فایل های صوتی :

    مروری بر چند اصل زندگی و ازدواج - جلسه اول.mp3

   مروری بر چند اصل زندگی و ازدواج - جلسه دوم.mp3

    مروری بر چند اصل زندگی و ازدواج - جلسه سوم.mp3

    مروری بر چند اصل زندگی و ازدواج - جلسه چهارم.mp3

    مروری بر چند اصل زندگی و ازدواج - جلسه پنجم.mp3

    مروری بر چند اصل زندگی و ازدواج - جلسه ششم.mp3

    مروری بر چند اصل زندگی و ازدواج - جلسه هفتم.mp3

    مروری بر چند اصل زندگی و ازدواج - جلسه هشتم.mp3


جلسه اول

مسائلی را در مورد زندگی و روش آن را در این جلسات مورد بحث قرار می دهیم.
اینگونه مسائل بسیار در حال گسترش وعرضه است و عرصه ای نیست که کسی تا به  حال در آن قدم نگذاشته باشد. البته رویکردها متفاوت است. اگر توفیق داشته  باشیم می خواهیم در این مسیر قدم بگذاریم.
این بحث برای افرادی است که به یک بلوغ ذهنی رسیده باشند و در مقابل خود  بزرگترین و مهمترین تصمیمشان را تشکیل زندگی ببینند بنابراین مخاطبین ما دانش آموزان دبستان و راهنمایی نیستند.
انسانها ممکن است بدون مشکل باشند ولی در انتخاب همسر، ممکن است دچار مشکل شوند و یا بعدها خود و شرایط را مقصر چنین تصمیمی بدانند.
اگر من تصمیم داشته باشم که یک زندگی تشکیل بدهم و از پوسته فعلی به پوسته  دیگری بروم و از موقعیت فعلی که دارم، خشنود نیستم و به دنبال ترک آن هستم و  قصد دارم برای خودم آنچیزی که ایده آل است را برای خود بسازم. این فکر هر  آنچه که باشد اعم از رویا و ایده آل به هر حال به دنبال آن هستیم.پس بحث ما  در این مختصات قرار می گیرد که اگر شخصی در این موقعیت قرار داشت، برای  انتخاب همسر چه باید بکند؟
خداوند متعال انسانها را بر اساس فطرت خلق نموده و همه مخلوقات می دانند که  چه باید بکنند و در طبیعت چیزی به نام کلاس خصوصی و مشاوره نیست.تمامی  حیوانات در مسیر زندگی خود مشکلی ندارند و اگرهم مشکلی پیدا کرده اند ما  انسانها برایشان مشکل ایجاد نموده ایم!
این مسائل و مشکلاتی که امروز ما گرفتارش هستیم، آیا طبیعت و اجداد و  بزرگان ما، درگیر این موضوعات بوده اند؟یعنی آنکه اگر انسان در طبیعت خود  می بود و طبیعی زندگی می کرد، آیا مسائل امروز را داشت؟! (برای نمونه  آلودگی هوا، که منشاء بسیاری از امراض و مشکلات است از سوی انسانهاست و در طبیعت وجود نداشت!)
مخالفتی با تکنولوژی و پیشرفت نیست، بحثی که هست این است که بدانیم انسان  از اصل خویش دور شده است.خداوند متعال کسی را رها نکرده است و بعد خلق او را هدایت نموده و به او آموخته که چگونه در رفع نیازهایشان بکوشد و برآید!
آن عالمی که خداوند متعال آفریده، بر پایه و اساس سلامت و درستی است.
اشتهای انسان بر نظام درستی خلق شده است و به هر آنچه که مورد نیاز اوست،  ترغیبش می کند ولی ما انسانها با ضایع نمودن ذائقه آنرا تباه می  کنیم.هنگامی که دریافتیم چنین نظامی در طبیعت برقرار می باشد، باید پذیرفت  که در حوزه تربیت و ازدواج هم چنین چیزی وجود دارد.یعنی به آن صورت نبوده  که خلقت انسانهای اولیه در ظلمات و تاریکی فهم و عقل بوده باشد و هنوز به آن قدرت و بلوغ نرسیده بود که نیاز به مشاور و روانشناس را درک کند.خداوند  متعال از همان ابتدا خلقت انسان،هر آنچه که لازمه هدایت بوده را فرو  فرستاده است.
برای بشر امروز دنیا را بگونه ی دیگری ترسیم نموده اند که انسان روز به روز  در حال رشد و بالندگیست و مسئله خاتمیت را هم همین جور تفسیر می  کنند.(اینکه انسانها بعد از آنیکه به یک بلوغ عقلی رسیدند، دیگر نیازی به  پیغمبر و هادی نداشتند!)
در حالیکه می بینیم انسان امروز از دیروزش پست تر و گمراه تر شده  است.(نمونه آن بی رحمیهایی که در جنگ های امروز جهان در حال اتفاق است ،  بمب شیمیایی ، قرصهای روانگردان، مخدر ها و...)آیا انسان روز به روز در حال  متمدن شدن است؟!
چرا نمودار تاریخی انسان را از پایین به بالا ترسیم می کنیم؟! در حالیکه  نمودار رشد انسان، از بالا به پایین است! در قدیم الایام ازدواج انسانها به  سختی امروز بود؟ مشکلات روانی و جسمی بیشتر شده یا کمتر؟اگر ۲۰ سال پیش ۲۰  نکته برای ازدواج توصیه می کردند، امروز باید به ۱۰۰ نکته توجه داشت! اسم  این اتفاق و روند، پیشرفت است؟ با این همه کلاس و مباحث چرا اوضاع بشر به  سامان نمی شود؟
باید بدانیم که هر آنچه که نیاز انسان برای ازدواج بوده است، خداوند متعال از همان روز اول به انسان، به بهترین نحو آموزش داده است.
این داستانهایی که برای بشر اولیه می سازند، سندش کجاست؟سر انسان به سقف  غار برخورد کرد و گفت "آخ" و از همان جا زبان شروع شد.در حالیکه خداوند  متعال از همان ابتدا به زبان فصیح عربی با بنده اش سخن گفته است! آنقدر  گفتند که انسان اولیه میمون بوده است، گویا که همین طور بوده؟! یعنی خداوند  انسان را کاملا در ناتوانی و عجز آفریده بود؟
اگر این نگرش در ما هم راه پیدا کرد می شود آنکه تفاوت سنی  با پدر و  مادرمان را نشان پیشرفت و بالندگی خود می دانیم و گفته های آنها را نادرست می بینیم و خود را فهیم تر می پنداریم در حالیکه چیزی که در حال اتفاق است،  عکس این تفکر است!پدر و مادر امروز بلد نیستند چگونه بچه شان را نگاه دارند.
این تصور که انسان ابتدا نافهم و بی درک و عریان بوده است و در طی گذر ایام  پیشرفت نموده است، اشتباه است و دلیلش آن است که اگر انسان در حال تعالی  بود، باید روز به روز نگرانی هایش کم و آرامشش فزونی می یافت!
خداوند هر آنچه که تعلیم کرده بر اساس طبیعت و درستی بود که ما انسانها آن  را خراب کردیم و این موضوع را با بررسی زندگی گذشتگانمان بهتر درک می کنیم که راحتی و صفا و درستی در زندگی ها بیشتر بود!
البته باید دانست که تمامی مواردی که خداوند تعلیم نموده بود از بین نرفته است بلکه آنهایی که از انسان گرفتند، به آنجایی که می خواستند بردند!

