جلسه اول

رویکرد سلسله جلسات تفسیر به این صورت است که اجمالی از معانی آیات به  همراه روایاتی از ائمه (علیهم السلام) و نکاتی پیرامون آن مورد بحث و بررسی قرار می گیرند. زیرا که تفسیر به معنای واقعی که همان تبیین آیات و حقیقت  آنهاست  تنها به دست کسی ممکن است که صاحب علم این کتاب است و آن کسی نیست  جز وجود مقدس ائمه(علیهم السلام).

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ  الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿١﴾ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ یُحْیِی  وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿٢﴾ هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ  وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿٣﴾

سوره ی حدید جزو ۵ سوره ای است که به آن مسبحات گفته می شود که با تسبیح خداوند آغاز می شوند.

 از ویژگی خواندن مسبحات آن است که مداومت در قرآئت آنها در قبل از  خواب به توفیق درک حضور حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه) می انجامد.

در همه سوره های قرآن عبارت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم که در ابتدای سوره قرار دارد جزئی از آیات آن سوره محسوب می شود و در هر  سوره نیز این عبارت معنای خاص مربوط به آن سوره را دارد و به عبارت دیگر  جمله ای تکراری محسوب نمی شود.

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ : یکی ازمعانی سبح به معنی تسبیح برای خدای متعال است.  مَا به  معنی هرآنچه که وجود دارد از عاقل و غیر عاقل است. مشهورترین بیان در معنی  این آیه این است که " همه چیز در این عالم تسبیح خدا را می کند"، از انسان  مؤمن و معصیت کار تا تمامی موجودات است. دو معنی در ارتباط با تسبیح گفتن  تمام کائنات مد نظر است؛ معنی اول که همان تسبیح کردن به معنای عام است که  ما از درک و شنیدن تمامی آنها عاجزیم ولی معنای دوم تسبیح این است که وجه  تسبیح کردن موجودات و مخلوقات صرف وجود آنهاست که همگی مخلوقاتی هستند که  به دست خدا خلق شده اند. این نوع تسبیح گفتن با تسبیحی که آدمی با اختیار  بر زبان خود جاری می کند متفاوت است. 

یکی از حالاتی که برای آدمی به مصابه تسبیح از روی اختیار است نفس کشیدن در موقف عزاداری و ذکر مصائب اهل بیت(علیهم السلام) است

در روایتی از امام صادق (علیه السلام) در ارتباط با ذکر سبحان الله می  فرمایند که بلیغ ترین و آسان ترین ذکر برای زبان آدمی سبحان الله است.

در مورد معنای سبحان الله،  امیر المؤمنین(علیه السلام) می فرماید که سبحان الله منزه داشتن و تعظیم نمودن خدای متعال است.

به فرموده حضرت(علیه السلام) زمانی که بنده ای تسبیح می کند تمامی ملائک به او متوجه می شوند.

تسبیح تنها ذکری است که شامل همه جنبندگان و خلقت است و این در مورد هیچ ذکر دیگری نیست.

جلسه دوم

عالم تکوین تسبیح گوی خداوند متعال

مطابق با آیه اول سوره حدید هر آنچه که در روی زمین و آسمان است،  تسبیح خدای متعال می کند. تمامی موجودات عالم اعم از جاندار و بی جان تسبیح  گوی خداوند متعالند. اجزا بدن انسان در عالم تکوین نیز تسبیح گوی خداوند  متعال است اما در عالم تشریع اختیار آنها در دست اوست.در این میان نباید  جایگاه عوالم را با هم خلط نمود و اینگونه نتیجه گرفت که افراد گناهکار هم  تسبیح گوی خداوندند. برای مثال اگر دست انسانی - که خود تسبیح گوی خداوند  است – به گناه آلوده شد در روز قیامت او به درگاه خداوند شکایت می نماید که  از من در خلاف امر تو استفاده نمود.اگر انسان به اوامر و نواهی خداوند متعال پایبند بود از مسبحین خداوند به حساب می آید. 

منشاء شر و بدی ها ، موجود مختار

گفته شد تمامی عوالم و موجودات در مسیر تسبیح خداوندند اما تنها انسان مختار است که در این مسیر قدم بردارد و یا در مسیر بدی!

بنابراین منشاء هر اختلال و شر و بدی، موجود مختار است همانگونه که در  قرآن می خوانیم «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا  كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ...». 

شرّ آفرین عالم موجود مختاریست که خداوند اجازه آفرینش به او داده  است. زیرا تمامی افعال انسان، در حقیقت آفریده های اوست. و در اینجا معنای  اینکه «تمامی موجودات در اطاعت از امام علیه السلام (که خلیفه و ولی خداست)  مطیع ترند تا انسان » که از فرمایشات حضرات معصومین علیهم السلام است،  روشن می گردد.

تسبیح خداوند به چه معناست؟

تسبیح یعنی تنزیه خدای متعال از آنچه که به او اتهام می زنند و ملامت می کنند. 

