اینکه به این روایت عمل نماییم آیات را تلاوت کنیم اما  آن حال معنوی و توجهی که باید حین تلاوت باشد را نداشته باشیم. به نیت این  روایت قرآن بخوانید، عیبی ندارد. شیطان چیزی به ما می‌گوید که پیامبر نگفته  است. می‌گوید از امروز قرار می‌گذارم روزی دو صفحه قرآن بخوانم. این  فرمایش پیامبر ما نیست. چرا این قرار را با خود گذاشتی؟ اگر حالش را داشتی  انجام بده ولی اگر بعد از دو روز دیدی که مشکل شده و نمی‌توانی ادامه دهید،  قرآن و روایت را زیر سوال نبرید.

برای عمل به این روایت از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله وسلم) کمک  می‌خواهیم و با روزی دو سه آیه تلاوت شروع می‌کنیم. می‌شود در زندگی انسان  پنج دقیقه را برای خودش خالی کند و از آن پنج دقیقه یک دقیقه را قرآن  بخواند. اگر قشنگ خواند، هر گاه وقت داشت تلاوت را زیاد می‌کند و عادتاً  زیبا تلاوت می‌کند. اما اگر بد بخواند، هیچ وقت طعم زیباییش را نمی‌چشد.  شیطان کار را بزرگ می‌کند. ما را وارد وادی می‌کند که ائمه (علیهم السّلام)  نفرموده اند.

امام صادق (علیه السلام) از جدّشان امیرالمومنین (علیه السلام) روایت  فرموده‌اند: «إنّ البیتَ الّذی یَقرَأُ فیه القرآنُ و یُذکَرُ اللهُ عَزَّ و  جلَّ فیهِ تَکثرُ بَرَکَتُهُ و تَحضُرُه المَلائِکَةُ و تَهجُرُه  الشَّیاطینُ و یُضی ءُ لِأهلِ السَماءِ کما تُضی ءُ الکَواکِبُ لِأهلِ  الارضِ وَ إنّ البیتَ الّذی لا یُقرَأ فیهِ القرآنُ و لایُذکَرُ اللهُ  عزّوجَلَّ فیهِ، تَقِلّ بَرَکَتُهُ و تَهجُرُهُ المَلائِکةُ و تَحضُرُهُ  الشَّیاطین «(وسائل الشیعه/ج ۶/ص ۱۹۹)»   

«خانه ای که در آن قرآن خوانده می‌شود و ذکر خداوند عزّوجل در آن است،  برکت آن زیاد می‌شود و در آن خانه ملائک حاضر می‌شوند و شیاطین آنجا را  ترک می‌کنند و می‌درخشد برای اهل آسمان همانطور که ستارگان برای اهل زمین  می‌درخشند. وخانه ای که در آن قرآن تلاوت نمی‌شود و یاد خدا در آن نمی‌شود،  برکتش کم می‌شود، و ملائکه آن را ترک می‌کنند و شیاطین در آن خانه حاظر  می‌شوند.»

اینکه ملائکه به خانه می‌آیند و اینکه شیاطین به خانه می‌آیند، یعنی  چه؟ ملائکه با تمیزی، آرامش، صفا، گذشت و با نور هم سنخ اند شیاطین با  کثیفی، آلودگی، اضطراب، وسوسه و نگرانی هم سنخ اند.

گاهی افراد میگویند که وقتی وارد خانه و اتاقم می‌شوم، نا آرام  می‌شوم. باید این مشکل را رفع کنند. زیرا کم کم این ناآرامی وارد دل او  می‌شود. «نوِّروا بُیوتَکم»، خانه دل هم مراد است. خانه دل من هم همین  مشکلات را دارد، ملائکه آن را رها کردند و شیاطین وارد آن شده‌اند.

امام رضا (علیه السلام) فرموده‌اند: اجْعَلُوا لِبُيُوتِكُمْ‏  نَصِيباً مِنَ الْقُرْآنِ- فَإِنَّ الْبَيْتَ إِذَا قُرِئَ فِيهِ  الْقُرْآنُ يُسِّرَ عَلَى أَهْلِهِ وَ كَثُرَ خَيْرُهُ وَ كَانَ سُكَّانُهُ  فِي زِيَادَة. (وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۰۰)

خانه ای که در آن نصیبی از قرآن باشد، قرآن در آن خوانده شود، برای  اهلش آسان می‌شود؛ و خیرش زیاد می‌شود و اهل آن همیشه احساس غنا می‌کنند و  احساس زیادت می‌کنند.

نکته تربیتی این است که خانه را به چنین خانه ای تبدیل نمایید که  فرزند شما در نور بزرگ شود در جایی که برکات و خیرش زیاد است رشد کند. در  جایی که ملائکه هستند و شیاطین نیستند، تربیتش کنید. اگر کسی در خانه‌اش قرآن خواند، خانه را برای فرزندان و تربیت آن‌ها آماده کرده است. این یکی از فواید تلاوت قرآن است. 

جلسه پنجم

 هرچه معرفت به چیزی بیشتر باشد، انس بیشتر می‌شود و اگر آن چیز، بد باشد، معرفت بیشتر، تنفر بیشتر ایجاد می‌کند.

همچنین گفتیم که چون معرفت خدا را فطری میدانیم و با خدا آشناییم،  کلام او هم با ما ارتباط دیرینه ای دارد و ما با حقیقت قرآن آشناییم. در  ارتباط با قرآن و خواندن آن راهکارهایی گفته شد. به طور خلاصه قرار شد که  تلاوت قرآن را به شیوه زیر تمرین کنیم:

تلاوت مستمر هرچند کوتاه و مکرر و ثبت نکات و سؤالات. چرا که  (قَلِيلٌ‏ يَدُومُ‏ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مُنْقَطِع‏، غرر الحکم، ص۴۸۱(اراده  داشتن و دنبال کردن یک کار کوچک خیلی بهتر از این است که کار بزرگی را  اراده کنید و نامنظم انجام دهید. پیام‌ها را در طول روز با خودتان تکرار  کنید فقط نکته اینجاست که نکته تراشی و ایجاد سؤال نکنید. نکاتی که به  دلتان میفتد و سؤالاتی که برایتان مطرح می‌شود را بنویسید.

گاهی برای وارد شدن به یک محیط یا جمع، باید آدابی را رعایت کرد. این  آداب در افراد یا اصل مهمانی، اثری ندارد فقط آداب و رسومش این است. آداب و  رسوم هیچ ارتباطی به من، عمل و شأن مجلس ندارد. این آداب را آداب اعتباری و  ذهنی می‌نامیم.

در مقابل آن یک سری آدابی داریم که اعتباری نیست. آداب غذا خوردن،  آداب شیر دادن به بچه، آداب المتعلّمین (درس گرفتن). مثلاً فردی که  می‌خواهد درس بگیرد در موضع پایین‌تر از آنکه می‌خواهد درس بدهد بنشیند.  این جزء آداب اعتباری و ذهنی نیست. یک ادب حقیقی است. اینکه پیش از غذا دست  را بشویید یا بسم الله بگویید، ادب حقیقی است. آدابی که خداوند متعال  فرمان می‌دهند، آداب حقیقی‌اند و اثرگذارند. گفتن بسم الله بر غذا اثر  دارد. معصوم (علیه السلام) در برابر غذایی مسموم به اطرافیان می‌فرمایند که  با بسم الله غذا را بخورید و بدانید که هیچ اثری بر شما نمی‌گذارد. بسم  الله بگوئید، کارتان برکت پیدا می‌کند. بسم الله یک ادب اعتباری ذهنی نیست.  یک ادب حقیقی است که بر ما و عملمان اثر دارد. انجام تمام مستحبات و  واجبات و ترک تمام مکروهات و محرمات، جزء آداب حقیقی است. آداب تلاوت قرآن  از آدابی است که خداوند به ما تعلیم داده و هر یک از آن‌ها اثری دارند.

اثر ادب را وقتی می‌فهمیم که به آن عمل نماییم. اگر یک عمل و ادب را  به من تعلیم دهند و من انجام دهم، من اثر آن عمل را واجد می‌شوم هرچند  نفهمم که این اثر مربوط به آن عمل است. مثل کودکی که با غذا خوردن رشد  می‌کند ولی بعد از بزرگ شدن و رشد یافتن، متوجه نمی‌شود که اثر غذایش باعث  رشد کدام عضوش شده است؟ نوع غذا خودن در رشد بدن تأثیر دارد. ادب سفره و  غذا خوردن یک راهکار بسیار ساده برای تعالی انسان است. متأسفانه ادب سفره  از بین ما رفته است. سفره آدابی دارد، دعا دارد، شکر دارد. آنچه پیامبراکرم  (صلّی الله علیه و آله) به ما دستور می‌دهند، با گفته های پزشکان متفاوت  است. پزشک‌ها از روی تجربه نتیجه ای می‌گیرند و پیام و ماندگاری و اثرش هم  فرق دارد.

مقدمه آداب تلاوت قرآن این است که بدانیم اولاً این آداب حقیقی، واقعی  و اثرگذار است. ثانیاً مراعات کردن آداب، اثر خود را می‌گذارد هرچند ما  آنرا نفهمیم.

در آداب تلاوت قرآن، بخشی از آداب مربوط است به تلاوت و تلفّظ صحیح  آن. بخشی دیگر مربوط می‌شود به آداب ظاهری در هنگام تلاوت قرآن. مانند رو  به قبله بودن و وضو داشتن. دسته ای هم آداب باطنی است که به درونم و به  قلبم بازمیگردد.

حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمودند که امیرالمؤمنین (علیه السلام)  فرمودند: «ألا لا خیرَ فی علمٍ لیس فیها تفهُّمٌ ألا لا خیرَ فی تلاوةٍ لیس  فیها تدبّرٌ ألا لا خیرَ فی عبادةٍ لیس فیها تفقّه» (وسائل الشیعه/ج ۶/ص  ۱۷۳) بدانید خیری در علمی که فهمی در آن نباشد، نیست. بدانید در قرائتی که  تدبری در آن نباشد، خیری نیست. بدانید که در عبادتی که تفقه در آن نباشد،  خیری نیست. 

از این عبارت نمی‌شود برداشت کرد که قرائت فایده ندارد، تدبر باید  کرد. یا اینکه عبادت فایده ندارد و فقط باید تفقه کرد. از این عبارت برداشت  می‌شود که قرائت باید کرد، با این ویژگی. قرائت در این عبارت اصل است و  تدبّر ویژگی و ادب آن است. عبادت اصل است، سپس تفقه. در ضمنِ عبادت باید  تفقه باشد. وقتی قرائت می‌کنی، تدبر کن. ترجمه و تفسیر آموختن و تدبّر در  آن‌ها، مربوط به بعد از قرائت قرآن است. ما تدبّر در هنگام قرائت را  می‌خواهیم.

«أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»  (سوره محمد/۲۴) در قرآن تدبر نمی‌کنید یا اینکه بر قلب‌ها قفل خورده است!؟  پس تدبر عملی است که با قلب انجام می‌شود و قلب هم نباید قفل باشد.

در دسته ای از آیات آمده است که فرمایشات پیامبر اکرم (صلّی الله علیه  و آله) و آیات خداوند در کسی اثر دارد که قلب دارد «من کان له قلب» همه  قلب دارند، منظور کسی است که قلبش متوجه است، قلبش باز است، قلبش احیاست.

«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ  أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» (بقره/۷۴) «قلبهاشان سخت شده و مثل سنگ شده است. یا  اینکه سخت‌تر از آن.»

قلب یکی از جدی‌ترین موضوعاتی است که برای ما مطرح فرمودند و به ما  مربوط است. روز قیامت از ما قلبمان را تحویل می‌گیرند، نه سواد و مدرک و  مال. «یَوْمَ لا یَنفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ إِلا مَنْ أَتی اللَّهَ  بِقَلْبٍ سلِیم» (شعراء/۸۸-۸۹) مهم‌ترین جزء وجود من قلب است و قرآن با قلب  من کار دارد. قرآن بر قلب پیامبر نازل شد. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ  الْأَمِین عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذَرِین» (شعراء/۱۹۳-۱۹۴)  محل نزول قرآن قلب رسول خداست. قرآن با قلب پیوند ناگسستنی دارد.