جلسه دوم

 در این جلسات در مورد تشکیل زندگی بحث می شود و به ایگونه نیست که اگر فرد  در شرایطی است که تشکیل زندگی داده است، مورد استفاده وی قرار داده نمی  شود، به هر حال هر زمان که انسان این نکات را بکار ببندد برای جریان زندگی  اش مفید است. اگر اینطور نبود، باب تربیت هم محدود به یک شرایط خاص می شد!  قرآن کریم نسبت به ارسال رسل الهی، اینگونه نفرموده است که مربوط به شرایط  خاص است. آنچه که قرآن و ائمه(علیهم السلام) فرموده اند هیچ گاه محدودیت  نداشته است. این فریبی است که خودمان می دهیم که "دیگر از موقعیت سنی ما  گذشته است و این صفت عادتمان شده است !" هیچ کدام از این افکار درست  نیست.شاید سخت باشد ولی امکان پذیر است.

جلسه گذشته گفته شد که طبیعت خود گویای تمامی موارد لزوم زندگیست.(اعم  از غذا خوردن، کوچ، زاد و ولد و...) این نشان می دهد که ای انسان اگر به  طبیعت خود توجه کنی، می بینی که همه چیز را می دانی و بلدی!

اینطور نبوده است که انسان به حال خود رها شده باشد و به مرور به  تکامل رسیده است. نمودار رشد انسان اینگونه نیست! انسان دیروز مشکل انسان  امروز را نداشت! نمودار رشد انسان رو به پایین است نه رو به بالا و دهکده  جهانی و جهان اطلاعات فریبی بیش نیست!

در ادامه بحث به این نکته اشاره می شود که ما در شرایطی زندگی می کنیم  که طبیعت انسان را دستکاری کرده اند بنابراین باید به نکاتی توجه داشت.

نکته دیگر آن است که آنچه انسان نیاز دارد خداوند در درون انسان قرار  داده است و احکامش را به او از طریق انبیاء رسانده است و نیازی به آموزش  ندارد!

انسان بدی را بد می داند، عقل پیغمبر درون است و حجت است بگونه ای که  هرگاه بکار آید، خطایی نمی کند. انسانی که می داند عریانی بد است و حیا می  کند از آن، روی افکارش بگونه ای کار می کنند که عریانی را افتخار بداند!

این انسان در درون خود تمامی موارد را دارد بنابراین اگر می خواهیم در  مورد انتخاب همسر، ازدواج، روش زندگی و تربیت فرزند و... ، بحث کنیم باید  بدانیم، آنها را به درستی در خود دارد و می شناسد و نسبت به آن خالی الذهن  نیست! فقط احتیاج به تذکر و بیداری دارد و نیازی به آموزش نیست. مانند  راننده ای که در حال رانندگی خوابش برده است و فقط نیاز به بیدار شدن دارد و  نیاز به چیز دیگری نخواهد داشت! تمامی کتابها و مباحثی که در این زمینه  هست، نقش متذکر دارد نه آموزش دهنده!

دلیل تاکید ما بر این بحث این است که بدانیم کار بسیار ساده است، چون  در وجود ما قرار داده شده است و از آن طرف بسیار بسیار سخت است چون ما نمی  خواهیم عوض بشویم و توجه نمی کنیم.