یک تذکر بسیار مهم : معلوماتی که در ارتباط با تسبیح داریم به چه میزان در تسبیح گویی ما موثر بوده است؟

چگونه خداوند را باید تسبیح نمود؟

خداوند در قرآن کریم می فرمایند که قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکورُ (بندگان شاکر من کمند) و یا فرموده اند که سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى (خدای بلند مرتبه را تسبیح گوی). حال ما چگونه خدا را شکر کنیم یا چگونه تسبیح گوی او باشیم؟ اگر کسی از جانب خود شکر و تسبیح خدا را وضع نمود و برای آن روشی ابداع کرد، با فرض خلاف شرع نبودن آن، هیچ تضمین و جواز عقلی برای پذیرش آن وجود ندارد. تفسیر این آیات و در ادامه آن، تبیین نمودن شکر  خدا و تسبیح او، می بایست از جانب خداوند متعال تعیین شود. بطور مثال  خداوند بعد از تضرع حضرت آدم علیه السلام به درگاه خداوند، اسامی ۵ تن  علیهم السلام جه

جلسه سوم

 بسم الله الرحمن الرحیم 

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ َهُوَ الْعَزِيزُ  الْحَكِيمُ ﴿١﴾ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ُحْيِي وَيُمِيتُ  َهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿٢﴾ هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ  وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿٣﴾

مُلک آسمانها و زمین مال خداوند است و او زنده می کند و می میراند و بر هر چیزی تواناست.

فهم ما از صفات خداوند متعال

صفاتی که از خداوند متعال می دانیم و بر زبان جاری می کنیم، نظیر صفات  مخلوقات نیست و در هیچ شأنی مشابهتی ندارند. پس از صفات خداوند متعال چه  فهمی داریم؟ از هر صفتی معنایی کلی در ذهن حاضر می شود بدون آنکه تعریف و  کیفیت آن را بدانیم. بطور مثال از ادب، حیا و... تعریف مشخص نداریم اما  مفهوم آن را می دانیم و متوجه می شویم.

تعریف صفات خداوند متعال و کیفیت آن را نمی دانیم و اساساً مخلوقات راهی برای شناخت آنها ندارند اما از صفات خداوند مفهوم و معنایی در ذهنمان متبادر می گردد که با تسبیح، خداوند را از همه این تصور و تخیل ها مبرا می  دانیم.

نسبت صفات خدا به مخلوق؟!

صفات خداوند را نیز می توان در ارتباط با مخلوقات بکار برد. بطور مثال  پدری که رازق خانواده خود است و یا مادر مهربان و یا خلق رفتار و اعمال  توسط ما. این بدان معنا نیست که این صفات همان صفات خداوند متعال است بلکه  در اسم مشترک است اما معنای آنها متفاوت است.

شرک در کجاست؟

بکار بردن اسم و صفت خدا برای مخلوقات شرک نیست، بلکه آن صفات و اسماء را اگر از جنس و سنخ اسماء و صفات الهی بدانیم، شرک است.صفات خداوند و مخلوقات در ظاهر ممکن است شبیه به هم باشند اما در باطن و ماهیت با هم  متفاوتند.در بکار بردن و تصور اسماء و صفات خداوند، همواره خداوند را از  تشبیه و تمثیل، تسبیح و تنزیه می کنیم.

ائمه علیهم السلام مظهر تمام و کمال اسماء و صفات الهی

ائمه علیهم السلام در معرفی خود، فرموده اند «نحن اسماء الحسنی و صفات  العلیاء». ما نیز برای صدا زدن خداوند، او را به اسمش می خوانیم. اسم نیز  به معنای نشانه است و ائمه علیهم السلام آیات و نشانه های خداوندند. اسم  لزوماً ملفوظ نیست و ممکن است شخص، اسم خدا باشد. صفات خداوند در روی زمین و  به شکل مخلوقی اش تنها در ائمه علیهم السلام قابل مشاهده است و در هیچ یک  از مخلوقات چنین مسئله ای رخ نمی دهد. 

معنای خلیفه الله چیست؟

آنچه از ائمه علیهم السلام از هر صفت و رفتاری مشاهده می شود همان است  که خداوند در روی زمین از صفت خود می خواهد نشان بدهد. جای هیچ تعجب و  انکاری نیست چون معتقدیم ایشان، خلیفه خداوند بر روی زمینند. و معنای خلیفه  چیزی جز این نخواهد بود. ممکن است این سوال مطرح شود که پس چرا ائمه علیهم  السلام در دوران زندگی خود، دچار قهر و غلبه و ظلم می شدند در حالیکه قهر و  غلبه و ظلم بر خدا معنایی ندارد؟ باید توجه داشت که خلیفه خدا، کار خدا را  در زمین انجام می دهد. و این خواست خدا در عالم اختیار است که به موجود  مختار، فرصت انتخاب داده است. خلیفه خدا نمی خواهد مگر آنچه خدا بخواهد،  نمی گوید مگر آنچه خدا بگوید و این معنای خلیفه الله است.