پیغمبر چگونه قرآن می‌خوانند؟ «فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ  وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ  وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا» (طه/۱۱۴) «شما عجله نکن در خواندن و بیان  قرآن، قرآن خواندن و بیانش و جمع کردنش با ماست.» یا رسول الله شما عجله در  خواندن قرآن نکنید تا اینکه ما قرآن را برای شما بفرستیم. معنای اقرأ نیز  همین است. خدا می‌خواند تا پیغمبر بخواند. جبرئیل که نزد پیامبر اکرم (صلّی  الله علیه و آله) آمد، همراه خودش صحیفه نیاورد، قرآن را به قلب پیغمبر  آورد و پیغمبر با قلبشان خواندند. قرآن را باید از کجا خواند؟ از قلب. محل  نزولش قلب است، تدبرش به قلب است و خیر قرائتش تدبّر است. ارتباط تنگاتنگ  قرآن و قلب!

کسی که قرآن را با ذهن و فکرش بخواند، نتیجه نمی‌گیرد و می‌گوید قرآن  فایده ندارد. قرآن را فرستادند تا به قلب بخوانیم؛ لذا مستشرقین و اسلام  شناسان، آنان که اصلاً افراد با تقوایی نیستند، در شناخت قرآن و کتاب نوشتن  در مورد قرآن خیلی جلو هستند. ولی در اثر گرفتن از قرآن و خشیت از خدا،  بسیارعقب اند. همه حروف قرآن را می‌شناسند، تعداد، تاریخچه و نمودار آن را  میدانند. دشمن امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرآن می‌خواند، ولی می‌شود ابن  ملجم. مشکل این است هر دارویی خوردن و مصرف کردنش آدابی دارد و اگر بدان  عمل نکنیم، منتفع نمی‌شویم و آنگاه دارو را ملامت می‌کنیم! در حالی که آن  دارو آمده بود تا شفا دهد. همه این‌ها تأکید بر ادب است تا منتفع شویم.

این قرآن باید دل ما را تکون بدهد نه فهم و ذهن را. لازم نیست پس از  تلاوت قرآن بگوییم از قرآن چه فهمیدم، باید تغییر کنیم. تلاوت باید مرا عوض  کند نه اینکه چند کلمه به من یاد دهد تا من به دیگران بیاموزم. اثر اشک بر  اباعبدالله (علیه السلام) نیز اینگونه است.

وظیفه من این است که قرآن را به آن ادبی که فرموده‌اند تلاوت کنم. یکی  از آن آداب، تدبّر است. «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی  قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (سوره محمد/۲۴) 

قرار است قرآن را از قلبم بخوانم و قرار است قرآن را با قلبم پیوند  دهم. اگر قرار است ۵ دقیقه قرآن بخوانم.۱-۲ دقیقه را صرف این می‌کنم که  قلبم را آرام کنم. کینه‌ها را بیرون کنم و آمال و آرزوهایم را کنار بگذارم.  این‌ها قلب را درگیر می‌کند. برای آرام شدن و پاک شدن قلب بگوئیم خدایا  مرا ببخش. استغفار تطهیر قلب است. می‌خواهیم سفر کنیم. دل را از همه چیز  بکنیم. یک چیزهایی از قلب در دلم است. استغفار آن‌ها را پاک می‌کند. راه  دیگرِ پاک شدن وضو است. وضو من را که اصل من قلب است، پاک می‌کند، نه اینکه  بدنم را تمییز کند. غسل، وضو و تیمم، روح را پاک می‌کند. وضو می‌گیریم و  سراغ قرآن می‌رویم. پس از آن، آرام می‌نشینم و شروع می‌کنم به خواندن. تازه  قلب آماده شده است. برای تدبر قلب، کافی است موانع را برداشت. «ام علی  قلوب اقفالها» قفل را باز کن، کار دیگر لازم نیست بکنی. تو قرار نیست کاری  بکنی. هروقت خواستی خدا با شما صحبت کند، قرآن بخوان. قرآن کلام الله است.  قرآن می‌خوانید خدا دارد با شما حرف میزند. برای اینکه وقتی خدا دارد حرف  میزند، من حرف خدا را بفهمم به جان و دلم بنشیند، خدا با قلب من حرف میزند،  باید قلب و دلم را متوجه خدا کنم. حرف را خدا میزند، فهم را خدا می‌دهد،  نور را خدا می‌دهد، شفاء و فرقان و بصیرت و تبیان را خدا می‌دهد.

یکی از روشهای کاهش اشتغالات فکری این است که اشتغالات را از درون  بیرون بریزیم و جایی ثبتشان کنیم. مثلا هربار که فکری متفرقه به ذهنمان  رسید، اول عنوان آن موضوع را روی برگه ای کنار خودمان بنویسیم، سپس به آن  فکر کنیم. با تکرار این عمل، کم کم از پرش‌های فکری جلوگیری می‌کنیم.  راهکار دیگر جلوگیری از اشتغالات فکری، این است که اشتغال اضافه نکنیم.

«أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»  (سوره محمد/۲۴) آیه نفرمود کاری کن که تدبر کرده باشی، فرمود قفل قلبت را  باز کن تدبر اتفاق می‌افتد. راهکار بهره مندی از قرآن در ذیل آداب باطنی،  آزاد کردن دل است. مشکل بزرگ در قلب من است. مشکل پرونده سازی است که برای  هم می‌کنیم. مشکل نگاههایی است که به زندگی هم داریم. مشکل آرزوهایی‌ست که  به اسم برنامه ریزی برای خودمان قرار می‌گذاریم. مشکل تکلّفاتی است که  خودمان برای خود وضع می‌کنیم. هنگام عمل نباید توجه کنیم که آداب را چگونه  انجام می‌دهیم. مثلا هنگام تلاوت قرآن دائم فکر کنیم که آیا تدبر به آیات  دارم یا نه؟ این خودش مانع تدبر است. تدبر لزوماً به معنای تفکر، بلد بودن  ترجمه و تفسیر نیست.

 توجه و تمرکز در نماز، چگونه باید باشد؟ چرا امیرالمؤمنین (علیه  السلام) سر نماز انگشترشان را به سائل دادند؟ چطور توجهشان جلب او بوده؟  چرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنگام نماز، به گریه حسنین (علیهما  السّلام) توجه داشتند؟ چنین چیزی در عبادات نداریم که هنگام عبادت، انسان  از همه جا غافل شود. این مسأله بیشتر یک توضیح است، واقعیت ندارد. اگر قرار  باشد امام (علیه السلام) وقتی با خدا حرف میزند، از مخلوقات بِبُرَد، عالم  به هم می‌ریزد. باید هنگامی نزد ایشان رفت که با خدا حرف نمی‌زند و به او  توجه ندارند. امام (علیه السلام) شأنی دارد که در حین ارتباط با خدا جواب  خلق را هم می‌دهد. دادن انگشتر به فقیر نمونه ایست از توسّلات و جواب به  درخواست‌ها در همه زمان‌ها. امام (علیه السلام) از هیچکدام از دو صفتش،  هیچوقت تعطیل نمی‌شود. ما نیز هنگام نماز دلمان را به خدا می‌سپاریم. سر  نماز خدا دل ما را می‌برد پیش گریه طفلی که دارد گریه می‌کند. تا با خود  بگوئیم این کودک برای یک حاجت چطور گریه می‌کند! پس چرا من برای خدا اینطور  گریه نمی‌کنم!؟ 

قرار است از همین دنیا متوجه خدا شویم. قرار نیست از اینجا جدا شویم و  به آسمان برویم. خداوند کلاس درس توحید خود را در همین دنیا گذاشته است.  «أَفَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الإبِلِ کَیْفَ خُلِقَت» (الغاشیه/۱۷).خداوند دل  و هواس مارا جایی می‌برد تا درسی به ما بدهد. اسم این هواس پرتی نیست. ما  در این دنیا قرار است عبادت کنیم. امام حسین (علیه السلام) در گودال قتله  گاه شهید شدند، به آسمان نرفتند. عرش خدا پایین آمد. زندگی که مال دنیا  باشد، لهو و لعب است. زندگی که برای آخرت باشد، خیلی زیباست. در صدد این  نباشید که از دنیا کنده شوید، در صدد این باشید که در همین دنیا با خدا  باشید. «وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُم» (حدید/۴) در نماز توجه باید به  خدا باشد نه به نماز. مقدمات برای اتصال به خداست. اگر گاهی هم نتوانستیم  مثلا مقدمات نماز را رعایت کنیم، تصور نکنیم که نمی‌توان دیگر نماز با توجه  خواند. پیش از نماز از خدا بخواهیم که توجه را خودش به ما بدهد. خدا قرار  است حضور قلب به ما بدهد. ما برای حضور قلب قاعده نداریم. این راهکار اصلی  حضور قلب است.

ما با دل با خدا در ارتباطیم. دریافتهای ما با قلب است. آنچه که ما به  عنوان فطرت با آن مفطوریم و خدا را می‌شناسیم، با دلمان است. فطرت چیزی  جدای من نیست. فطرت من یعنی من. همه وجود من می‌گوید خدا، این را با دل  می‌فهمیم. اینکه فطرت من اینگونه است و من مفطورم، وصفی از من است، اینکه  قلبم اینطور می‌یابد وجدان من است.

البته در اینجا باید گفت که این نظریه که کافیست قلب را پاک نگاه داشت  و در کنارش هر عملی می‌شود انجام داد، اشتباه محض است. در بحث آداب حقیقی و  اعتباری گفتیم که آدابی که در دین است از مستحب و مکروه و واجب و حرام،  آداب حقیقی است. محال است کسی بتواند با ارتکاب حرام یا ترک واجب، قلبش را  سیر دهد. آن قلب ابداً متوجه خدا نیست. متوجه چیز دیگریست که اسم آن را خدا  می‌گذارند. برای همین در بین این گروه تعاریف خاصّی حاکم است:کیف کردن،  سیر کردن، این‌ها اصلاً صحیح نیست و از هیچکدام از ائمه چنین درسهایی  نیامده است.

«فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ  الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُون»  (عنکبوت/۶۵) برای همه ما چنین موقعیت‌های اضطرار پیش آمده که با تمام وجود  خدا را می‌یابیم و خالصانه صدایش می‌زنیم. تا مدتی بعد هم هنوز خدا را  همانطور نزدیک به خود می‌یابیم. اما نمی‌گذاریم این خلوص باقی بماند. با  تعارفات و تکلّفات و قوانین اجتماعی بی ثمری که خودمان اضافه می‌کنیم، این  خلوص را از بین می‌بریم و دوباره از خدا دور می‌شویم. همین است که یک شهید  به مقامی می‌رسد که عرفا و عقلا و فلاسفه باید با طی کردن پلکان معرفت به  آنجا برسند. او در میدان جنگ در نقطه ایست که از همه تعلقات رها می‌شود و  خالصانه خدا را می‌خواند.

پس برای آزاد نمودن دل قبل از تلاوت قرآن به چند روش اشاره شد: بیرون ریختن سوابق و کینه‌ها. پاک کردن آینده و آرزوها. استغفار از خداوند  عزّوجل. وضو که طراوت دل است. این ۴ مورد را قبل از تلاوت انجام دهید.  تلاوت کم و مستمر و تکرار آن در طول روز و ثبت آنچه به دلتان افتاد از  موضوع یا سوال.

جلسه ششم

 چه کنیم که نسبت به قرآن احساس علاقه و انس پیدا کنیم؟ گفته شد معرفت باعث  ایجاد انس می‌شود و کلام الله نیز کلامی آشنا برای بشریت است. هنگام قرآئت  قرآن می‌بایست سعی در رعایت آداب مربوط به آن را داشته باشیم. رعایت از آن  رو که ادب کرده باشیم نه اینکه به صورت تشریفاتی که بر پایه خیال استوار  باشد انجام شود. 

در ارتباط با این آداب گفته شد که به عنوان مثال تأثیر این آداب مانند  غذا خوردن است؛ همانطور که غذا را برای رشد جسم مصرف می‌کنیم و نمی‌توانیم  تأثیرآن را در لحظه مشاهده کنیم. در ارتباط با آداب قرائت نیز چنین است که  این آداب تأثیر خود را در درون آدمی دارند ولی نه به صورتی که در لحظه  بتوان آن را مشاهده کرد.

نکته دیگر که می‌بایست در به جا آوردن این آداب رعایت کرد آن است که  آدمی از خود ادبی را خلق نکند، بلکه فقط آن آدابی که توسط ائمه (ع) بیان  شده است را رعایت کند و اطمینان داشته باشد که در وجودش اثر می‌گذارد.