مشکل بشریت در طول تاریخ این است که به ندای قلب و عقل خویش توجه نمی  کند و گوش فرا نمی دهد و در غفلت بوده است. جمله " خوشت می آید این رفتار  را با تو بکنند؟!" گویای این مطلب است که انسان در وجود خود می داند که این  رفتار خوب نیست و آن را نمی پسندد.این نکات را خودمان باید به آن توجه  کنیم نه آنکه برای دیگران نسخه پیچ کنیم!

نکته بعد این است که در این بحث به دنبال دستیابی به یک سری  دستورالعملهای زندگی که از همه جا جمع کرده ایم و کامل و تمام باشد،  نیستیم! بلکه باید به آن نکاتی که اشاره می شود توجه کامل داشت و آنرا بکار  بست.چه بسا افرادی که توصیه های فراوانی می کنند در حالیکه هیچ بهره ای از  آن نمی برند.

به دنبال یک سری نکات هستیم که سیستم درون را بیدار و آگاه کند و باید  تمامی آن نکات را در یک نقطه مترکز کنیم و آنرا پیش روی خود قرار دهیم.

جلسه سوم

خداوند متعال انسان را با ادراک آفریده و خیلی چیزها را به او داده ولی این  انسان درصدد شناخت خود بر نمی آید. دغدغه ما در عالم شدنمان و آگاه  شدن،بیرون از خودمان است و به خودمان توجه نمی کنیم.
انسان اگر در حال خودش بود و در طبیعت خود زندگی می کرد مشکلی نداشت و  هنگامی نیاز به آموزش دارد که از جاده زندگی خود منحرف شده و فاصله گرفته  باشد. غذایی که انسان می بیند و می بوید و می خورد و آسیبی از آن نمی بیند، طبیعت انسان به او میل و اشتها دارد.رفتار دیگر این است که به انسانی که  فهم ندارد، می خواهیم آموزش دهیم.
آنچیزی که در انسان هست و در طبیعت اوست موافق همند!چون خالق انسان با خالق  طبیعت با شارع مقدس یکی اند و آنچیزی که برای انسان خوب است، حلال فرموده و آنچیزی که مضر است حرام کرده!آن کسی که با حلال و حرام خداوند مخالفت می  کند از فهم و درک پایینی بهره می برد چون خداوند متعال بخیل نیست و از روی  لجاجت حلال و حرام را وضع ننموده است!
ارتباط انسان با طبیعت اعم از خوردن و اشتها کاملا درونی است. بنابراین  باید دانست که می شود با پدر، مادر و همسر و فرزند به همان گونه ای که در طبیعت انسان قرار داده شده است و صحیح است، برخورد نمود و نیازی به دستور  العمل ندارد.
اگر این احساس درونی که نفس آدمی نسبت به هر آنچه واکنش منفی دارد و آن را  پس می زند و بدش می آید را محترم بشماریم و به آن توجه کنیم بسیاری از  مسائل حل خواهند شد و بوجود هم نخواهند آمد.در شرع هم ارتکاب این اعمال  حرام شمرده شده است.این مساله بسیار مهم و قابل توجه است بخاطر آنکه انسان  می فهمد و درک می کند که از چه موارد و رفتارهایی منزجر است ! بحث ما در  مواردی است که انسان خود از آن متنفر است و نسبت به آن حس خوبی ندارد نه  مواردی که در مسیر خوبی و احسان است.
اولین قدم در راه اخلاق، ترک حرام است. اگر کسی بر اساس دین پیامبر (ص) و  تعالیم ائمه (ع) به دنبال تعالیست اولین قدم آن ترک بدی و حرام است!
هر انسانی در وجود خودش کار بد را تشخیص می دهد، البته که مراتب آن متفاوت  است.دو توصیه در این باب مطرح می شود یکی آنکه به فهم و درک تان احترام  بگذارید، دو اینکه برای عمل به آنچیزی که مطلوبت نیست ، توجیه نساز!
عقل و فطرت مرتب به ما تذکر می دهند و انسان را راهنمایی می کند.ای انسان  بدان که کامل خلق شده ای و خلقتت مطابق طبیعت است و کاملا نسبت به رفتارت  هوشیار هستی و درکت کامل است اگرچه درونت ناخالصی هایی هم دارد! فقط بدان  چیزی که در درون می دانی بد است ترک کن و انجام نده!
بحث ما در موارد و اعمال و رفتاری است که انسان در همان لحظه می داند بد است و لزومی به فکر ندارد و وجدانیست!
روش زنده کردن و فعال کردن این سنسور توجه به بدیهایی است که انسان می داند بد است. روز قیامت سخت ترین چیزی که انسان باید پاسخ بدهد نسبت به یقینیات  است نه شکیات!
قرار نیست این موارد را برای دستور العملی برای زندگی، فهرست کنیم بلکه  باید همواره نسبت به آن توجه داشت و به ندای آن گوش دهیم.(باید به هر مورد  توجه داشت تا به مرور در انسان دورنی شود.) و این امانتی است که خداوند در  درون ما قرار داده است.