منشاء صفات مخلوقات کجاست؟
خداوند متعال از حکمت و عزت و قدرت و هر صفت دیگر خود به مخلوقات  اعطا می کند و منشاء تمامی این صفات، خداوند است چون اساساً منبع دیگری  وجود ندارد. این بدان معنا نیست که هر آنچه از علم و قدرت و عزت و... در  نزد ماست همان علم و قدرت و عزت و... خداوند است. بلکه صفاتی که خداوند به  مخلوقات می دهد از جنس مخلوقی است و نه از جنس خالق! و به عبارت دیگر در  لفظ شبیه هم اند ولی از لحاظ کیفیت و سنخیت متفاوتند. چون اساساً مخلوقات از خود که چیزی ندارند و فقیر محضند و تمامی اعطاهایی که به او می شود از  باب لطف خداست و در نزد او امانت است.

جلسه چهارم

 بسم الله الرحمن الرحیم 

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ َهُوَ الْعَزِيزُ  الْحَكِيمُ ﴿١﴾ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ُحْيِي وَيُمِيتُ َو  هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿٢﴾ هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ  وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿٣﴾

جواز نسبت صفات خداوند به مخلوقات

در جلسه پیش به این نکته متذکر شدیم که صفات خداوند را می شود به مخلوقات نیز نسبت داد. این صفات در لفظ مشترکند اما در معنا متفاوت می  باشند. هیچ یک از معانی که در مورد خداوند متعال بکار برده می شود در  مخلوقات جاری نیست. در ادامه باید به این نکته توجه داشت بعضی صفات خداوند  مانند: الله، رحمان، صمد و احد صفات خاص خداوند می باشند و مخلوقات را نمی  توان به این صفات خواند. 

چند روایت در لفظ « اول» و « آخر»

۱. امام صادق علیه السلام در مورد « اول» و « آخر» فرمودند اول بودن خدا به معنی اولین مخلوق نیست و آخر نیز به معنای نهایت مخلوقات نیست. بلکه خداوند متعال بدون هیج آغاز و هیچ  نهایتی بوده اند و بر او حدوث و احوال واقع نمی شود و خالق تمام اشیاء است.

خداوند همیشه احد و تنهاست. بعضی اینگونه تصور می کنند که خدا قبل از  خلق مخلوقات تنها بوده است و پس از خلقت به اصطلاح از تنهایی در آمده است.  در حالیکه در حالات و صفات الهی تغییر و تحولی نیست و او همواره تنهاست.  خداوند همواره اول و همواره آخر است نه آنکه لحظه قیامت که همه می میرند و قبض روح می شوند، خدا آخر باشد.

۲. امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ به سؤال یهودیان که سؤال نمودند  که خداوند چه موقع بوده است؟! فرمودند خداوند همواره بوده است و در او  موجودیت وجود ندارد. خداوند قبل از قبل بوده است در حالیکه قبلی وجود  نداشته است.

۳. از امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال نمودند که خداوند قبل از آنکه  آسمان و زمین را خلق کند، کجا بوده است؟ حضرت فرمودند خداوند بوده است در  حالیکه هنوز مکانی وجود نداشته است. مکان نیز مخلوق خداوند متعال است.

سوالی مهم و شایع

۱. در زندگی خود به تردید می افتیم و این سوال را از خودمان می کنیم  که وظیفه ام چیست؟ چه باید کرد؟ چه شغلی ، چه رشته ای ، چه همسری و... باید  انتخاب کرد؟ انتخاب درست چیست؟

نکته اول: باید بدانیم که اساساً این سوال پاسخ ندارد. این سوال آن  هنگام جواب خواهد داشت که ما بر تمامی عوالم و زمانها تسلط و احاطه داشته  باشیم. انسان موجودی جاهل و عاجز خلق شده است. برای آنکه این موضوع روشن  شود، پاسخ به این سوال را در ذهن مرور نمایید که اگر خداوند هیچ تکلیفی را  بر شما واجب نمی نمود و از رضایت خود چیزی نمی فرمود؛ چه کسی شریف بود؟ چه  شخصی بزرگوار محسوب می گردید؟ قیمت آدمی در جایی مشخص می گردد که به خواست  مولایش اهتمام ورزد.

انسان در هر موقعیت و جایگاهی باشد، باز این سوال برای او مطرح می گردد. و پاسخ این سوال وجود خارجی ندارد.

نکته دوم: برای یقین و آرامش باید به محیط و شاخصه های آن توجه داشت.  بطور مثال معلمی که حوزه فعالیت او تربیت و آموزش است اگر با افراد تاجر  همنشینی نماید و با آنها تعامل داشته باشد، آیا در هدف شغلی خود گام  برداشته است؟ آیا باز هم به کار خود اعتماد و یقین خواهد داشت؟ 

انسان در هر موقفی که هست باید با جامعه ای متناسب با آن زندگی کند تا آرامش و در پس آن یقین پیدا نماید.