آداب خود به سه دسته تقسیم می‌شوند، آدابی که مربوط به خود قرآئت قرآن  است، آدابی که مربوط به باطن و درون آدمی است و دسته سوم آدابی که در پیش  از تلاوت و یا هنگام تلاوت می‌بایست رعایت شوند. به عنوان مثال وضو داشتن  به هنگام تلاوت و قرآئت قرآن یکی از آداب ظاهری است، و اگر به عنوان مثال  هنگام تلاوت اگر فرد وضو داشت و دچار حال و تجربه معنوی خاصی نشد و یا  برعکس، به هنگام تلاوت قرآن بی وضو بود و حال معنوی خاصی را تجربه کرد  نباید وضو گرفتن را مورد شک قرار دهد. زیرا رسیدن به حال و تجربه معنوی  حاصل عوامل مختلفی است که یکی از آن‌ها داشتن وضو است! ممکن است دلیل زمانی  که به این حالت (تجربه معنوی) دست نمی‌یابد آن باشد که عملی را در قبل از  آن (تلاوت قرآن) مرتکب شده است که باعث تیرگی درون و قلبش شده است و از این  رو قادر به درک چنین تجربه ای نیست.

از جمله آداب بیان شده که از اهمیت زیادی برخوردار است زمان و مکان  تلاوت است. مانند: قبل و هنگام اذان، بین طلوعین، در مسجد الحرام، در حرم  ائمه (ع)، و یا تلاوت به هنگام نماز که به عنوان یکی از بهترین مواقع جهت  تلاوت بیان شده است. 

تاکنون راجع به آداب و نحوه قرآن خواندن گفتگو شده است. حال می‌خواهیم  بدانیم که آداب مربوط به زمان گوش دادن به تلاوت قرآن به چه صورت است. در  آیه ۲۰۴ سوره اعراف خداوند می‌گوید وقتی قرآن خوانده می‌شود (یعنی فرقی  نمی‌کند چه کسی؛ حتی خود فرد را به تنهایی شامل می‌شود) به آن گوش دهید.  استمع به معنای گوش دادن و شنیدن با توجه است. «أَنصتوا» به معنی سکوت است  ولی سکوت خود به دو قسم است؛ یکی «إسکات» است به معنی ساکت کردن کسی. سکوت  یعنی ساکت بودن بیرونی. ولی «انصات» به معنی سکوت درون است که با توجه به  موضوعی همراه باشد، مثل سکوت دانشجویان به هنگام تدریس استاد که به قصد  فراگیری درس باشد. پس «أنصتوا» به معنی ساکت کردن دل و درون است.

عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازدکه دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا؛ 

این شعر بیانگر همین مطلب است که زمانی به درک و فهم از قرآن دست  می‌یابیم که قلبمان را آرام کنیم. بنابر این کسانی که در آخرت سعادتمند  می‌شوند آنانی هستند که قلب و درون درستی دارند و درب قلب خود را به سوی  قرآن باز کرده‌اند. از آن سو کسانی که گرفتار آتش می‌شوند آنانی هستند که  قلب خود را در اختیار کلام الله و لسان الله قرار نمی‌دهند و از این رو در  باطن و قلب آن‌ها اثری از خدا و کلامش دیده نمی‌شود و قلب آن‌ها تبدیل به  سنگ ویا حتی سخت‌تر از آن می‌شود.

امام حسین (ع) به همراه یارانش در کربلا در میان سی هزار نفر لشکر  دشمن بیانات خود را در جهت هدایت آن‌ها ابراز می‌دارد ولی در آن‌ها اثر  نمی‌کند و اگر فردی از آن‌ها نیز در شرف تحت تأثیر قرار گرفتن است توسط  فردی دیگر نهیب زده می‌شود که مبادا تسلیم شوی، مگر تو پهلوان نبودی و ...

صحبت کردن امام حسین (ع) در سپاهیان دشمن اثر نمی‌کند، به میدان  فرستادن فرزندانش در آن‌ها اثر نمی‌کند، شهادت تمامی یارانش در آن‌ها اثر  نمی‌کند و این قضیه ادامه پیدا می‌کند تا جایی که زمانی مختار یکی از اعضای  سپاه عمرو سعد را پیدا می‌کند و قصد کشتن او را می‌کند، از او می‌پرسد آیا  زمانی در روز عاشورا بود قلب و دلت برای امام حسین (ع) بلرزد و بسوزد؟ او  پاسخ داد بله زمانی که آن حضرت در حال بازگشت به خیمه‌ها بود و چیزی در  دستش بود و مردد بود که آیا برود یا خیر، چند قدم به سمت خیمه‌ها می‌رفت و  دوباره باز می‌ایستاد و باز می‌گشت تا اینکه در همان جا زمین را حفر کرد و  پیکر طفل شش ماهه خود را در آن دفن کرد. مختار در ادامه از او پرسید که آیا  در آن لحظه گریستی؟ پاسخ داد بله. این فرد تحت تأثیر قرار می‌گیرد ولی به  قلب و دل خود بها و اهمیت نمی‌دهد و آن را زیر پای خود می‌گذارد.

از این رو است که کربلا نقطه عطفی است در عالم. هر کس که با دیدن  واقعه کربلا به گریه افتد از سلامت قلب برخوردار است در غیر اینصورت  می‌بایست قلب خود را علاج کند. از این روست که فرمودند «إِنَّ لِقَتْلِ  الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا»  (مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۳۱۸)، برای امام حسین علیه السلام در قلب‌‌های  مؤمنین حرارتی وجود دارد که سرد نمی‌شود. گریه بر امام حسین (ع) از این رو  مورد تأکید است که بالاترین و بهترین دارو برای درمان قلب است. امام زمان  (ع) نیز زمانی که ظهور می‌کنند با این عبارت عالمیان را متذکر می‌شوند که  من کسی هستم که جدم حسین (ع) را تشنه کشتند. نه تنها قلب انسان‌ها بلکه قلب  تمام اجزای عالم در ارتباط با امام حسین (ع) می‌لرزد و می‌گرید.

از این مثال به این نتیجه می‌رسیم که از یک پدیده و اتفاق خارجی  نمی‌توان انتظار اثر تضمینی بر روی درون داشت. همانطور که آیات خداوند اثر  گذار است ولی در افراد و کسانی اثر می‌گذارد که تفکر و تعقل کند.

عالم از هدایت و نور خدا لبریز است مشکل این است که قلب من این هدایت  را دریافت نمی‌کند. پس می‌توان قلب را سلیم کرد و با کلام الهی ارتباط  برقرار کرد حتی اگر با زبان کافر تلاوت شود.

در ارتباط با ترتیل نیز از امیرالمؤمنین (ع) نقل گردیده است که زمانی  که قصد تلاوت دارید به سرعت آیات را نخوانید، پیوسته و روشن آیات را  بخوانید، با این قصد نخوانید که آیات و سوره را هرچه زودتر ختم کنید.  (کافی، ج۲، ص۶۱۴)

در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که قرآن با حزن نازل شده است و  با حالت حزن آن را بخوانید. (کافی، ج۲، ص۶۱۲) حزن به معنی غصه نیست بلکه  بدین معنی است که مانند زمانی که عاشق با معشوق خود در خلوت با حالتی نالان  سخن می‌گوید. دیدن آیات به هنگام گوش دادن به تلاوت یکی دیگر از آداب  قرآئت است.

جلسه هفتم

 چه کنیم که نسبت به قرآن احساس علاقه و انس پیدا کنیم؟ گفته شد معرفت باعث  ایجاد انس می‌شود و کلام الله نیز کلامی آشنا برای بشریت است. هنگام قرآئت  قرآن می‌بایست سعی در رعایت آداب مربوط به آن را داشته باشیم. رعایت از آن  رو که ادب کرده باشیم نه اینکه به صورت تشریفاتی که بر پایه خیال استوار  باشد انجام شود. 

در ارتباط با این آداب گفته شد که به عنوان مثال تأثیر این آداب مانند  غذا خوردن است؛ همانطور که غذا را برای رشد جسم مصرف می‌کنیم و نمی‌توانیم  تأثیرآن را در لحظه مشاهده کنیم. در ارتباط با آداب قرائت نیز چنین است که  این آداب تأثیر خود را در درون آدمی دارند ولی نه به صورتی که در لحظه  بتوان آن را مشاهده کرد.

نکته دیگر که می‌بایست در به جا آوردن این آداب رعایت کرد آن است که  آدمی از خود ادبی را خلق نکند، بلکه فقط آن آدابی که توسط ائمه (ع) بیان  شده است را رعایت کند و اطمینان داشته باشد که در وجودش اثر می‌گذارد.

آداب خود به سه دسته تقسیم می‌شوند، آدابی که مربوط به خود قرآئت قرآن  است، آدابی که مربوط به باطن و درون آدمی است و دسته سوم آدابی که در پیش  از تلاوت و یا هنگام تلاوت می‌بایست رعایت شوند. به عنوان مثال وضو داشتن  به هنگام تلاوت و قرآئت قرآن یکی از آداب ظاهری است، و اگر به عنوان مثال  هنگام تلاوت اگر فرد وضو داشت و دچار حال و تجربه معنوی خاصی نشد و یا  برعکس، به هنگام تلاوت قرآن بی وضو بود و حال معنوی خاصی را تجربه کرد  نباید وضو گرفتن را مورد شک قرار دهد. زیرا رسیدن به حال و تجربه معنوی  حاصل عوامل مختلفی است که یکی از آن‌ها داشتن وضو است! ممکن است دلیل زمانی  که به این حالت (تجربه معنوی) دست نمی‌یابد آن باشد که عملی را در قبل از  آن (تلاوت قرآن) مرتکب شده است که باعث تیرگی درون و قلبش شده است و از این  رو قادر به درک چنین تجربه ای نیست.

از جمله آداب بیان شده که از اهمیت زیادی برخوردار است زمان و مکان  تلاوت است. مانند: قبل و هنگام اذان، بین طلوعین، در مسجد الحرام، در حرم  ائمه (ع)، و یا تلاوت به هنگام نماز که به عنوان یکی از بهترین مواقع جهت  تلاوت بیان شده است. 

تاکنون راجع به آداب و نحوه قرآن خواندن گفتگو شده است. حال می‌خواهیم  بدانیم که آداب مربوط به زمان گوش دادن به تلاوت قرآن به چه صورت است. در  آیه ۲۰۴ سوره اعراف خداوند می‌گوید وقتی قرآن خوانده می‌شود (یعنی فرقی  نمی‌کند چه کسی؛ حتی خود فرد را به تنهایی شامل می‌شود) به آن گوش دهید.  استمع به معنای گوش دادن و شنیدن با توجه است. «أَنصتوا» به معنی سکوت است  ولی سکوت خود به دو قسم است؛ یکی «إسکات» است به معنی ساکت کردن کسی. سکوت  یعنی ساکت بودن بیرونی. ولی «انصات» به معنی سکوت درون است که با توجه به  موضوعی همراه باشد، مثل سکوت دانشجویان به هنگام تدریس استاد که به قصد  فراگیری درس باشد. پس «أنصتوا» به معنی ساکت کردن دل و درون است.

عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازدکه دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا؛ 

این شعر بیانگر همین مطلب است که زمانی به درک و فهم از قرآن دست  می‌یابیم که قلبمان را آرام کنیم. بنابر این کسانی که در آخرت سعادتمند  می‌شوند آنانی هستند که قلب و درون درستی دارند و درب قلب خود را به سوی  قرآن باز کرده‌اند. از آن سو کسانی که گرفتار آتش می‌شوند آنانی هستند که  قلب خود را در اختیار کلام الله و لسان الله قرار نمی‌دهند و از این رو در  باطن و قلب آن‌ها اثری از خدا و کلامش دیده نمی‌شود و قلب آن‌ها تبدیل به  سنگ ویا حتی سخت‌تر از آن می‌شود.

امام حسین (ع) به همراه یارانش در کربلا در میان سی هزار نفر لشکر  دشمن بیانات خود را در جهت هدایت آن‌ها ابراز می‌دارد ولی در آن‌ها اثر  نمی‌کند و اگر فردی از آن‌ها نیز در شرف تحت تأثیر قرار گرفتن است توسط  فردی دیگر نهیب زده می‌شود که مبادا تسلیم شوی، مگر تو پهلوان نبودی و ...