جلسه چهارم

نکته ای که در جلسه پیش به آن پرداخته شد این نکته بود که به یافته هایتان  احترام بگذارید و از آنچه که احساس می کنید غلط است، دوری کنید. و اشاره شد  که انسان در هنگامیکه شهوت و همانند آن بر او غلبه ننموده است به خوبی  وجدان می کند که کدام حرکت و رفتارش صحیح نیست و غلط است.بَلِ الْإِنْسانُ  عَلى‏ نَفْسِهِ بَصيرَة (قیامت/۱۴).
خدا را شکر که مخلوق خداوند متعال و مهربانیم و این بسیار شکر دارد. خداوند  به دقت انسان را خلق نموده است و سنسور آنکه بفهمد کاری که انجام می دهد،  خوب است یا نه در او قرار داده است! انسان در عین آنکه خوب می بیند و می  فهمد، بقیه را هم درک می کند. مثلا اگر در تاکسی راحت بنشینیم می دانیم که  دیگری ناراحت است. مثال دیگر اینکه در جلسه ای می نشینیم و به سخنان سخنران  گوش می دهیم نشان آن است که درک مشترکی بین انسانها وجود دارد. تفهیم و  تفاهم بر اساس درک مشترکات انسانهاست.هنگامیکه کسی می خواهد شخصی را اذیت  کند می داند که چگونه می توان به خواسته اش برسد و این یکی دیگر از نشانه  های درک متقابل انسانها از یکدیگر می باشد.انسان هم شنوا قرار داده شده و  هم بینا یعنی می فهمد و درک می نماید! (إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ  نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيرا( انسان /۲)
اولین قاعده ای که در زندگی بسیار بسیار مهم می باشد، انصاف است!
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ ع  قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ سَيِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ إِنْصَافُ  النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ وَ مُوَاسَاةُ الْأَخِ فِي اللَّهِ وَ ذِكْرُ  اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ‏امام صادق(ع) فرمودند که رسول خدا صلى اللَّه  عليه و اله فرمود: رأس همه كارها سه چيز است: حق را بطرف دادن و انصاف  داشتن، مواسات با برادران و در هر حال ياد خدا كردن.(بحار الأنوار الجامعة  لدرر أخبار الأئمة الأطهار  ج‏۶۶  ص : ۳۳۲)
عَنْ زُرَارَةَ عَنِ الْحَسَنِ الْبَزَّازِ قَالَ‏ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ  اللَّهِ ع- أَ لَا أُخْبِرُكَ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ  ثَلَاثٌ قُلْتُ بَلَى- قَالَ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ ...
امام ششم (ع) كه آزموده نشده مؤمن بچيزى سخت‏تر از سه خصلت كه از آنها  محروم مى‏شود: گفته شد آنها چه باشند؟ فرمود: همراهى در هر آنچه بدست دارد، و انصاف دادن از طرف خود...‏ (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة  الأطهار    ج‏۷۲    ص : ۲۴)
برترین اعمال دعا و ذکر نیست، انصاف بالاترین و والاترین امور است. برای  مثال یک سخنران و معلمی که انتظار دارد تا آخرین لحظه دانش آموزان و  مستمعانش به صحبت هایش توجه کنند، آیا خود او هم در جایگاه آنان قرار  بگیرد، اینگونه خواهد بود؟!
انصاف آن است که خود را در جایگاه فرد مقابل بگذاری و آنچه برای خود می  پسندی برای دیگران هم بپسندی و آنچه برای خودت ملال آور است برای دیگران هم  نخواهی!
حال شخصی که می خواهد ازدواج کند و تشکیل زندگی دهد، و می خواهد با او زندگی کند، باید توجه داشته باشد که چه چیزی ناخشنودش می کند و سپس برای  همسرش هم آن را نامطلوب بپندارد.
از خداوند متعال بخواهیم که تمامی اعمال و افکارمان در مدار انصاف قرا  گیرد. انصاف قیمتی ترین چیزیست که به انسان نور و بصیرت می دهد.