۲. چرا برخی در دل به خداوند اعتماد و توکل ندارند و به او دلگرم نیستند؟

پاسخ این سوال را می شود در نکته بالا پیدا نمود. چون در تمامی شبانه  روز از همگان می گویند و می شنوند، به جز خداوند متعال. دانستیم که خداوند ظاهر (به معنای غالب و چبره) است اما در جریان زندگی این نکته را فراموش می کنیم و قدرتمندان و ثروتمندان را غالب و صاحب نفوذ می پنداریم.

خداوند به جز در چند دقیقه ای که مشغول نماز و عبادت هستیم، در بقیه  ساعات و لحظات نیز حضور دارد؟ با کمال تاسف نه با خداوند زندگی می کنیم و  نه جامعه من رنگ و بوی خدایی دارد!!! پس چگونه می توان به این خدا، دلگرم  بود؟

ایمان و آفت آن

ایمان، باعث آرامش درون است. ایمان زندگی کردن با خداست جقدر قرآن می خوانیم؟ چقدر از خداوند و الطاف و نعائم او می گوییم؟

 از آفات مهم ایمان دروغ است که آن را زائل می کند. دروغ نیز در تمام شئون منظور است چه دروغ در گفتار چه در عمل.

جلسه پنجم

 در جلسات قبل گفته شد مجاز به نسبت دادن صفات خداوند به مخلوقات می باشیم  این در حالی است که این صفات در لفظ مشترک اما در معنا متفاوتند و هیچ  شباهت و سنخیتی با یکدیگر ندارند.

منشاء صفات مخلوقات چیست؟

مخلوقات دارای قدرت، علم و حیات اند. آیا این صفات از خود آنهاست و یا  از خداست؟ اگر آنها را از منبعی غیر خدایی بدانیم، شرک محسوب می گردد جون  قائل به دو منبع وجودی بوده ایم اما اگر آن منبع وجود از خداست، بنابراین  قدرت و علم و... مخلوقات با واسطه از خدا نشأت می گیرند. حال ما و دیگر  مخلوقات قادریم به حول و قوه الهی. (لا حول و لا قوه الا بالله).پس نمی  توان کانون دیگری برای وجود، تصور کرد که این کانون مستقل از خدا باشد و  البته باید توجه داشت که تمامی صفاتی که مخلوقات دارند همه بصورت امانت در  نزد او می باشد.

معرفت خدا در دیدگاه شیعیان و در مقابل وهابیت

وهابیان شیعه را به بهانه آنکه قدرت و علم بسیار بالایی را به ائمه  علیهم السلام نسبت می دهد، متهم به شرک می کنند.بطور مثال زنده کردن و شفاء  بیماران را تنها شأن الهی می دانند این در حالیست که خداوند در قرآن کریم  حضرت عیسی (علیه السلام) را دارای صفت احیا کردن اموات و عسل را مایه شفا معرفی می نماید. پس مخلوقاتی نیز می توانند این صفات را داشته باشند و نسبت  این صفات به آنها شرک محسوب نگردد. وهابیان معتقدند که صفات و قدرت های  مافوق تصور صفت خداوند و مخصوص به اوست و نسبت و تصور آن برای مخلوقات شرک  است در حالیکه شیعه معتقد است که خداوند اگر تمامی علم و قدرتش را به تمام  جنبندگان بدهد از شأن مخلوقی آنها کاسته نمی شود و نه بر دامن کبریایی  خداوند گردی می نشیند. شیعه مخلوقات را واجد هیچ صفتی نمی داند مگر با  عنایت خداوند متعال.

بسم الله الرحمن الرحیم. لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ُحْيِي وَيُمِيتُ َو هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿٢﴾ 

ملک آسمانها و زمین برای خداوند است و او زنده می کند و می میراند و او بر هر چیز قادر است.

خلقت مخلوقات یک جریان جاری است و یک اتفاقی منقطع نمی باشد و آن به  آن خداوند ما را خلق می کنند و به ما عنایت دارند. خداوند از ملک خویش به  هر اندازه که اراده کند به مخلوقات اعطا می کند و مخلوق هر آنچه دارد برای  خداوند است و این مسأله از جهت ظلم به مخلوقات بسیار مهم و خطیر می باشد.

آیا باور داریم خداوند بر هر چیزی تواناست؟

اگر از توانمندی خداوند بر همه چیز سخن می گوییم و در قرآن مکرراً  خداوند خود را اینگونه معرفی نموده است، پس چرا آرزوها و نیازهایمان را از  او درخواست نمی کنیم؟! 

در حالیکه بندگان و مخولقات فقر محضند پس چه فرق است میان داشته ها و  نداشته ها؟! همواره باید شاکر نعائم خود بوده و آنچه که نیاز داریم را از  خداوند قادر درخواست کنیم. قادر بودن خداوند بر همه چیز هم در دل ترسی را  بر می انگیزد و هم در دل امیدی را. ترس از جهت از دست دادن نعائم و داشته  ها و امید از جهت به دست آوردن امیال و نیازها.

رخ نمایی صفات الهی در دو ساحت

خداوند به مخلوقات روزی می دهد به گروهی عزت اعطا می کند و هیچ مانع و  شرطی در این بین باقی نخواهد ماند که تعبیر می کنیم به ساحت تکوین الهی.  اما ساحت دیگر خواست خداست در قبال خواست ما.