صحبت کردن امام حسین (ع) در سپاهیان دشمن اثر نمی‌کند، به میدان  فرستادن فرزندانش در آن‌ها اثر نمی‌کند، شهادت تمامی یارانش در آن‌ها اثر  نمی‌کند و این قضیه ادامه پیدا می‌کند تا جایی که زمانی مختار یکی از اعضای  سپاه عمرو سعد را پیدا می‌کند و قصد کشتن او را می‌کند، از او می‌پرسد آیا  زمانی در روز عاشورا بود قلب و دلت برای امام حسین (ع) بلرزد و بسوزد؟ او  پاسخ داد بله زمانی که آن حضرت در حال بازگشت به خیمه‌ها بود و چیزی در  دستش بود و مردد بود که آیا برود یا خیر، چند قدم به سمت خیمه‌ها می‌رفت و  دوباره باز می‌ایستاد و باز می‌گشت تا اینکه در همان جا زمین را حفر کرد و  پیکر طفل شش ماهه خود را در آن دفن کرد. مختار در ادامه از او پرسید که آیا  در آن لحظه گریستی؟ پاسخ داد بله. این فرد تحت تأثیر قرار می‌گیرد ولی به  قلب و دل خود بها و اهمیت نمی‌دهد و آن را زیر پای خود می‌گذارد.

از این رو است که کربلا نقطه عطفی است در عالم. هر کس که با دیدن  واقعه کربلا به گریه افتد از سلامت قلب برخوردار است در غیر اینصورت  می‌بایست قلب خود را علاج کند. از این روست که فرمودند «إِنَّ لِقَتْلِ  الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا»  (مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۳۱۸)، برای امام حسین علیه السلام در قلب‌‌های  مؤمنین حرارتی وجود دارد که سرد نمی‌شود. گریه بر امام حسین (ع) از این رو  مورد تأکید است که بالاترین و بهترین دارو برای درمان قلب است. امام زمان  (ع) نیز زمانی که ظهور می‌کنند با این عبارت عالمیان را متذکر می‌شوند که  من کسی هستم که جدم حسین (ع) را تشنه کشتند. نه تنها قلب انسان‌ها بلکه قلب  تمام اجزای عالم در ارتباط با امام حسین (ع) می‌لرزد و می‌گرید.

از این مثال به این نتیجه می‌رسیم که از یک پدیده و اتفاق خارجی  نمی‌توان انتظار اثر تضمینی بر روی درون داشت. همانطور که آیات خداوند اثر  گذار است ولی در افراد و کسانی اثر می‌گذارد که تفکر و تعقل کند.

عالم از هدایت و نور خدا لبریز است مشکل این است که قلب من این هدایت  را دریافت نمی‌کند. پس می‌توان قلب را سلیم کرد و با کلام الهی ارتباط  برقرار کرد حتی اگر با زبان کافر تلاوت شود.

در ارتباط با ترتیل نیز از امیرالمؤمنین (ع) نقل گردیده است که زمانی  که قصد تلاوت دارید به سرعت آیات را نخوانید، پیوسته و روشن آیات را  بخوانید، با این قصد نخوانید که آیات و سوره را هرچه زودتر ختم کنید.  (کافی، ج۲، ص۶۱۴)

در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که قرآن با حزن نازل شده است و  با حالت حزن آن را بخوانید. (کافی، ج۲، ص۶۱۲) حزن به معنی غصه نیست بلکه  بدین معنی است که مانند زمانی که عاشق با معشوق خود در خلوت با حالتی نالان  سخن می‌گوید. دیدن آیات به هنگام گوش دادن به تلاوت یکی دیگر از آداب  قرآئت است.

جلسه هشتم

 در این عالم از هرچه بخواهیم بهره بریم، لازم است طرز کارش را بدانیم.  برای مثال تماس سطحی پوست با مایع درون آمپول، باعث درمان نمی‌باشد. کسی که  به این روش از دارو استفاده کند، بهره ای از آن نمی‌برد و از پزشکش شکایت  می‌کند. در حالی که خودش برداشت اشتباهی از دستور پزشک کرده است! 

من وقتی قرآن را می‌خوانم دنبال چه هستم؟ از جلسه قرآن و انس با قرآن  چه می‌خواهم؟ این خیلی مهم است. باید برداشت خود را نسبت به قرآن درست  کنیم. با قرآن تنظیم شویم. ما باید از خود خداوند، تعالیم پیامبر خدا (صلی  الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) بهره ببریم که بفهمیم این  کتاب عزیز چیست و برای من چه می‌خواهد انجام دهد؟ با قرآن دقیقا مثل یک  کتاب عربی برخورد می‌کنیم. سوال می‌کنیم این قرآن عربیست، چه فایده دارد ما  فارسی زبانان آن را بخوانیم؟ این سوال از اینجا ناشی می‌شود که قرآن را با  کتب دیگر مقایسه می‌کنیم. کسی که دائم به دنبال تجزیه و ترکیب اعراب قرآن و  علم بلاغت ولغت شناسی است، قرآن را فقط یک کتاب عربی می‌داند.

اولین قدم در انس با قرآن شناخت قرآن است. پیش نیاز شناخت قرآن این  است که شناختهای پیشین غیر مستند را دور بریزیم. اگر فرزند شما از شب و  تاریکی و جن بترسد و تصورات نادرستی داشته باشد، شما اول به او میگوئید که  چیزهایی که شنیده ای دروغ و اشتباه و خیالات است. آن‌ها را از ذهنت پاک کن.  با این کار شناخت قبلی را از یادش می‌برید. حال می‌خواهید معرفت جدید  جایگزین کنید. بروید ببینید خدا و ائمه در مورد جن چه میگویند؟ هست یا  نیست؟ کجا هست؟ میگویند در زندگی شماها وجود ندارد. نگران نباشید! بین شما و  آن موجودات دیوار زخیم کشیده شده و آن‌ها اجازه ندارند وارد زندگی شما  شوند. اگر شما کاری کنید که این دیوار را کنده و راهی به سوی آن‌ها باز  کنید، خود شما راه را باز کرده‌اید!

اگر معرفت غلط به ذهن بیاید زندگی را به غلط می‌کشاند. سال‌ها از جنی  می‌ترسد که در زندگی‌اش وجود خارجی ندارد. خرافات مردمی از اینجاست که اول  مطلب را از قرآن می‌گیرند و بقیه‌اش را رها می‌کنند و دنبال خیالات خودشان  می‌روند. چشم زخم حقیقت دارد؟ نباید گفت یا دروغ است یا حقیقتی است به همان  شکل که سایرین میگویند. جن صحیح است؟ نباید گفت نه. در قرآن آیه و سوره  داره ولی به من اصلا ارتباطی ندارد! اگر داشت پیغمبرخدا (صلی الله علیه و  آله) یاد می‌دادند. سحر و جادو درست است؟ بله. قرآن می‌گوید هست:  «...يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ ...»(بقره/۱۰۲). بین  زن و شوهر جدایی می‌اندازد. به من چه ارتباطی دارد؟ عوام مردم هم حرفهایی  می‌زنند که حساب کتاب ندارد برای اینکه از این‌ها خلاصی پیدا کنی روز اول  به تو گفته‌اند: «ولایة علی بن ابیطالب حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی»  (مستدرک الوسائل/ج ۲/ص ۴۸۵) تا وقتی در ولایت علی بن ابیطالب (علیه السلام)  هستی، آن‌ها اصلا راهی پیدا نمی‌کنند و نمی‌توانند وارد شوند. وقتی اول  کار «بسم الله الرحمن الرحیم» میگویید، بلاها و نگاههای بد از اطراف شما  کنار می‌روند! اول غذا که بسم الله میگویید، شیاطین را به کنار پرتاب  می‌کنید. پس شناخت‌ها و معرفتهایی که معلوم نیست از کجا وارد ذهن ما  شده‌اند را اول از ذهنمان دور می‌کنیم و کم کم شناخت و معرفتی که از کانون  عصمت صادر شده است را می‌گیریم و باور می‌کنیم.

فرق بین تصور و وجدان:

ما میدانیم با خوردن غذا درعین اینکه هیچ تصوری از آن نداریم و مواد  غذاییش را نشناسیم، رشد می‌کنیم و جان می‌گیریم. علم هم در تعابیر الهی،  چیزی نظیر غذا خوردن است. درنتیجه اگر بتوانیم نگاه و دید خود را با آنچه  ائمه اطهار (علیهم السلام) تعلیم فرموده‌اند تنظیم کنیم، درست می‌بینیم و  بهره‌اش را به واقع وجدان می‌کنیم. نتیجه این شناخت می‌شود انس. هر چیز خوب  و دلپذیر و زیبا، که سازگار با وجود و فطرت من است را اگر درست شناختیم،  با آن انس می‌گیریم.

یکی از اسامی که برای قرآن آمده، ذکر است. «وهذا ذکرٌ مبارکٌ انزلناه»  (انبیا/۵۰) «این چیزی که ما برای شما نازل کرده‌ایم یک ذکر مبارکی است.»  مبارک یعنی پر برکت، پر منفعت، پر سود. قرآن ذکر است و انبیا مذکّر اند.  قرآن برای همه انبیا نیست. ولی در دستگاه خداوند تذکّر دادن یک اصل است.  تذکّر باب علم است. کار انبیا تدکّر است. تذکّر یعنی چه؟ اگر از قرآن  خواهان علم و دانش و اطلاعات باشید، آن را به گونه ای باز می‌کنید و  می‌خوانید و سوال می‌کنید و اگر آن را به دید یک تذکره بنگرید، به گونه ای  دیگر سراغ قرآن می‌روید. (بحث رد کردن همه تحقیقات و مطالعات قرآنی نیست.  فعلا در مقام بهره مندی هستیم. می‌خواهیم با قرآن مانوس و نزدیک شویم) اما  یک روز میگوییم من هرچه باید داشته باشم دارم اما کسی به من یاداوری کند.  کاری که بزرگ‌تر نسبت به کوچکتر می‌کند. پدر و مادر نسبت به فرزند تذکر  می‌دهند که فرزندم برای چه به مدرسه می‌روی؟ چرا درس می‌خوانی؟ دانش این‌ها  مهم نیست. اگر فرزند این تذکرات را در طول یک سال جمع کند، فهرست بندی  کند، شمار استفاده از هر لغت را بنویسد، والدینش میگویند:تو تذکرات ما را  به شوخی گرفته ای! چاپ کردن و جلد چرم نمودن و طلاکوب کردن چرا؟ یک مورد را  عمل می‌کردی!

«الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ* إِنَّا أَنزَلْنَاهُ  قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُون» (یوسف/۱ و ۲) اگر می‌خواهید  بدانید ما قرآن را برای چه فرستاده‌ایم، بیایید از ما بشنوید. چرا سراغ  دیگران می‌روید؟ «قرآن عربی را نازل کردیم، شاید شما عقل کنید.» انّا  انزلناهُ! این یک چیزی است که فرستاده شده و یک چیزی که بتوانید بخوانید  وعربی است. یکی از معانی قرآناً عربیاً یعنی خوانده شدنی‌ای که به صورت  عربیست. اینکه چطور برما اثر می‌کند، به ما مربوط نیست.

این قرآن را چکار کنیم؟ «فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن»  (المزمل/۲۰) می‌خوانیم. عربی‌اش را هم می‌خوانیم! فارسی خواندن حرام نیست،  اما ما این قرآن را قرآن عربی فرستادیم، اگرعربی اش را بخوانی لعلّکم  تعقلون. اما ما نمی‌فهمیم این که عربی بخوانیم چطور باعث عقل کردن می‌شود.

پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) نسبت  به ما نگران اند: «طه‏* مَا أَنزَلْنَا عَلَيْك الْقُرْءَانَ لِتَشقَی»  (طه/۱ و ۲) من این قرآن را برای تو نفرستادم که خود را به زحمت اندازی.  حضرت نگران اند که ای مردم این قرآن عربی را بخوانید! و مردم میگویند تا  نفهمیمش نمی‌خوانیم! این قرآن در اصل، حقیقتی دیگر بوده است که آنرا برای  ما نازل نموده‌اند و تبدیل کرده‌اند به چیزی قابل خواندن تا شما بتوانید با  آن ارتباط برقرار کنید. وگرنه کلام خدا از جنس ما نیست! این قرآن است،  عربی. زحمت‌ها باید کشید تا این جمله ساده را باور کنیم. چون هزاران  باورغلط در ذهنمان است. «سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل، بیرون  نمی‌توان کرد الا به روزگاران»

پدربزرگ و مادربزرگان ما سواد خواندن ترجمه و تفسیر و لغت، ندارند ولی  با خواندن قرآن آرام می‌شوند. علت چیست؟ در مشکلات قصد زیارت می‌کنیم و  آرام می‌شویم. این تغییرات درون ما اتفاق باید بیفتد، ما آنرا تبدیل  می‌کنیم به یک بحث علمی و بیرونی.

پس قرآن ذکر است، ذکر مبارک است، ذکر و تذکر مرا بیدار می‌کند. بیداری  من یعنی سر عقل آمدن من؛ لذا قرائت قرآن عربی تعقل را نتیجه می‌دهد.

«یَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ  وَشِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِين»  (یونس/۵۷)

«ای مردم برای شما از جانب ربّتان موعظه ای آمده، و شفائی برای آنچه که در سینه‌هاست و هدایت و رحمت برای مومنین.»

در این آیه چهار صفت بری قرآن آمده است:۱-موعظه ۲-شفا ۳-هدایت ۴-رحمت

قرآن موعظه است، خودش موعظه است. لازم نیست فردی یک آیه از آنرا  بخواند و او دیگران را موعظه کند. این کار غلط نیست اما این موعظه، موعظه  آن فرد است، غیر از موعظه قرآن است. بگذارید قرآن شما را موعظه کند.

«شفاءٌ لما فی الصدور» است. «الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاس»  (النّاس/۵) بیشتر مشکلاتم، مربوط به سینه ماست. سینه تنگی می‌کند. میگوئیم  «ربّ اشرح لی صدری» (طه/۲۵) «خدایا سینه مرا گشاده فرما.» صدر خیلی مهم  است. «لما فی صدور» درون سینه‌ها چیست؟ «فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ  وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي‏ فِي الصُّدُور» (حج/۴۶) وقتی میگوییم  «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْی» (بقره/۱۸) یعنی دل و قلبی که در سینه‌ها است کور  می‌شود. در سینه‌ها قلب است، وسوسه گاه شیطان است. حال قرآن آمده برای  همانجا. قرآن بر قلب نازل می‌شود. «علی قلبک» جای قرآن قلب است. اگر قرآن  را جاهای دیگر می‌بری، فایده‌اش را نمی‌بری.

قرآن هدایت گر و رحمت است. همه ما دنبال رحمت الهی هستیم. خداوند  می‌فرماید من این قرآن را نازل کردم. رحمت برای شما فرستاده‌ام. چرا آنرا  نمی‌خوانی؟

اگر ما موقع قرآن خواندن به آن توجه کنیم و باورهای دیگر را از ذهنمان بیرون کنیم؛ و این نیازمند تمرین است.

فرق است بین چیزی که اطلاع و تصورش نزد ما باشد، با آنکه آنرا وجدان  کنیم و بیابیم. ما باید دانسته هامان را باصبرو تامل و دقت، وجدانی کنیم.

در رابطه با آنچه خداوند آنراعلم و نور دانسته‌اند و این مقولاتی که  ما میدانیم از هدایت و موعظه و ذکر و فرقان، اول چیزی که باید بدانیم این  است که این نه به مدل بشری که با تحقیقات علمی لازم باشد به آن برسیم، بلکه  به صورت مستقیم وجود ما را تامین می‌کند و تغییر می‌دهد انگار خداوند  مستقیم در قلب ما این کارها را انجام می‌دهد. خداوند «یَحُولُ بَيْنَ  الْمَرْءِ وَقَلْبِه» (انفال/۲۴) خداوند بین آدم و قلب اوست. یعنی خداوند  از خود آدم به قلبش نزدیک‌تر است؛ لذا راحت می‌تواند در قلب ما ساماندهی  صورت دهد و این کار را با قرآن انجام داده.

پس آن علم و هدایت از مدلهای بشری نیست. آن نوری است که خدا مستقیم  عنایت می‌کند بدون اینکه بتوانید اسباب ظاهری آنرا ببینید. وقتی شناخت و  معرفت نسبت به قرآن را با آن مدلی که خداوند فرموده تصحیح کنیم، عملا آن  موارد اتفاق می‌افتد هرچند زمان بر باشد. پس اولا شناخت صحیح از قرآن که  لازمه آن حذف شناختهای غلط است. دوم شناخت اسامی و اوصاف قرآن توسط خود  قرآن و اهل بیت، حال چکار کنیم که این‌ها حاصل شود؟

«یَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ  وَشِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِين»  (یونس/۵۷) مخاطب این آیه مردم اند اما آن موعظه و شفا و رحمت را مومنین  بهره می‌برند. آیه خیلی عجیب است. ای مردم این قرآن ویژگی‌هایی دارد، برای  مومنین. برای بهره بردن از این ۴ مورد، راهکار عملی چیست؟ مومن باشیم.

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ  لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا» (اسرا/۸۲)  به ظالم جز خسارت از او نسیبی نمی‌رسد. به لطف خدا و عنایت امام زمان،  الحمدلله ما مومنیم. ایمان مراتب دارد. «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ  فَحَدِّث» (ضحی/۱۱) چون امیرت امیرالمومنین (علیه السلام) است. هرچند که  هرچه همه آنچه امیرت گفته است را انجام نداده ای، اما تو به ایمان آمده ای.  «  قـالت الاعـراب امـنـا قـل لم تـومـنـوا و لكـن قـولوا اسـلمـنـا و  لمـا يـدخـل الايـمـان فى قلوبكم» (حجرات/۱۴) «اعراب میگویند ما ایمان  آورده‌ایم بگو شما ایمان نیاورده اید بگوئید اسلام آوردیم؛ و ایمان هنوز به  قلب شما وارد نشده.» این نعمت امام زمان به ماست، ایمان در قلب ما به  عنایت آن بزرگوار وارد شده است. خداوند علامت جسمی برای ایمان گذاشته است.  ملاک ایمان روشن است:امیرالمومنین و اولاد بزرگوار او. «لولا انت یا علی لم  یعرف المومنون بعدی» علی جان اگر تو نبودی مومنین پس از من شناخته  نمی‌شدند (دعای ندبه) آنهایی که امیرالمومنین (علیه اسلام) را دوست دارند،  مومن اند. ما الحمدلله دوستشان داریم. نشان دوست داشتن امیرالمومنین (علیه  اسلام) چیست؟ اولاد او را دوست داریم. نشان دوستی واقعی چیست؟ این است که  دشمنشان را دشمن میدانیم. بغض دشمنانشان را داریم. الحمدلله! هرچند دچار  سوال و شبهه شده باشیم، فعلا در دل حضرت فاطمه (علیها السلام) زهرا را دوست  داریم و از دشمن او بیزار هستیم، نترسید، این یعنی بذر در دل من کاشته شده  است، باید آنرا پرورشش داد.

جلسه نهم

 برای بهره مندی از هرچیز باید تصور و تلقی صحیحی از آن چیز داشته باشیم.  اگر قرآن را یک کتاب عربی مانند سایر کتب ببینیم، با آن همان رفتاری را  می‌کنیم که با کتاب‌های دیگر می‌کنیم. در ارتباط با قرآن نکاتی را باید  توجه داشت:

نکته اول؛ ویژگی خاص قرآن این است که کلام الله است. در نتیجه برای  شناخت کلام الله می‌بایست به الله رجوع کنیم. از خودمان قرآن را معرفی  نمی‌کنیم. برای بیان روش ارتباط با آن و بهره بردن از قرآن، از خودمان چیزی  وضع نمی‌کنیم. اگر می‌گویند «برای اینکه سراغ قرآن بروی اول باید ترجمه  عربی یاد بگیری»، نشان از قیاس قرآن با کتاب‌های عربی دیگر دارد. قرآن کلام  الله است. نباید ظاهر عربی این کلام، شما را به اشتباه بیندازد. 

پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) هم از نظر ظاهر  بشری مثل ما بودند ولی آنها ولی الله‌اند و بر همه عالم نظارت دارند. آنچه  در ظاهر بشر می‌بینید، حقیقتی است به اسم امام. ظاهر بشری‌اش شما را به  اشتباه نیاندازد!

نکته دوم؛ قاعده بهره‌مندی از هر مقوله الهی، از جمله کلام الله، این  است که ما خود را در معرض تابش آن قرار دهیم. او می‌تابد و من خود را باید  در معرض آن قرار دهم. بنابراین باید تصورات ساختگی بشری را کنار بگذاریم و  در محضر قرآن برویم؛ او می‌تابد ما بهره می بریم. ما برای او نوع بهره را  تعیین نمی‌کنیم.

نکته سوم؛ ادب حضور و استفاده از این محضر چیست؟ اگر آداب را دانستیم آن‌ها را انجام دهیم.

 

پس هنگامی که قرآن را در مقابل خود قرار می‌دهیم، تصورات و تلقیات و  قیاس‌ها را کنار گذاشته، و توجه داریم که باید «منتظر» باشیم تا او بهره  برساند. او بهره‌ی خود را می‌رساند. با آداب مخصوص تلاوت قرآن، قرآن را  تلاوت می‌کنیم تا بهرمند شویم. با حفظ آداب و حذف تصورات، قرآن تلاوت  می‌کنیم.

ما قرآن را تلاوت می‌کنیم. اما نمی‌دانیم چه اتفاقی قرار است بیفتد.  مانند غذایی که به کودک می‌دهیم و او فقط مزه را می‌چشد و متوجه نمی‌شود که  این غذا چگونه بر رشد و سلامتی‌اش تاثیر می‌گذارد. 

بعضی می‌گویند خواندن نماز برای ما لذّتی ندارد ولی شنیدن موسیقی،  آرامش بخش است و مرا یاد خدا می‌اندازد. جوابش این است که  قرار نیست ذائقه  شما ملاک باشد، قرار است شما «تنظیم» بشوید. اگر کسی بخواهد با ذائقه‌اش  عبادت را بسنجد، شرط اول این است که ذائقه‌اش سالم باشد. آن شخصی که  ذائقه‌ی سالم و پاک دارد، می‌فرماید: «قرة عینی فی الصلوة» (منهاج  النجاح/مقدمه۲/ص۳۶)  نور چشم من در نماز است. کسی که معصوم است و رِجس و  ناپاکی در او راهی ندارد، ذائقه‌اش درست کار می‌کند. ذائقه یعنی ملاک و  تشخیص. کسی ذائقه‌اش ملاک است که پاک و معصوم است. آن کس سخنش معتبر است که  فرموده است: «اگر من باشم و قرآن، به هیچ چیز نیاز ندارم.» در زیارت  عاشورا میخوانیم که «مُصیبَتاً ما اَعظَمَها»، اما شاید برای هر کدام از ما  مصیبت اعظم چیز دیگری باشد و از مصیبت سیدالشّهدا(علیه السلام) برایمان  سنگین‌تر جلوه کند. اگر خدا بخواهد ما را تنظیم کند، تا جایی پیش می‌رویم  که مصیبت سیدالشّهدا(علیه السلام) برایمان مصیبت اعظم می‌شود. خدمت حضرت  امُّ البنین(علیها السلام) می آیند و خبر شهادت فرزندش و فرزندانش را  می‌دهند، ولی حضرت می‌فرمایند: از حسین(علیه السلام) چه خبر؟ همه آن‌ها  فدای حسین (علیه السلام).

قرآن می‌فرماید: «قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ  وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ  اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ  تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي  سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ  يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» (توبه/۲۴) بگو اگر پدر شما، فرزندان شما،  برادران شما، همسران شما، خانواده شما و... محبوبتر است نزد شما از خدا و  رسولش، تنظیم نیستید. 

انشاءالله بدانجا می‌رسیم. رجیم نیستیم، ما را تحمل می‌کنند و پرورشمان می‌دهند.

قانون دنیای ما این است که هر چه را دوست داری، همان برایت مفید است.  اما فرق است بین اینکه من چه چیز را دوست دارم و چه چیزی دوست داشتنی است.  خدای مهربان می‌خواهد ما را رشد دهد. در عبادت و تلاوت قرآن، بهره بردن یک  بحث است و اینکه چه مزه‌ای می‌چشم، بحث دیگری است. ما از قرآن بهره  می‌بریم، ان شاءالله به مرحمت خداوند حلاوت قرآن را هم بچشیم. البته خداوند  ذائقه اصلی ما را این‌گونه قرار داده است. طبیعت ما به گونه‌ای است که  اشتهای ما همان چیزی را طلب می‌کند که برایمان مفید است. بیمار معمولاً میل  به غذایی که برایش مضر است، ندارد.

یکی از روش‌هایی که ائمه(علیهم السلام) در تلاوت قرآن انجام می‌دادند،  این است که لا به لای تلاوت قرآن، عبارتی را می‌گویند. حضرت سوره الرّحمن  می‌خوانند و به آیه «فبأیّ الاء ربّکما تُکذّبان» می‌رسند و می‌فرمایند:  «لا بشیئ من الائک ربِّ اُکذِّب». قرآن تلاوت می‌کنند در جایی که وصف جهنم  می‌آید، مکث می‌کنند و جمله‌ای می‌فرمایند، هنگام وصف بهشت، عبارتی دیگر را  بیان می‌کنند. هنگام تلاوت «یا ایّها الّذین آمَنوا»، لبیک می‌گویند. یکی  از معانی این اعمال این است که شما هم هنگام تلاوت قرآن، به این جاها که  می‌رسید، همین عبارات امام را شما هم بگوئید. معنی دیگرش این است که حضرت  وقتی که این آیه را می‌خوانند گویی خداوند این آیات را همان هنگام بیان  می‌کند. «یا ایّها الّذین آمَنوا»،خدای من چه می‌خواهی بگویی؟! 