جلسه پنجم

جلسه گذشته راجع به انصاف صحبت شد، که انصاف سید الاعمال است و درباره دو مورد دیگر توضیحی داده نشد!
امام صادق علیه السلام فرمودند:لَيْسَ مِنَ الْإِنْصَافِ مُطَالَبَةُ  الْإِخْوَانِ بِالْإِنْصَافِ‏، انصاف نيست که از برادر خود درخواست انصاف  کنی!(بحار الأنوار ج‏۷۲  ص : ۲۴) ما به محض اینکه یک مورد اخلاقی یاد می  گیریم به دنبال تجویز آن برای دیگران هستیم و بقیه را نسبت به آن متذکر می  کنیم تا آنکه خودمان به آن توجه کنیم و این آفت بسیار بزرگ و مهمی است.
در کتاب "رساله حقوق"،  امام سجاد علیه السلام حق هر چیزی را نسبت به شخص بیان کرده اند.(حق همسایه، حق چشم، حق دست و...). شخص هنگامی که آن را  مطالعه می کند و از آن مطلع می شود باید به این نکته توجه کند که اگر حق  دیگران را بر خود دانست نسبت به آن عمل کند نه آنکه مثلا حق پدر بر فرزند  را بخواند و آن را مورد توجه فرزندش قرار دهد. انسان در روز قیامت مسئول  اعمال و دیون خود است و مسئول عمل ننمودن افراد نسبت به حقوق خود که  نیست!!! بلکه آنها خود باید در برابر خداوند متعال نسبت به وظائف خود  جوابگو باشند.به دنبال وظائف خود باشد نه آنکه دیگران را متوجه وظیفه خود  کند؛ شخص هنگامیکه حق خود را بر دیگران دانست، تنها ارمغان این اتفاق حرص  خوردن خواهد بود!حال آنکه خود نسبت به خودمان غافل خواهیم شد. شخص که با  اجبار نمی تواند او را تغییر دهد، فقط برای خود حرص و کین می آفریند! اگر  انسان به خود و وظائف خود توجه نمود راحت زندگی خواهد کرد. اگر انسان به  وادی آن بیفتد که به دیگران و خطاهای آنان توجه نماید و برای دیگران پرونده  سازی کند، کام خود را تلخ کرده است و اذیت و رنجی متوجه طرف مقابل نخواهد  بود.اینجاست که گاهی اوقات علم و سواد آفت جان می شود که بروی حق خودت را  بر دیگران بخوانی!
خداوند متعال به فضل و کرمش ما را موجودی کامل و سمیع و بصیر خلق نموده است  که خوب می بیند و خوب می فهمد پس از آن به او عنایت کرده است که دیگران را  هم درک می کند و می داند چه چیزی برای آنها مطلوب و چه مواردی برای آنها  مذموم است و انصاف از نتیجه این معجزه الهی بدست می آید. لازمه اینکار دیدن  و توجه نمودن به دیگران است نه به آن وظائفی که انجام نمی دهند بلکه برای  مراعات آنان در زندگی توسط خود ما ! تمرین کنیم که دیگران را ببینیم و به  احوال آنان توجه نماییم! اگر این دید بوجود آمد دیگر فورا نسبت به دیگران  قضاوت و رای نمی دهیم! مثلا اگر بگویند فلانی گناهی انجام داده فورا نمی  گوییم که جهنمیست بلکه می گوییم شاید توبه کند! هیچ گاه در مشکلات زندگی  نمی آییم کمی تامل کنیم و به اعمال و رفتار خودمان نسبت به خود و دیگران  توجه کنیم!
در مورد تربیت فرزند هم باید بدانیم که در وجود پدر و مادر، تربیت صحیح  قرار داده شده است به شرط آنکه جایگاه خود را واقعا بفهمند و بدانند.
امروز با مشکلات و مسائلی که وجود دارد، بالاخره انسان دچار مشکلاتی شده است که نیاز به توجه و تذکر دارد.