روزی شخصی را زیاد می کند بعد از آنکه خواست. به شخصی عزت می دهد در حالیکه خود او طالب عزت باشد و...

حکم خداوند در همه چیز نافذ است اما خود در بعضی امور خواست خود را  مقرر به خواست بندگان کرده است بطور مثال خداوند خود را نعم الوکیل معرفی  می کند اگر که کار و امور خود را به او بسپاریم! چرا به همگان اعتماد داریم  اما به خداوند عزیز و قدیر خیر؟! و اصل توحید نیز به معنای زندگی با خداست  نه صرف یادگیری استدلالات و براهین.

جلسه ششم

 بسم الله الرحمن الرحیم

هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ  ثُمَّ اسْتَوي‏ عَلَي الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما  يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فيها وَ  هُوَ مَعَکُمْ أَيْنَ ما کُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ(۴)

او کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز [ شش دوران ] آفرید سپس بر تخت قدرت قرار گرفت ( و به تدبیر جهان پرداخت ) آنچه را در زمین فرو می  رود می داند ، و آنچه را از آن خارج می شود و آنچه از آسمان نازل می گردد و  آنچه به آسمان بالا می رود و هر جا باشید او با شما است ، و خداوند نسبت به آنچه انجام می دهید بیناست!

تسبیح گفتن موجودات، نشان نظم در عالم

 عبارت سبح یا به معنای دیگر تسبیح گفتن همه ذرات عالم، نشان از نظم و  حساب حاکم بر این عالم است. آیات ابتدایی سوره که اوصافی را از نظم این  عالم و همچنین معرفی خدایی که خالق این عالم هست بیشتر بر ما آشکار می کند  که این عالم دار اختیار است و آدمی موجودی است مختار. زیرا با توصیفاتی که بیان شد اگر که قرار بر عدم وجود اختیار باشد کوچکترین اشتباهی از هر انسان  او را از موجودیت می اندازد.

آفرینش عالم در شش روز

 در آیه ۴ بیان می شود که خداوند عالم را در شش روز آفریده است. چرایی  آن به خدا بر می گردد و نباید در ابتدا به آن علمی داشته باشیم و همچنین  منظور از عبارت « ایام» الزاماً به معنای کلمه و مفهوم «روز» که ما به کار  می بریم نیست.

هر کدام از ایام هفته دارای شأن و مرتبه خاصی هستند. به عنوان مثال  جمعه روز عید است و اختصاص دارد به عبادت خدای متعال. و همچنین هر روزی از  هر سال دارای سعد و نحص است. مراجعه و تکیه محض به علوم مربوط به ایام و  ویژگی های آنها عمل اشتباهی است. عملی که در سیره اهل بیت(علیهم السلام) به  ما توصیه شده است که تنها به آنچه که می دانیم عمل کنیم و در ادامه تنها  به خدا توکل کنیم و خیر خود را از او بخواهیم.

راه مصون ماندن از گرفتاری و مشکلات

یکی از راه های ساده که خداوند برای بندگانش قرار داده است تا به پریشانی و گرفتاری دچار نشوند ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که با تمسک به آن دیگر به سعادت خواهند رسید. (وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي) آنچه که در سیره اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان روش زندگی بیان شده است  مراجعه به علوم غریبه نبوده است بلکه عمل کردن به اعمالی است که همگی از آن  مطلع هستیم و در رساله های عملیه آمده است.

تکیه زدن خدا بر عرش؟!

 « ثُمَّ اسْتَوي‏ عَلَي الْعَرْشِ» : یکی از معانی عرش در روایت به  معنی علم است.« استوی» نیز به معنی حاکم بودن و مسلط بودن است. علم خداوند  متفاوت است از نوع علمی که ما می شناسیم و قائم بر معلوم نیست و همچنین  خداوند محکوم بر علم خود نیست بلکه حاکم بر آن است. و این علم تمامی زمین و  آسمان را فراگرفته است.  برای توضیح بهتر باید گفت خداوند علم تمامی حالات  احتمالی وقوع یک فعل و پدیده را می داند که در واقع شامل بی نهایت حالت می  شود.

تفاوت شناخت ما از خدا با آنچه که خود او نسبت خودش بیان می کند بسیار  متفاوت است. به همین دلیل است که در مواجهه با پدیده های مختلف بی دلیل و  به خاطر همین شناخت نادرست خدا را متهم می کنیم و از او نیز سؤال می کنیم  که چرا چنین شد ؟

معنای عرش الهی

در آیه ۱۷ سوره حاقه خداوند می فرماید « وَ الْمَلَکُ عَلي‏  أَرْجائِها وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ»  یعنی که هشت نفر عرش خدا را حمل می کنند. منظور از این آیه قاعدتاً تجسم  مادی عرش خداوند نیست زیرا چنین چیزی با مبانی توحید در تضاد است. بلکه  معنای «عرش» همانطور که گفته شد به معنای علم خداوند است و حاملین آن کسانی  هستند که علم خدا به آنها داده شده است.