تلاوتی را برای خود مقرر کنید. در این تلاوت چند دقیقه تجزیه و ترکیب و  لغت و ترجمه را رها کنید. ادب تلاوت را رعایت کنیم. اگر به آیه‌ای رسیدیم و  دلمان دگرگون شد، کتاب را ببندیم و پیش خدا گریه کنیم. لازم نیست که حتماً  تا انتهای صفحه خاصی بخوانیم و جلو برویم. 

ما مخلوق خداییم، می‌خواهیم خالقمان با ما حرف بزند. اینجاست که اگر تصورات کنار برود و آداب اجرا شود، با خواندن قرآن درست می‌شود.

بعضی می‌گویند «باید اول ساخته شد تا بعد بتوانیم قرآن تلاوت کنیم و  بفهمیم. آدم باید ساخته شود، بعد به زیارت برود. آدم باید ساخته شود، بعد  پیش خدا برود.»! درحالی که دقیقاً به عکس این مطلب است. قرار نیست من ساخته  شوم بعد قرآن را بفهمم. قرار است قرآن را بخوانم تا ساخته شوم. چه ساخته  شدنی بالاتر و نیکوتر و بهتر از ساخته شدن با قرآن. ای کاش هیچکس به ما  چیزی یاد نداده بود و چیزی بلد نبودیم، شروع به خواندن قرآن می‌کردیم و با  قرآن رشد می‌کردیم. حضرت می‌فرمایند: خوش به حال جوانی که با قرآن انس  گرفته، با گوشت و خونش قرآن اجین می‌شود. منظور رفتن به کلاس حفظ قرآن  نیست! حفظ یک مهارت و فن است و برای هر کتابی امکان دارد انجام شود. عربی  یک فن و مهارت است. ای کاش با قرآن مأنوس می‌شدم، با دیدنش متحول می‌شدم و  به سینه‌ام می‌فشردم و می‌بوسیدم. قرآن را بر سر و صورتم می‌گذاشتم. هنگام  مصیبت با تلاوتش آرام می‌شدم و شکر خدا می‌کردم که خدایا تو می‌دانی با من  چکار باید بکنی! اما افراد این‌قدر حرف‌های متفاوت دیگر می‌زنند که مرا به  هم می‌ریزند. خدایا توبه می‌کنیم از آنچه که شنیدیم به جز آنچه تو و اولیاء  تو گفته‌اید. خدایا ببخش از اینکه چیزهایی را خوردیم که با بدنمان سازگار  نبود و ذائقه‌مان را تغییر داده. ویژگی توبه این است که پاک می‌کند مثل  روزی که از مادر متولد شده‌ای. حال که توبه کردی، به همش نزن. قرار نیست من  جایی ساخته شوم و بیایم قرآن بخوانم، قرار است که من ساخته نشده قرآن  بخوانم و آرام شوم. ما باید قرآن بخوانیم. حضرت فرمود: «القرآن مأدبة  الله»(وسائل الشیعه/ج۶/ص۱۶۸)؛ قرآن کلاس ادب الهی است. من باید وارد این  کلاس شوم. به سایر کلاس‌ها کاری ندارم که مرا به کجا می‌خواهد برساند!

در احوالات شیخ رجبعلی، که در بحث ریاضت و معارف رتبه بالایی داشته  است، آمده است که در اواخر عمرش فرمود: «ای کاش تمام این ریاضت‌هایی که  کشیدم برای رسیدن به کمال و مقام، همه را انجام داده بودم برای اینکه به  امام زمانم نزدیک شوم.»

هر کاری که انسان انجام می‌دهد برای مقصودی انجام می‌دهد. در عبادت به  ما دستور اعمال مختلف را می‌دهند و می‌گویند علتش را به عهده ما بگذار.  علت روزه گرفتن سلامتی نیست. ممکن است روزه هزاران فایده داشته باشد. اما  ما روزه می‌گیریم برای اطاعت امر خدا. نمی‌دانیم که چه فایده‌ای دارد و به  کجا می‌رسیم. عبادت یعنی همین! برویم در خانه امام زمان علیه السلتم، در  بزنیم. نه برای اینکه به ما مبلغی عطا کند، برای اینکه او امام من است. در  این صورت ایشان چند برابر آن مبلغی که ما خواستیم را می‌دهد، آخرتمان را  نیز تضمین می‌نماید و آنچه را هم که نخواسته‌ایم به ما عطا می‌کند. پس اگر  بدون هیچ چشم‌داشتی نزد حضرت برویم و برای عطایایشان قدری معیّن نکنیم،  سودش خیلی بیشتر است که بخواهیم با ایشان معامله نماییم.

گاهی ما عبادت را به چشم ریاضت می‌بینیم و آن را انجام می‌دهیم تا به  جایی برسیم. خیر، بلکه عبادت می‌کنیم چون خدای من گفته است. اگر خدمتکار  امام زمان علیه السلام شویم، برای هر فرمایشی که حضرت می‌کنند، دنبال علت و  فایده و سودش نیستیم. 

تو بندگی چو  گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده‌پروری داند

امام زمان علیه السلام به همه چیز شما رسیدگی می‌کند، و همه شما را رعایت می‌کند حتی غذای حیوانات خانگی شما را هم او مهیا می‌کند.

تصور، مخرّب عبودیت است. بنده وقتی بندگی می‌کند و برده وقتی بردگی  می‌کند، هیچ تصوری ندارد، آن کار را انجام می‌دهد چون مولایش دوست دارد.  کارگر و گدا فرق دارند، آن‌ها کار انجام می‌دهد و مزد می‌طلبد.

دعا می‌کنیم: خدایا هرچه به خوبان می‌دهی، به من هم بده. در ورود به  حرم امام رضا (علیه السلام) می‌گوییم: «فأذن لی یا مولای بالدخول افضل ما  اذنت لاحد من اولیائک». آن قشنگ‌ترین مدلی که از اولیایت پذیرایی می‌کنی از  من هم پذیرایی کن.

آن روش‌هایی که برای حل هر مشکل، ذکری تعییین می‌کنند تا به تعداد  مشخص آن را تکرار کنید، افراد را از صحنه عبودیت خارج می‌سازد. خدا را با  ذکر بازی ندهیم. بگوییم که خدایا من این ذکر را می‌گویم و به فلان تعداد هم  می‌گویم، اما می‌دانم تأثیر همه این‌ها به خواست و به دست توست. رمزی که  بالاتر از همه این رموز است، خود خداست. فهم و اندازه من به اسم اعظم  نمی‌خورد. دانستن اسم اعظم چه فایده‌ای برای من دارد اگر بخواهد مرا از خود  خدا دور کند.

قرآن کلام الله است. ما تصورات را از ذهنمان بیرون می‌کنیم و با آداب  قرآن را تلاوت می‌کنیم.؛ خدایا کلامت را خواندم. من نمی‌دانم چه می‌خواهم.  وقتی نزد امام هم مشرف شدی، بگو من نمی‌دانم چه مشکلی دارم، شما بگو مشکل  من کجاست و فریادرسم باش! 

خدایا تو خدا و خالق و رازق منی. من نمی‌دانم چه هستم. اگر با این دید سراغ قرآن بروی، با خواندن آیات دگرگون می‌شوی.

پیامبراکرم: «ان هذا القرآن مأدوة الله فتعلّموا مأدوته مااستطعتم» (وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۶۸)

این کلام الله، کلاس آموزشی است. این گفته شیطان است که می‌گوید خودت  را درست کن بعد خدمت امام برو. از امام بخواهید تا شمای بی سامان را سامان  بدهد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «انّی تارک فیکم الثّقلین»،(اصول کافی، ج۶، ص۶۵۱) 

من ۲ امانت نزد شما می‌گذارم، شما پیش هر کدام بروید به دیگری راه  پیدا می‌کنید این دو همیشه با هم‌اند. هیچ‌گاه از هم جدا نمی‌شوند. اگر ما  خدمت امام زمان مشرف شویم خدمت قرآن ناطقیم اگر هم دلمان گرفت که چرا  اماممان را نمی‌بینیم، این قرآن را بخوانید. آن‌وقت می‌فهمیم که «القرآن  یهدی الی الامام.» (بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۴) چطور به امام هدایت می‌کند؟  نمی‌دانیم و از خودمان هم نمی‌گوئیم ولی می‌دانیم هدایت می‌کند.

جلسه دهم

چه می‌شود که دلبستگی انسان نسبت به چیزی که به آن انس داشته و یا می‌خواهد انس پیدا کند، کم می‌شود؟

 تلقی ما از هرچیزی در ارتباط و برخورد مان با آن تاثیرگذار است.  گفتیم باید تلقی‌های بشری از قرآن را از خود دور کنیم. هرچه خود را از این  تلقی‌های غیر مأثور دور نماییم راحت‌تر می‌توانیم با آن ارتباط برقرار  کنیم. «الناس اعداء ما جهلوا» (غررالحکم و دررالکلم/ص ۲۸) مردم دشمن آنچیزی  اند که نسبت به آن جهل دارند. کسی که انتظار دارد با خواندن قرآن آن را  بفهمد و حکم استنباط کند، وقتی نمی‌تواند، با خواندن آن آشفته می‌شود. یکی  از عللی که از نظر روانی در ما وجود دارد و باعث می‌شود ما نسبت به چیزی  تدافع نشان دهیم و آن را از خود پس بزنیم، این است که حس کنیم انتظار ما از  آن چیز براورده نمی‌شود. گاهی به واسطه تلقی‌های اشتباهی که از قرآن  داریم، انتظاراتی از آن پیدا می‌کنیم که اگر آن‌ها برطرف نشوند، باعث  می‌شود انس ما نسبت به قرآن کاهش یابد.

شبهه‌ای مطرح است با این عنوان که: 

«قرآن برای عرب‌های ۱۴۰۰ سال قبل، نازل شده است و چه فایده‌ای دارد که  ما افراد ایرانی در قرن ۲۰ ام با تکنولوژی‌های پیشرفته امروز، آنرا  بخوانیم؟ توصیفات بهشت و نعمتهای بهشتی مطابق با سلیقه و خواست عرب‌ها در  آن زمان بیان شده است.» 

این سوال حاکی از یک تئوری قوی است. از خود بپرسیم که چه شد این سوال  در ذهن من نقش بست؟ خاستگاه این سوال همان تلقی اشتباه از قرآن است. کسی که  قرآن را دستش می‌گیرد، چه انتظاری از آن دارد؟ اگر کسی بگوید اسلام دین  برتر است و من با این قرآن خواهم توانست تمام سوالات بشر را پاسخ دهم،  جوابش را نمی‌گیرد و سقوط می‌کند. اگر سراغ قرآن رود و آنرا باز نماید تا  از داستان‌هایش پندگیرد و عمل نماید، بازهم نمی‌تواند به حقایق و جزئیات آن  داستان‌ها پی برد و ناچار سراغ کتب تاریخی مفصل‌تری می‌رود تا از تمام  جزئیات آن داستان‌ها با خبر شود. درنهایت هم مگر چندبار امکان دارد فردی در  شرایط حضرت موسی (علیه السلام) یا اصحاب کهف قرار گیرد تا آن راهکارها را  عمل کند؟ پس اگر چنین انتظاراتی از قرآن داری، با خواندن قرآن به آن‌ها  نمی‌رسی.

«سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ  خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ  سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا  یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاء  ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا» (کهف/۲۲) 

در این آیه از قرآن این گونه بیان شده که «در مورد تعداد اصحاب کهف،  عده‌ای می‌گویند سه تا بودند چهارمی سگشان بود، عده‌ای می‌گویند پنج تا  بودند، ششمی سگشان بود... بگو خدای من تعداد آن‌ها را می‌داند و غیر از خدا  افراد کمی می‌دانند.» خداوند می‌توانست که به جای بیان این موضوع با این  تفصیل، تعداد واقعی آن‌ها را مشخص کند. او به ما آموخته که اگر قرآن را باز  کردی، لازم نیست بگردی تا تعداد واقعی اصحاب کهف را پیدا کنی.