جلسه ششم

در جلسات قبل گفته شد که به لطف خداوند همه ما درک و فهم داریم و به خوبی  درک می کنیم و بعد می فهمیم دیگران که از چه خوشحال می شوند.انصاف خصیصه  محوری در زندگی اجتماعی انسان است که توسط ائمه (ع) بیان می شود.و نتیجه آن  این است که هر چه برای خود می پسندی برای دیگران بپسند. این خود به تنهایی  برای تمام زندگی اجتماعی انسان کافیست. وقتی انسان به دیگران خوبی می کند،  خود احساس خوبی می کند و از آن بهره می برد. إِنْ أَحْسَنْتُمْ  أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها (اسراء ۷). اگر  خوبی و احسان بکنی، به خودت کردی و اگر بدی کنی، به خودت بدی کردی! این  گفته خداوند متعال است، یعنی در وجود انسان و در نظام طبیعت قرار داده شده  است. اگر می خواهی خوشحال و خشنود باشی، کاری کن دیگران خوشحال شوند!
هر کسی بدی کرده، ناراحت می شود و انسان در درون خود می فهمد که اینکار بد  است و خود بعد از ارتکاب آن ناراحت و پشیمان می شود. وَ نَفْسٍ وَ ما  سَوَّاها (شمس ۷)فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها ( شمس ۸) یعنی درک بدی  و خوبی در وجود انسانها قرارداده شده است.همه ما تجربه عذرخواهی کردن و  نکردن را داریم. در حالتی که عذرخواهی نکرده ایم همیشه نسبت به آن غمگین و ناراحتیم و هیچ یک از این موارد نه تلقین است و نه آموزش دیگران!
کلید زندگی خوش و اذت بخش را خداوند متعال به ما داده است و آنجایی که بد  زندگی می کنیم را هم به ما نشان داده است! می دانم اشتباه کردم ولی نمی روم عذرخواهی کنم!
قَالَ النَّبِيُّ ص حَاكِياً عَنْ رَبِّهِ يَأْمُرُهُ بِهَذِهِ الْخِصَالِ  قَالَ صِلْ مَنْ قَطَعَكَ وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ أَعْطِ مَنْ  حَرَمَكَ وَ أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْكَ ... خداوند متعال او را  امر كرده است تا با كسانى كه با او قطع رابطه كرده‏اند ارتباط برقرار كند، و  يا از كسانى كه به او ظلم كرده‏اند درگذرد، و يا آنهايى كه او را محروم كرده ‏اند مورد لطف قرار دهد، و يا به كسانى كه به او بد كرده‏اند نيكى نمايد...
 آنجا هم که تقصیر از ما نیست هم فرموده اند  تو بگذر! ولی انسان به دلیل  تکبر، عذرخواهی نمی کند، چون نمی خواهد خود را بشکند. تکبر برای انسانی که  جایش در خلقت بندگی بود؛ معنا ندارد! جایگاه انسان در خلقت عبد و بنده بودن  است هر چه در جای خلقتی خود بنشیند درست کار خواهد کرد و اگر در جای دیگری  قرا بگیرد درست عمل نخواهد نمود و باعث آزار و اذیت خود و بقیه می شود.(  وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون‏(ذاریات ۵۶) ).  ما همه نیازمند اوییم و خداوند که نیاز به سپاس و تشکر ما ندارد، او غنی  است، بلکه ما نیاز داریم. انسان اگر در جایش که بندگیست بنشیند به خوبی  زندگی خواهد کرد. احسان کردن، گذشت و... برایش ساده می شود.انسان تا  هنگامیکه در موضع بندگی قرار داشت به راحتی و زیبا زندگی خواهد کرد ولی  هنگامی که از این فضا فاصله گرفت دچار تکبر می شود. آن چیزیکه نمی گذارد  انسان به خوبی کردن روی بیاورد، تکبر است و تکبر از طرف شیطان است.( قالَ  يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ  أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالين‏ ص :  ۷۵ ) اوست که این روحیه را  در انسان تقویت می کند! شیطان در مقابل خداوند ایستاد و گفت به تو سجده می  کنم ولی به آدم خیر. ریشه تکبر در شیطان است. اگر اینگونه فرض می کنید که  انسان مسجود ملائکه بود، بدان که فرزند و همسر تو هم مسجود ملائک بوده اند!! ولی ما زیر بار نمی رویم چون این فرض را گذاشتیم که خودمان را بالا و بزرگ نشان دهیم!!! اولا باید بدانیم که ما بنی آدم هستیم و آن کسی که  مسجود ملائک بوده، یک شخص خاص بوده است.آیا شمر و یزید و... مسجود ملائک  بوده اند؟!
تمامی مسائل و مشکلات انسان ریشه در تکبر دارد که مقابل بندگیست. ما باید بدانیم هر که باشیم و هر چه بکنیم باز هم فقیر درگاه اوئیم. (يا أَيُّهَا  النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ  الْحَميد  فاطر :  ۱۵). دو من که در کنار هم نمی توانند قرار گیرند، باید  دو نیم من بود تا بتوان زندگی کرد! اختلاف و تفاوت که طبیعیست و از رموز  خلقت است و هیچ دو نفری مانند هم نخواهند بود، اما چون ما نمی خواهیم رای  دیگران را بپذیریم به دنبال بهانه گیری هستیم! البته در مواردی که خلاف دین  و شرع باشد که این حرف مصداق ندارد ولی در مسائلی چون سلیقه مطرح می شود و  مصداق دارد.
همه ما خوبی را می فهمیم و درک می کنیم و از خوبی دیگران یاد می کنیم. ولی  چرا نوبت که به خودمان می رسد، توجه به رفتار و عاقبت کار خود نمی کنیم؟!  چرا با خودمان صادق نیستیم؟! انسان برای چشیدن رحمت و لطف خداوند باید خوبی  کند.
(...إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنين‏ الأعراف :  ۵۶) ولی  ما همیشه منتظر و متوقع از طرف مقابل هستیم و می گوییم او باید درست شود  و... . به او چکار داریم؟ مگر مسئول عمل او ما هستیم؟
قصد ازدواج داریم اما نمی فهمیم که بنده ایم. فکر می کنیم کسی هستیم. ما  همه بنده ایم، برده ایم، غلام حلقه به گوشیم! اگر متوجه باشیم خوب زندگی می  کنیم و خوش اخلاق خواهیم بود. به این اصل توجه نمی کنیم و به دنبال حواشی  می گردیم. کلید زندگی خوش، به این معنا که خودمان از آن لذت ببریم، دست  خودمان است نه آنکه فکر کنیم که همسرم، فرزندم و... باید خوب باشند. هیچ  کدام اینها نیست! کلید پیش خودمان هست. اگر ما خوبی کنیم ۱۰ برابر می بریم  اما اگر او خوبی کند ۱ برابر می بریم! (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ  عَشْرُ أَمْثالِها ...‏ الأنعام :  ۱۶۰) او بدی کرد، تو خوبی کن تو گذشت  کن!!!
انسان در زندگی باید در موضعی قرار بگیرد که اگر خوبی کرد، انتظار خوبی  نداشته باشد و باز هم خوبی کند اگرچه بدی دید. انسان نباید بیاید که  احسانهایش را به شماره دربیاورد و باید چشم توقع را نسبت به دیگران ببندد.

جلسه هفتم

 ما میخواستیم با مراجعه به آیات و روایات ببینیم برای تشکیل و تدارک یک  زندگی بهشتی،چه باید کرد؟از اینجا شروع کردیم که اینطور نیست که مخاطب این  بحث را انسان جاهلی فرض کنیم،بدون هیچ درکی از زندگی! بلکه ما با کسی مواجه  هستیم که همه مسائل زندگی را می داند.مادر از زمانی که فرزند را حامل  میشود،محبت مادری در او شکوفا میشود.با اینکه تا قبل از آن اصلا این حس را  نداشت.کسی که ازدواج می کند به لحاظ روحی درونش تحولاتی می یابد و این  طبیعی است.

انسان موجود معیوب و ناقص نیست.اما گاه در فضایی زندگی میکند که آموزش  های غلط میبیند و لازم است آموزشی ببیند که آن آموزه های غلط را پاک کند و درستی را بیاموزد تا شکوفایی رخ بدهد.