معنایی که در رابطه با لغت « اسْتَوي‏» بیان شده است این است که  خداوند به همه ذرات عالم در هرکجا و در هر مرتبه ای به میزان یکسان تسلط و  حاکمیت دارد. و این خداست که هر چیزی را به لحظه می تواند ممکن کند. در  حالی که ما او را اینگونه نمی شناسیم و فکر می کنیم که همیشه باید علت و  معلولی ایجاد شود تا یک چیز ممکن شود. لذا خواسته های ما از خدا همیشه در  اندازه های کوچک می باشد.

خداوند همواره با شماست

 هُوَ مَعَکُمْ : به این معناست که خداوند در درون شماست و اگر آدمی  به درون خود توجه کند خدا را می یابد. و لذا این ادعا که شخصی وجود دارد که  ندای الهی به او نرسیده باشد کاملاً اشتباه است. و همچنین است که آدمی به  روشنی می یابد که خداوند از نیت قلبی او آگاه است ولو اینکه در ظاهر کسی  متوجه آن نشود. همچنین اعتقاد و باور به این حقیقت باعث می شود که همیشه  متذکر این نکته باشیم که در تعامل با دیگران بدانیم خدا با مخاطب من نیز  همراه است و یاور اوست و لذا در رفتار با او دقت خواهم کرد.

خداوند بصیر به عمل و فکر و رفتار ماست

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ : یعنی خداوند برآنچه که ما مخلوق آن هستیم، از اعمال و رفتار، کاملاً آگاهی دارد و مطلع است.

جلسه هفتم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۶﴾

شب را در روز درمى‏آورد و روز را [نيز] در شب درمى‏آورد و او به راز دلها داناست (۶)

روایات پیرامون علم خدا :

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند : خداوند از روی علم خویش بر همه  چیز احاطه دارد و بر همه اشیاء از قبل تکوین و موجودیت آنها تا بعد از  آنکه آنها به وجود می آیند محاط است. 

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند : علم ذات خداوند است و معلومی برای آن وجود ندارد.

در توضیحی پیرامون این روایات باید گفت که علم خدا از هیچ معلومی نشأت  نمی گیرد زیرا اگر چنین باشد دیگر علم نامیده نمی شود زیرا که ماهیتی دارد  به شکل یک تصور ذهنی.

علم خداوند ذاتی است به این معناست که جزوی از اوست نه اینکه وجهی جدا از او و حقیقت آن.

توحید به چه معناست؟

توحید به معنای پرستش دو خدا نیست بلکه به این معناست که خدا را در  ذهن تصور و توهم کنیم و بر اساس آن فرض کنیم که خدا را شناخته ایم.

از امام سجاد(علیه السلام) در ارتباط با توحید سؤال می شود و حضرت می  فرمایند خداوند می دانست که در آخر زمان گروهی می آیند که اهل تعمق و ژرف  اندیشی هستند و لذا عبارت "قل هو الله احد" را نازل فرمود تا کار برای این  گروه آسان شود و بدانند که راهی در شناخت و واکاوی خداوند نخواهند داشت.

یعنی اینکه این گروه که شاید ما هم جزو آنها باشیم هر چقدر هم تلاش  کنیم که خدا را بررسی و تحلیل کنیم موفق نخواهیم شد زیرا خدا حقیقتی نیست  که جفت و مانندی داشته باشد که با تجربه داشتن و درک آن نسبت به خدا به  شناخت دست پیدا کنیم. نشانه بیرونی این حقیقت نظرات و آراء فلاسفه و  اندیشمندان است که مشاهده می کنیم هیچکدام شبیه یکدیگر نیستند.

مؤمنینی که به جهل خود نسبت به علم خداوند و آنچه در عالم در حال وقوع است اقرار می کنند مورد ستایش و مدح خداوند هستند.

تک بودن خداوند(احد بودن) به این معناست که هیچ همتایی نداشته و نخواهد داشت، و این خدا صمد است یعنی دارای درون و بیرون نیست.

 

تفسیر و معنی آیات ۴ تا ۶ :

خداوند در این آیات و دیگر آیات قرآن کریم، خلقت و دنیا را برایمان شرح می دهند از این نمونه می توان به موارد زیر اشاره نمود: خداوند هر آنچه  در ارحام موجود است را می داند، خداوند باران را از آسمان فرو می ریزد،  خسوف و کسوف و قص علی هذا.

حال برخورد ما به این دسته از آیات چگونه است؟ بعضی اینگونه تعبیر می  کنند که این آیات برای زمانهای گذشته بوده است که علم پیشرفت نکرده بود.  ولی امروزه علت ها کشف شده اند و مسائلی از خسوف و کسوف دیگر از آیات الهی  بشمار نمی آیند!  با پیشرفت علم پزشکی درون ارحام را مشاهده می کنند و  باراش باران را نتیجه تبخیر آب و تشکیل ابر می دانند!  این برخورد با آیات  قرآن کریم بسیار کوتاه نظری است و بگونه ای خودپرستی انسان است.