وقتی از اول به او گفته‌اند که با خواندن قرآن همه چیز را می‌فهمم و  می‌توانم جواب و فلسفه همه احکام را پیداکنم. اسلام دین زنده است و برای  همه اعصار حرف دارد. او با این دیدگاه وارد کلاس‌های قرآن شده و از هیچ  کدام جوابش را نگرفته است. آیا آدم عاقل متنی را که نمی‌فهمد می‌خواند؟  نمی‌خواند. 

در مقام ادعا قرآن را شامل همه چیز میدانیم «لا رطب و لا یابس الا فی  کتاب مبین» (انعام/۵۹) اما در مواجهه و ارتباط با قرآن جور دیگری عمل  می‌کنیم. ما دانش این قرآن را نداریم. همانطور که یک پزشک ماهر در مواجهه  با یک کتاب جامع مهندسی می‌گوید: من دانشش را ندارم. چیز عجیبی نیست  «وَاللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ  شَیْئًا» (نحل/۷۸) ما جاهل به دنیا آمدیم، چه شد که یکباره به این کتاب  عالم شدیم؟ همواره باید چیزهایی که حجاب می‌شوند و مانع از خوب دیدن  می‌شوند را کنار زد. تلقی‌های غیر صحیح.

این تلقی که منم مفسر قرآن، منم معلم قرآن، ما را به چاه می‌برد. به  جایی می‌رساند که اصلا نمی‌فهمیم چه می‌گوییم. فرق است بین اینکه ما قرآن  را می‌فهمیم، به این معنا که هر وقت هر آیه‌ای را خواستیم می‌فهمیم، با  اینکه ما ابزار فهم را داریم. فهم از جانب خدا عنایت می‌شود. کسانی هستند  در این عالم که به آن‌ها این علم داده شده است که هر وقت بخواهند همه آیات و  همه بطونش را می‌فهمند. ولی آن‌ها ما نیستیم! در طول تاریخ دیده شده است  که ائمه اطهار (علیهم السلام) هستند که پاسخ تمام سوالات بشر را داده‌اند.  معلم قرآن بخیل نیست. نپرسیده به شما جواب می‌دهد، بپرس، حتما جواب  می‌گیری. هر کس ادعای فهم قرآن را بکند، قطعا شکست می‌خورد، اما قرآن  فهمیده می‌شود، ما هم می‌فهمیم، همه از قرآن بهره می‌برند. ولی سیستم فهم  قرآن، دست من نیست. این نکته دقیقی است و جواب بسیاری از افراط و تفریط‌ها  را در فهم قرآن می‌دهد. فرق است بین فهمیدن ارادی با اینکه فهم عنایت شود.  نهایت کاری که من می‌توانم بکنم این است که با رعایت آداب، قرآن را تلاوت  کنم، تا آن اتفاق بیفتد.

این سوال را به عنوان یک کلید در زندگی خود دنبال کنید: «چه چیزی باعث  می‌شود انس و ارتباط ما با قرآن کاهش یابد؟» در زندگی خودمان دقت کنیم که  چه عواملی باعث شدت یا کاهش میل و انس گیری ما با موضوعات مختلف می‌شود؟ در  مسائل عبادی ممکن است فرد منتظر حال خوشی باشد که اورا ترغیب کند تا آن  عمل را انجام دهد. نماز و قرآنش را به تاخیر اندازد برای زمانی که باحال  خوش سراغش رود. در صورتی که چنین نیست. این‌ها گفته شیطان است. باید قرآن  را باز کنی و بخوانی تا حالش سراغت بیاید. با خواندن قرآن و نماز با خدا  ارتباط برقرار می‌کنی و حال خوش پیدا می‌کنی. هرگاه کام باز شود، مزه  می‌آید.

شبهه دیگری که وجود دارد این است: «آیا فرق است بین قرآن عربی که آنرا نمی‌فهمم یا اینکه ترجمه‌اش را بخوانم و بفهمم؟»

نکته اول این است که دربرخورد با این افراد خصومت نکنیم. چرا که این  گفته محصول تفکری اشتباه است. باید با او نشست و صحبت کرد. در تلاوت قرآن  چیزی که انس ما را با قرآن افزایش می‌دهد مطلبی است که اتفاقا اولین نکته  تلاوت قرآن است: «قرآن را کلام الله بدانیم.» کلامِ خدایی که معروف است نزد  من، کلامش هم معروف است. الهی که نور السماوات و الارض است. الهی که بین  من و قلبم است. «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه»  (انفال/۲۴). الهی که ذکرش مرا آرامش می‌دهد. قرآن کتاب اوست، نور اوست،  شفای اوست.

تا اینجا که آمدیم، هنوز بحث کلمات عربی مطرح نشده اند تا بخواهیم  ببینیم عرببی تلفظ کنیم یا نه. شاید همین لغات مقطعه برای همین آمده باشد  که ببینیم در ما اثر دارد یا نه. شاید «الم» که در قرآن آمده برای همین  منظور آمده باشد که خود را امتحان کنیم ببینیم بر ما اثر می‌گذارد؟  «کهیعص». یا حتما باید از آنهایی باشد که معانیش را می‌فهمم؟ من باید ادب  تصنعی در خودم ایجاد کنم.

اگر فرزند شما چند روزی سفر رفته باشد و از او بی خبر باشید، با شنیدن  تلفن او بسیار خوشحال می‌شوید. حتی اگر پس از شنیدن واژه «الو» تماس او  قطع شود، باز قلبتان آرام می‌گیرد که با او حرف زده‌اید. اگر بگویند مگر  فرزندت چه گفته که تو را خوشحال کرده؟ میگویی معنای این لغات مهم نیست. مهم  این است که من صدای او را شنیدم.

آیا نباید ما از شنیدن کلام خدای خود ذوق کنیم؟ چرا میگوییم باید  معنای «الم» را بدانیم تا ذوق نماییم!؟ قبل از همه این‌ها توجه کنیم که این  کلام الله است. یکی از رموزی که کلام بدون معنای مصطلح، در ما اثر  می‌گذارد این است که کلام یک محبوب باشد. کلام یک منتظًر باشد. در روضه  اباعبدالله (علیه السلام) همین که مداح بگوید: یا حسین؛ همه دل‌ها می‌شکند و  گریه می‌کنند. هرکسی محبوبی دارد و با شنیدن یادش دگرگون می‌شود. وقتی  قرآن می‌خوانی لحظه‌ای که حالت دگرگون می‌شود مربوط به این است که صدای  آشنا را شنیدی. در هنگام دعا خواندن ممکن است به معنا هم توجه کنی ولی  یکبار دلت در یک بندش می‌شکند. بستگی دارد در چه موقعیتی باشی.

خداوند می‌فرماید مرا صدا بزن: «ادعونی استجب لکم» میگویی: «خدایا!»  می‌گوید: «لبیک. چه می‌خواهی!؟» فقط حاجت خواهی نیست. اسم خدا را به زبان  آوردن موجب آرامش می‌شود. خدای من! یا غفور! یا ستار! یا رحیم! به محض  اینکه این را میگویی صدا می‌آید لبیک! چه می‌خواهی بنده من!؟ این موارد در  زندگی ما هم رخ می‌دهد. آرامش پیدا کردن را تجربه کرده‌ایم. فرزندمان اگر  در خانه‌ای با ما تنها باشد، گاه گاهی ما را صدا می‌زند و همینکه از ما  پاسخ بشنود، آرام می‌شود. صدای قلب مادر بچه را آرام می‌کند. این‌ها نشانه  های خداست. تجربه به این زیبایی! صدای مادر است، آرامش بچه. کلام مادر است  آرامش فرزند، کلام خداوند است آرامش بنده. مشکل همان نقطه اول است که این  قرآن را از کلام الله ای خارجش می‌کنیم و سعی داریم آن را به چیز دیگری  تبدیل کنیم. جملاتی که مادران برای آرام کردن کودکانشان استفاده می‌کنند  غالبا بی معناست، ولی همین جملات برای فرزند دنیایی از معنا است.

امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کنند فردی نزد رسول الله آمد و گفت من  ناراحتی دارم و به سینه‌اش اشاره کرد. حضرت فرمودند: «استشف بالقرآن؛ و ان  الله عزوجل یقول: و شفاء لما فی الصدور (یونس/۵۷).» (کافی/ج ۲/ص ۶۰۰) برو  با قرآن شفا بگیر. قرآن سینه‌ها را شفا می‌دهد. اگر گاهی دلتان مضطرب گشت و  ناآرام شدید، با توجه به اینکه این قرآن کلام مولای شماست، بازش کنید و  بخوانید. بگوییدک «خدایا خودت آرامم کن.»

قرآن خیلی بالاتر از آن است که با معنای فارسی بتواند اثر و نفع و شفا  ببخشد. اگر لازم باشد کلام خدا ترجمه شود تا تاثیرگذار گردد، دیگر قرآن  نیست. می‌شود کلامی مثل سایر کلام‌ها.

امیر المومنین (علیه السلام) در وصف متقین در خطبه همام (خطبه ۱۹۱ نهج البلاغه) فرمودند: 

أَمَّا اَللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ  اَلْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلاً یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ  یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا  تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ  إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا  مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ  قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شهیق‌ها فِی أُصُولِ  آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَی أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ  لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ  یَطْلُبُونَ إِلَی اَللَّهِ تَعَالَی فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ.

شب که می‌شود می‌ایستند و تکه‌هایی از قرآن را به ترتیل می‌خوانند.  ترتیل خواندن جزء آداب قرائت است. حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند:  «الترتیل هو أن تَتَمکّث بِه و تُحَسِّن به صوتَک و اذا مرَرتَ بآیةٍ فیها  ذکر النّار فتعوَّذ بالله من النّار و اذا مرَرتَ بآیةٍ فیها ذکرُ الجنّه  فأسئل الله الجَنَّه» (مجمع البحرین/ج ۵/ص ۳۷۸) «ترتیل یعنی هر حرف را کامل  ادا کنید و اگر به آیه ای رسیدی که در آن یادی از آتش شده صبر کن و از خدا  بخواه که تو را از آن دور کند و اگر به آیه ای رسیدی که در آن وصف بهشت  بود صبرکن و از خدای عزوجل بهشت را طلب کن.» ترتیل خواندن یعنی شمرده شمرده  و با فکر قرآن خواندن. شاید یکی از عللی که فرمودند دست‌ها را بلند کنید و  ده مرتبه بگویید یاالله، ا درهای آسمان به روی شما گشوده شود، این است که  پس از ده بار تکرار ممکن است در یکی از آن‌ها، عطری از معنای این کلمه در  وجود من بپیچد. در ترتیل خواندن فرمودند که حروف را بیهوده رها نکنید و  کامل ادا کنید. آنجایی که باید وقف کنید، وقف کنید.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند که از امیرالمومنین (علیه السلام)  پرسیدند که منظور از «رتل القرآن ترتیلا» چیست؟ فرمودند: «بیّنه تبیانا  ولاتهذه هذا الشّعر و لاتنثره نثر الرّمل و لکن افزع قلوبکم القاسیه ولا  یکن همّ احدکم آخرالسوره».(الکافی/ج ۲/ص ۶۱۴) مثل موهای به هم ریخته و  پریشان و شلوغ، نخوانید. هر حرف را قشنگ بیان کنید تا حروف و کلماتش به  جانتان بنشیند. قلب‌ها را با آن به فزع بیاندازید. کاری کنید که قلبتان  بلرزد؛ و هَمّ هیچکدامتان این نباشد که به آخر سوره برسید.