"بل انسانُ علی نفسه بصیراً" انسان تو خودت می فهمی،بصیری.بصیرت انسان  را به آنجا می کشاند که نسبت به دیگران هم فهم دارد ومی دانی که آنها از  چه خشنود می شوند و چه چیز آنها را ناراحت می کند.

گفتیم که انصاف چیست، انصاف آنست که آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسندی و آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند!

مشکل چیست؟ که من که اینها را می فهمم و می دانم، ولی زیر بار نمی  روم؟مشکل این است که من،"منم".مادامی که من،"من" باشد با هرکس بخواهد زندگی  کند،اذیت می شود.در زندگی باید "نیم من"بود،نه "من"! آنچه نمی گذارد  من"نیم من" باشم، تکبر است.تکبر نقطه مقابل بندگی است."انتم الفقراء الی  الله" ،"ما خلقت اللجن و الانس الّا لیعبدون"گفته اند:انسان تو هیچ چیز  نداری،به روش هیچ نداشتن زندگی کن! تو فقیری،ژست غنی به خود نگیر!هر چه به  تو داده ایم لحظه به لحظه می دهیم و تو مالک آن نیستی!

برای رهایی از تکبر چه کنیم؟برای بیرون کردن هر صفت بد و جایگزین نمودن هر صفت خوب،به طور کلی دو روش وجود دارد:۱)روش مستقیم.۲)روش غیر  مستقیم.

در روش مستقیم دقیقاً سراغ همان عادتی می رویم که میخواهیم کنار بگذاریم یا جایگزین کنیم.نسبت به آن معرفت پیدا میکنیم و مثلا با شنیدن  سخنی می فهمیم که تکبر صفت بدی است و تصمیم می گیریم آن را کنار بگذاریم.

در روش غیر مستقیم مثل وقتی می ماند که دکتر علت درد کمر ما را ضعف  اعصاب تشخیص بدهد.ما ارتباط آنها را با هم تشخیص نمی دهیم و اکثر اوقات چوب  همین ندانستن روابط را می خوریم.روش غیر مستقیم راندن تکبر را باید از  فردی پرسید که هم علمش را داشته باشد و هم برطبق گفته خدا تجویز نماید.اصل  تمام احکام دین در جهت بندگی خدا و دوری از تکبر است.

حضرت زهرا"سلام الله علیها" فرموده اند:"حداوند متعال نماز را قرار  داد برای تنزّه از کبر."من خودم را نمیشناسم.نمیدانم رکوع و سجود چه اثری  بر وجود من دارد و چه ارتباطی با کبر میتواند داشته باشد؟این را خالق من  برایم تجویز کرده است.

آنکه حرف خالقش را گوش نمی دهد،حرف چه کسی را گوش میدهد؟ کسی که پیش خالقش سر خم نکند،پیش چه کسی سر خم کند؟

نماز هیچ وقت تعطیل نمی شود.این دعای پیغمبر خدا حضرت ابراهیم است که می فرماید:"ربّ اجعلنی مقیم الصلوة" قرآن می فرماید:"وأمر اهلک بالصلوة و  اصطبر علیها"

هرچه ارزش چیزی بالا تر باشد،سارق سراغ آن می رود.همین که مردم با  نماز مشکل دارند و پیش از هرچیز نماز را کنار می گذارند،یعنی شیطان اول  سراغ نماز می رود.این یعنی ارزش نماز بسیار قیمتی است.

این مطلب را خواستیم بگوییم که ریشه فساد در روابط اجتماعی، در بی نمازی و کاهل نمازی است.کسی با این هویت وارد زندگی شود،برود خواستگاری،بگوید من بنده هستم و به نماز هم مقید هستم،خیلی چیزها در او عوض  می شود.

جلسه هشتم

 یکی از محوری ترین مطالب گفته شده انصاف بود.انصاف آن است که دیگران را در  نقطه ای ببینیم که خود را می خواهیم ببینیم.یعنی اگر یک نوع زندگی تو را  اذیت می کند،دیگری را هم اذیت می کند.همچنین گفتیم آنچه مانع انصاف ورزی می  شود،"منیت" من است که توی زتدگی می خواهم"من" باشم و نمی خواهم "نیم من"  باشم و خود را بشکنم.

و گفتیم که تکبر صفتی است که دقیقاً ضدّ صفتی است که ما برای آن خلق  شده ایم و در آن نقطه قرار گرفته ایم.ما در تکوین فقیر خق شده ایم.در همین  چیزی که هستیم نیازمندیم.خداوند در پیمانه وجود ما چیزی ریخته و علی الدوام  در این پیمانه می ریزد.در عین اینکه پیمانه پر است،فقیریم.این خلقت ماست!هر گاه توانستی بگویی که من دارایی ام را تا فردا خواهم داشت،دارایی!

خداوند به من می گوید چطور زندگی کن:"ما خلقت الجنّ و الانس الّا  لیعبدون"(ذاریات/۵۶) یعنی فقیر زندگی کن.بندگی یعنی همین .فقط گدای خدا باش:"انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید"(فاطر/۱۵) اگر قرار است  بندگی کنی فقط بندگی خدا را بکن:" لا تعبدوا الّا ایّاه"(اسراء/۲۳)گدایی  کسی را کن که:"و ان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعاً فانّ الله الغنی  الحمید"(ابراهیم/۸)خدا به هیچ چیز نیاز ندارد.نه طاعت تو به خدا سود می رساند و نه معصیتت گردی بر دامن کبریایی او می نشاند.این تکوین و تشریع بسیار منطبق و زیباست!