برخورد دیگر تعبیری عرفانی و ماورایی است که منظور خداوند از ریزش باران، بارانی است که شرایط ویژه ای دارد.

این دو دیدگاه، انسان را از خداوند و عظمت او غافل می کند و این آیات  دیگر برای آدمی جلوه ای الهی نخواهد داشت. و نهایتاً انسان از حوزه توحید  خارج می شود و وارد حوزه الحاد می شود. 

انسان به شدتی که به هر پدیده ای نگاه می کند به عظمت و علم سازنده او  پی می برد.نگاه ما به تکنولوژی از این دسته است اما به پدیده های طبیعی  اینگونه نگاه نمی کنیم. 

در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است که خداوند بوسیله  مخلوقاتش خود را نشان می دهد. حال چند بار در باراش باران خداوند را دیده  ایم؟طلوع و غروب خورشید را از آیات الهی به حساب می آوریم؟ خداوند در کجای  زندگی است؟!

چه کنیم متذکر خداوند شویم؟

گفته شد هر آنچه در آسمان و زمین است تسبیح خداوند متعال را می کند و  همه آنها در احاطه علم و قدرت خداوند است. حال اگر به مخلوقی اختیار دهد او  مختار خواهد بود که تسبیح کند یا خیر. خداوند سبحان چندین بار خود را  معرفی می کنند و خود را عالم و قدیر و ظاهر و باطن معرفی می کنند ولی ما  غافلیم! حال چه باید کرد که به خداوند متوجه شویم؟ به اندازه ای که از غیر  خدا شنیده ایم حداقل به میزان یک دهم آن از خداوند بگوییم و بشنویم. تصمیم  بگیریم خدا را در طبیعت ببینیم. قرآن را با خشوع و توجه قرائت نماییم. اگر  هم باور نکردیم و یا متوجه آن نشدیم با ذکر صدق الله العلی العظیم بر صدق گفتار خداوند اقرار نماییم تا این حقائق در درون مان رسوخ پیدا کند.

بالاترین نگاه در نگاه موالیان و ائمه علیهم السلام است که نه تنها  خداوند را همه جا و همه وقت ناظر می دانند بلکه هنگامی که به آنها ظلم و  ستم می شود خداوند را شاهد و ناظر می بییند و زبان به شکوه و شکایت نمی  گشویند. 

جلسه هشتم

محتوای این جلسه بنا به سوالی که در باب اعقادات دشمنان دین و تصور یقین آنها به باطل، اختصاص داده شد.

سؤال: خداوند متعال هیچ کس را تا قبل از اتمام حجت بر ایشان، عقوبت نمی کنند با این وجود آنها که وهابی اند و حقیقت را نمی  دانند و باور و یقین آنها بر این است که با کشتن شیعیان به بهشت می روند،  عقوبت نمی شوند؟

پاسخ: بنابر عدل خداوند متعال هیچ کس عقوبت نمی شود مگر آنکه بر او حجت تمام شده باشد.

نکته اول: ما به درون هیچ کس راه نداریم و نمی  توانیم باور و یقین آنها را متوجه شویم.چون افراد به دروغ می توانند اظهار کنند که مسئله ای را باور دارند پس اظهارات افراد ملاک نمی باشد. بلکه آنها می گویند باور داریم که با کشتن شیعیان به بهشت می رویم و سندی بر باور آنان به این امر نداریم!

نکته دوم: صدق گفتار

رهبر گروهی که اشخاص را به جهاد و عقیده ای ترغیب و تشویق می کند آیا  خود نیز عامل به آن هست؟ هرگاه امیرالمؤمنین علیه السلام اصحاب خود را به  جهاد علیه دشمنان دین دعوت می کردند خود در صف اول مبارزان قرار داشتند.  حال رهبران وهابیان و داعشیان اینگونه اند؟ اگر با این کار به بهشت و  درجاتی نائل می شوند پس چرا خود در مقرّها و پایگاههای خود پناه می گیرند و  وارد عملیات های انتحاری نمی شوند؟

 بنابراین رفتار آنان نشان دهنده کذب ادعای آنهاست.جالب است بدانید  اکثر اعضاء این گروه که عملیات انتحاری انجام می دهند یا معلول ذهنی اند یا  جسمی! 

نکته سوم: اگر از وهابیان دلیل و علت این رفتار را  طلب کنید، دلیل و مجوزی ندارند. اگر می گویند شیعه مشرک است، دلیلش چیست؟  عملیات انتحاری به دور از تعصبات دینی، هیچ توجیهی در نزد عقلا ندارد.

حال با توجه به نکات بالا این افراد چرا دست به این اعمال نا بهنجار می زنند؟

 بروز این اعمال نشان عقل نیست، چون فرد احمق نیز همین کار را می کند.  برای انجام اعمال باید دلیل عقلی یا دینی داشته باشیم. در قرآن نیز خداوند  همواره انسان را به تعقل و اندیشیدن دعوت می کنند.