متّقین شب هنگام اینگونه با ترتیل قرآن می‌خوانند و نفسشان را به حزن  می‌اندازند. حزن غم معمولی نیست. طبع انسان حزن را می‌پسندد. حزن یعنی درد  دل فردی نزد بزرگ‌تر و پناه خودش. حزن آن افسردگی است که برای فرزند چه در  فراغ مادر و چه در مجاورت با او، برایش عارض می‌شود. هنگامی که به آیه ای  می‌گذرند که در آن تخفیفی از جانب خدا هست، «اصغوا الی‌ها مسامع قلوبهم»،  گوش قلبشان را باز می‌کنند میگویند گوش کن. و دلشان می‌لرزد وقلبشان  می‌ترسد و صدای آتش جهنم را با عمق گوششان می‌شنوند و «اذا مرو بایة فیها  تشویق رکنوا الی‌ها طمعا». وقتی چیز خوبی را می‌شنوند، به آن طمع می‌کنند  «و تطلّعت نفوسهم الی‌ها شوقا» خود را در آنجا قرار می‌دهند از سر شوق که  ما هم در آن مقوله قرار گیریم

حضرت باقر (علیه السلام) فرمودند: 

«قرّاء القرآن ثلاثةٌ رجلٌ قرأ القرآن فاتّخذه بضاعةً و استدرّ به  الملوکو استطال به علی النّاس و رجلٌ قرأ القرآن فحفظ حروفه و ضیّع حدوده و  اقامه اقامة القدح فلا کثّر الله هولاء من حملة القرآن و رجلٌ قرء القرآن  علی داء قلبه فاسهر به لیلة و اظمأ به نهاره و قام به فی مساجده و تجافَی  به عن فراشه فبأولائک یدفع الله العزیز الجبار البلاء و باولائک یدیل الله  عزوجل من الاعداء و باولائک ینزّل الله عزوجل الغیث من السماء فوالله  لهولاء فی قرّاء القرآن اعزّ من الکبریت الاحمر» (کافی/ج ۲/ص ۶۲۷) 

قاریان قرآن سه دسته‌اند. یک عده هستند که آنرا سرمایه قرار می‌دهند و  می‌روند نزد ثروتمندان و صاحب منصبان و به مردم هم بزرگی می‌فروشند. یک  عده هم قرآن را حفظ می‌کنند اما حروفش را ضایع می‌کنند معانیش را بهم  می‌ریزند و خودنمایی می‌کنند. خدا این‌ها را زیاد نکند! عده ای قرآن را که  می‌خوانند و دوای قرآن را می‌گذارند روی درد قلب سینه‌شان. شب از عشق آن  بیدار می‌شوند. تا یک آیه را بخواند و آرام گیرد. تشنه کام است. به وسیله  این‌هاست که خدا بلا را از مردم دفع می‌کند و شر دشمنان را از آن‌ها کم  می‌کند. به این‌هاست که خدا باران از آسمان فرو می‌فرستد.»من جزء کدام گروه  هستم!؟

خداوند ارتباطی با مردم دارد که قلبشان را بدون هیچ یک از مسیرها که  ما می‌شناسیم، دگرگون می‌کند. در جهتی که ما مثبت یا منفی بدانیم، کاری که  خدا با ما می‌کند حتما خیری دارد.

قرآن برای قلب است. با قلب است که قرآن خوانده می‌شود. قلب ملاکی است  که در آخرت از ما می‌خواهند. «الّا من اتی الله به قلب سلیم» (شعراء/۸۹).  قلب باید سلامت باشد. قلب باید شفا پیدا کند. نور پیدا کند. ایمان وارد قلب  می‌شود. «ولمّا یدخل الایمان فی قلوبکم» (حجرات/۴۹). کوری و کری مربوط به  قلب است. حتی عقل کردن، نه فکر، با قلب انجام می‌شود: «لهم قلوبٌ یعقلون  بها» (حج/۴۶).

قلب است که کانون است. قرآن با قلب ارتباطی دارند که ما نمی‌دانیم. به  معنی و تفسیر مربوط نمی‌شود. قلب با ذکر خدا آرام می‌گیرد. «الا به ذکر  الله تطمئن القلوب» (رعد/۲۸). قلب مخلوق خداست. خدا خلقش کرده و او می‌داند  چگونه آرامش کند.

با اطمینان کامل از خدا کمک می‌گیریم که اگر قرار است کلامی در من اثر  کند، اول کلام خداست که اثر می‌کند؛ و اگر این کلام خداست، اثر مخواهدکرد و  اگر خدا بخواهد اثری در دل من ایجاد کند، نیازی به ابزار ظاهری ندارد. حال  با اعتماد و اطمینان قرآن می‌خوانم و آدابش را هم رعایت می‌کنم.

جلسه یازدهم

 در این جلسه در باب انس با قرآن چند نکته را اضافه می نماییم و سپس به جمع بندی بحث می پردازیم.

پایان این جلسات به معنای تکمیل بودن بحث در باب انس با قرآن نیست.  بلکه بسیاری نکات باقی خواهد ماند . انشا الله با عنایت امام زمان (عج) کسب  خواهد گردید.

نکته اساسی در باب قرآن آن است که کلام خداوند است و هر گونه سنخیت و  مشابهت کلام خداوند با سائر کلام های بشری، باطل است. هر کسی در مواجهه با  قرآن بدون هیچ پیش فرضی، آن را حقیقت روشنی می یابد اما اگر همان فرد با  قیاس برخورد نماید و آن را کلامی مشابه سائر کلام بداند، از بهره او کم  خواهد شد. این نکته را هیچ گاه نباید از خاطر ببریم و همواره به خاطر داشته  باشیم که این کلام خالق می باشد و از قیاس آن با سائر کلام پرهیز کنیم!

چند نکته عملی در باب آداب تلاوت قرآن:

روایتی از امام صادق(علیه السلام) در مورد پاک نمودن مسیر قرآن:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‏ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص  نَظِّفُوا طَرِيقَ الْقُرْآنِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا طَرِيقُ  الْقُرْآنِ- قَالَ أَفْوَاهُكُمْ قِيلَ بِمَا ذَا قَالَ بِالسِّوَاكِ  (وسائل الشیعه ج۲ ص ۲۲)

فرمود: راه قرآن را پاكيزه داريد گفته شد: يا رسول الله راه قرآن چيست؟ فرمود: دهانهاى شما. گفته شد با چه؟ فرمود: با مسواك كردن.

یعنی اگر مسواک نزدیم، قرآن نخوانیم؟

خیر، قرار بر این بود اصل قرائت را فراموش نکنیم و خود را به تکلف نیاندازیم بلکه رعایت این آداب راهی برای افزایش بهره وری من است.

حضرت می فرمایند که راه قرآن، دهان است. این نشان این است که قرآن یک  حقیقتی است که مجوز تلاوت آن را به ما داده اند و هنگامی که ما قرآن را  تلاوت می کنیم، مسامحتاً ما هم در ایجاد آن نقش داریم. نکته دیگر آن است که  باید طریق این حقیفت پاک باشد. بعضی ها قرآن را از حنجره به بعد تلاوت می  کنند.(جنبه ظاهری) بعضی دیگر قرآن را از فکر و حافظه می خوانند. بعضی ها هم  از جان و دل تلاوت می کنند.

طریق قرآن کجاست؟ طریق قرآن از  دل است تا به حنجره و دهان.

این روایت به این اشاره دارد که حتی مجرای ظاهری قرآن را که دهان  باشد، را پاک کنید. این نه آن است که نتوان قرآن را با دهانی غیر پاک  خواند.

دستور دیگر آن است که قرآن را از دل بخوانید. حال چگونه قرآن را از دل بخوانیم؟

مسئله حفظ قرآن به دو گونه ممکن است : یکی سپردن به حافظه پس از  ممارست. دیگری آنکه بعد از رویارویی با نکات و تذکرات قرآنی، آنها را در دل  و جانمان بسپاریم و در اعمال و رفتارمان حفظ و زنده نماییم. در روایات و  تعالیم ائمه (علیهم السلام) نوع دوم مورد تاکید و توصیه بوده است. حفظ ارزش  های قرآنی به معنای حفظ ارزش ها به همین الفاظ قرآنی می باشد نه جمله و  کلمه ای از مفاهیم آن! چون این ارزش به همین لفظ قرآنیش دارای ارزش الهیست.  و کلام خالق، هر بار ارزش افزوده ای خواهد داشت و محدود نیست! قرآن پوسته  یک حقیقت نیست بلکه خود حقیقت است.

حال هر کس به خود و اعمالش توجه کند که این طریق قرآن را از غیبت،  تهمت و... پاک نگاه داشته است؟! پاکی ظاهر طریق قرآن، مسواک است و پاکی  باطنی آن حفظ نگاه داشتن قلب و دهان از گناه است. هر آنچه این مسیر پاکتر  باشد، بهره مندی نیز بیشتر خواهد بود.

پاکی نیز به دو گونه می باشد یکی پاکی دائمی و همیشگی و گونه دیگر  پاکی در لحظه تلاوت می باشد. اگر کسی که دل و دهانش پاک نیست قبل از تلاوت  استغفار نماید، خداوند از فضلش به او بهره ای را می چشاند. لذا استغفار و  استمداد از خداوند در بهره مندی تاثیر بسزایی دارد.

در ارتباط با قرائت و تلاوت قرآن ابتداً باید به این نکته اشاره نمود  که قرآن با «اقراء» شروع شده است و بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله وحی  شده نه به صوزت مکتوب و سمعی. در مسئله قرائت به طور کلی هر چقدر هر شخصی  با شیئی انس بگیرد آنرا زیبا می سازد و از آن محافظت می کند. در ارتباط با  قرآن هم هر آن کس که انسش با آن بیشتر شود، سعی می کند آنرا زیباتر بخواند.  و البته هر آنکس زیباتر بخواند انسش با قرآن بیشتر می شود.

در مورد قرآن فرموده اند سوره «یس» قلب قرآن است. مداومت بر تلاوت  سوره «یس» در روزها و هدیه آن به روح حضرت زهرا (سلام الله علیها)  از طرف  حضرت نرجس خاتون یکی از توصیه های مجرب می باشد.

تلاوت قرآن در زمانها و مکانهای مقدس بهره ما را چندین برابر می کند.

به لحاظ موقعیت های مکانی : مسجد الحرام، مشاهد مشرفه

به لحاظ موقعیت های زمانی : بهار قرآن (ماه مبارک رمضان) ، قبل از اذان صبح

ما در اعمالی که انجام می دهیم کیفیت انجام آن بسیار مهم است.  زیباترین مدل زندگی، زیبا انجام دادن آن است. در حالت دیگر اگر اعمالی که  انجام می دهیم از روی بی میلی باشد، برای ما بسیار آزاردهنده و آسیب زا  خواهد بود. برای مثال غذا میل نمودن، با آداب آن در حالی که حلال است و  بدون هیچ گونه عجله چقدر زیبا است. مدل دیگر میل نمودن غذا به صورت سرپایی و  عجله است که باعث آسیب به جسم و بدون لذت همراه خواهد بود. مثال دیگر آن  است که خانم خانه داری اگر بداند و باور کند که خداوند متعال به کار او در  خانه چقدر پاداش می دهد، به گونه دیگری در خانه فعالیت می کند. ولی اگر با  شعار و تبلیغات جامعه روبرو شود و خود را با آن بسنجد، مطمئناً دیگر از کار  خانه لذت نمی برد و آن را عقب ماندگی تلقی می کند.

تمامی احکام و آداب ما را به سمت آرامش و لذت بردن از زندگی می برد.

از حضرت سوال نمودند که قرآن را با ترتیل بخوانیم یعنی چه؟ توضیح  بسیار زیبایی می دهند. فرمودند زیبا و به آرامی تمامی حروف و قواعد را  رعایت کن.

در نیکوترین مدل انجام عمل دو مطلب زیر باید رعایت شود: یکی رعایت  آداب عمل است. مطلب دوم آن است که این سوال را از خودمان بپرسیم که رضایت  به انجام این عمل را داریم یا خیر؟!

یادمان باشد که در همسایگی رعایت آداب به تکلف نیفتیم. البته جای یک  مطلب خالی نماند که واجبات را چه از روی میل و چه بی رغبتی باید انجام داد.  اما بهترین حالت آن است که از روی میل و رغبت انجام دهیم.

تکته آخر در انس دادن افراد و تربیت فرزندان است. ما وقتی نکته ای را  یاد می گیریم شیطان ما را به توصیه به دیگران منحرف می سازد به گونه ای که  خودمان از آن مطلب بی بهره می مانیم. وقتی ما با قرآن انس گرفتیم فرزندان  ما با قرآن انس خواهند گرفت. در تربیت فرزند، فرزندمان باید عبادت و راز و  نیاز ما با پروردگار را ببیند تا آموزش ببیند. در تربیت دینی، دیدن عبادت  والدین از سوی فرزند بسیار مهم است. در بحث انس ما ابتدئاً باید خودمان انس  بگیریم سپس به دیگران تجویز کنیم.

خداوند را شاکریم که توانستیم قدمی در باب انس با قرآن کریم را  برداریم. در این بحث سعیمان بر توصیه های ائمه معصومین در این باب بوده و  سعی شد از توصیه های فردی پرهیز کنیم.

معرفی چند کتاب در این باب:

۱. چگونه قرآن بخوانیم. ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی اثر :سید محمد تقی حکیم

۲. جوانان و انس با قرآن ناشر: احسن الحدیث اثر : صاحب علی محبی

۳. هفده گفتار در علوم قرآنی ناشر: بدر مترجم : سید حسین حسینی