دو راه گریز از تکبر و هر صفت زشت وجود دارد.یکی روش مستقیم است که با  تذکر و تفکر در مورد آن تصمیم به ترک آن بگیریم.دوم روش غیر مستقیم.آن کس  که به روش های غیر مستقیم آگاه است،خدای متعال است.خدایی که مرا خلق کرد  راه علاج این تکبر را به من نشان داد.حضرت صدیقه(سلام الله علیها) فرمودند:  فَرَضَ‏ اللَّهُ‏ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً مِنَ الْكِبْرِ "خداوند نماز را  قرار داد پاک کننده از کبر" بحار الأنوار ج‏۷۹، ص: ۲۰۹

شیطان تا آنجا که بتواند مانع نماز خواندن ما می شود.اینکه بگوییم ما  نماز با حضور قلب نمی خوانیم،عربی نمی دانیم،این نمازها سودی برایمان ندارد  و به این بهانه ها نماز را کنار بگذاریم،بندکی نمی شود.

"من ترک الصلوة متعمداً فقد کفر" "هر کس نماز را عمداً ترک کند،کافر  است." علل الشرائع / ص: ۱۴۸می گویند عمداً یعنی هیچ علتی برای ترک نماز  نداشته باشد.از حضرت پرسیدند چرا کافر است؟چرا با انجام معاصی کافر نمی شود  ؟فرمودند:چون در نماز نخواندن هیچ شهوتی نیست.

نگاه حرام،مال دزدی،غضب و ... شهوت است اما هیچ شهوتی نیست که مانع نماز شود.برای همین است که کافر است.می داند نماز واجب است و نمی  خواند.دنبال علت نماز است.ما علت خیلی چیزها را نمیدانیم.چرا در برابر خدا  می ایستیم و فلسفه اعمال را طلب می کنیم؟!

نمازی که حضرت فرموده اند که کبر را از بین می برد،"نماز"است.نماز از سر اطاعت خدا.

نشانه بنده این است:حضرت فرمودند:"بنده را از محافظتش بر اوقات نماز  بشناسید."محافظت بر اوقات نماز یعنی حواسمان بر اوقات نماز باشد. نماز را  برای اطاعت خدا می خوانیم،هر وقت خدا امر کرد نماز می خوانیم.

زراره از امم صادق(علیه السلام) راجع به گناهان کبیره می پرسد.حضرت می  فرمایند:"در کتاب امیرالمؤمنینعلیه السلام اینها هفت مورد شناخته شده  اند:کفر به خدا،قتل نفس،عاق والدین،خوردن ربا،خوردن مال یتیم به ظلم،فرار  از جنگ و اینکه دین را کنار گذاشته و به جاهلیت برگردد(مراد بازگشت به رویه قبل است)" زراره به حضرت عرض میدارد که آیا بزرگترین گناهان همینهاست؟حضرت  می فرمایند:"بله" زراره سؤال میکند:"خوردن ۱درهم مال یتیم از روی ظلم بدتر  است یا ترک نماز؟"حضرت فرمودند:"ترک نماز"پرسید:"شما در کبائری که  برشمردید،این را نیاوردید."حضرت فرمودند:"اولین چیزی که گفتم چه بود؟"عرض  کرد:"کفر" فرمودند:"تارک نماز کافر است."از مصادیق کفر به خدا،ترک نماز  است.

در نصایح جناب لقمان به پسرش،آمده:"الفاسقُ لا یُراقب الله،فکیف  یُراقبک"آدم فاسق،خدا را مراعات نمی کند،حرمت خدا را نگه نمی دارد،چگونه  مراعات حال تو را کند؟کسی که حرمت خدا را نگه نمی دارد،حرمت همسرش را در  خانه نگه دارد؟آن که حق خدا را رعایت نمی کند،حق شما را رعایت کند؟

خیلی باید در عشق ها و وعده عایی که افراد در اوج محبت به هم می‌دهند،توجه کرد که راست باشد.یعنی چیزهایی که به تو می گوید و وعده می  دهد،واقعاً در مورد سایرین هم صادق باشد.محبت کور و کر می کند و به این  واسطه فرد همه چیز را نادید می گیرد.

در جلسه گذشته گفتیم من برای علاج کبرم به نماز پناه ببرم.در این جلسه می گوییم مواظب باش قرین و همراه و همسرت و شریک زندگی تو،نسبت به خدای متعال کافر و فاسق نباشد.اگر آن را مراعات نکند،این را هم مراعات نخواهد  کرد.

در مورد ولایت امیرالمؤمنین و نسبتش با نماز،باید دید که نماز را برای  چه می خوانیم؟برای اینکه فرستاده خدا گفته بخوان،فقط برای همین  میخوانیم.این نماز معنا دارد.ما نماز را از این باب می خوانیم که می دانیم  امام زمان از نماز خواندن ما راضی هستند.ما داریم اطاعت می کنیم.پس اگر کسی  نماز بخواند از غیر طریقی که خدا امر کرده،از او قبول نمی کننند.نماز بدون ولایت عقلاً پذیرفته نیست.