اما چرا آنها در اعتقاد باطل مستحکم اند؟ 

منحرفان  تا مرحله ای به عقل خویش عمل می کند اما بعد از آن اختیار و  آزادی عمل خود را در اختیار مراد خود قرار می دهد. حال در بسیاری از  انحرافات اشخاص قوه تفکر و عمل خود را بدست شیطان می سپارند. ما می بایست  همواره توجه داشته باشیم ریشه و اسباب را از خداوند متعال بخواهیم نه از  خلق او. اما در نقطه مقابل اگر شیطان را به درون خود راه دادیم او سعی در  جلب اعتماد و اطمینان  فرد می کند.

کسانیکه شیطان بر آنها مسلط می شود و دسته ای که خدای متعال ولی  آنهاست ویژگیهایی دارند حزب شیطان به دنبال هیاهو و داد و فریادند اما حزب  خداوند و ایمان ساکت و آرامند و این مسئله چه در تاریخ و چه امروز مشاهداتی  دارد. (بعد از کشته شدن امام حسین علیه السلام فریاد تکبیر سپاه عمر سعد  بلند بود اما در مقابل کاروان اسرا در برابر یزید و در مجلس افشاگری بسیار  آرام و ساکت بودند.)

عقل به هیچ عنوان چنین اعمال و رفتارهایی را نمی پذیرد و توجیهی ندارد.اما عقل آنها به تعبیر قرآن صم و بکم و عمی شده است.

یکی از حکمت های خطا و گناه بودن معصیت این است که از پاکان و ولی  خداوند دور می شود و خداوند مهربان استغفار و توبه را به جهت بازگشت بسوی  خوبی و پاکی قرار داده است.

آیه ۷ سوره حدید:

 آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ  مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ  أَجْرٌ كَبِيرٌ﴿٧﴾

به خداوند و پیامبرش ایمان آورید، و از اموالی که خداوند شما را در آن  خلیفه قرار داده انفاق کنید، پس برای کسانی از شما که ایمان آورده، و  انفاق کرده اند پاداش بزرگی است «۷» 

 انفاق چیست که به این میزان مهم است؟ در بعضی آیات در کنار اقامه  نماز است و گاهی بصورت مستقل می آید. که در جلسه آینده به این سوالها  خواهیم پرداخت. ان شا الله

جلسه نهم

 آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ  مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ  أَجْرٌ كَبِيرٌ﴿٧﴾ وَمَا لَكُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ  يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِيثَاقَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿٨﴾

ترجمه: به خداوند و پیامبرش ایمان آورید، و از اموالی که خداوند شما  را در آن جانشین [خود] قرار داده انفاق کنید، پس برای کسانی از شما که  ایمان آورده، و انفاق کرده اند پاداش بزرگی است «۷» شما را چه شده که به خداوند ایمان نمی آورید؟ درحالی که پیامبر دعوتتان می کند تا به  پروردگارتان ایمان آورید، همانا [خداوند] از شما پیمان گرفته، اگر باور  دارید «۸» 

انفاق، نشانه ایمان

یکی از نشانه های ایمان، انفاق است زیرا در انفاق آدمی مالی از خود را می دهد که محل هزینه آن از سوی خداوند و فرستادگانشان مشخص و تعین شده نمی  باشد بنابراین تنها با اعتقاد و ایمان شخص در اترباط است.

نشان سخاوت چیست؟

ملاک سخاوت شخص، میزان انفاق او نمی باشد زیرا افرادی به ظاهر سخاوتمندند اما در باطن از مال دیگران بخشش می کنند و از آنسو چه بسا  افرادی که به میزان کم انفاق می کنند اما به نسبت دارایی شان سخی محسوب می شوند.

چطور و چگونه انفاق کنیم؟

کلید این عمل در دست شخص است. شخص تصمیم می گیرد که به چه شخصی و به  چه میزانی انفاق نماید. در این میان نقش ایمان مشخص می گردد که در چارچوب  قواعد و ضوابط الهی اینکار را انجام می دهد و یا به علت های گوناگون  دیگر.بطور مثال بعضی انفاقها از روی ریا و تزویر بعضی از روی عدم توان در  برابر فرد نیازمند بعضی از روی نیات و مقاصدی به جز انفاق. اما در انفاق  واقعی که فرد خدا را در طرف مقابل خود می پندارد و در حقیقت او را گیرنده  آن بداند وارد حوزه انفاق شده است.

با این نیت و کیفیت دیگر شخص بعد از پی بردن به تظاهر شخص نیازمند، خود را ملامت نمی کند.راه عملی شدن این نیت در انفاق بر زبان آوردن این نیت  است که خدایا من بخاطر رضایتت انفاق نمودم.

ایمان مهمترین نیاز

با توجه به آیه ۸ سوره حدید اینگونه مخاطب خداوند قرار می گیریم که مشکل و علت ایمان نیاوردنتان به خدا چیست؟ ایمان و اطمینان مهمترین نیاز بشر است اما بسیاری از مکاتب و احزاب  مسیرهای انحرافی در پی می گیرند. خداوند در قرآن کریم می فرمایند که تنها  با یاد خداوند آرامش و اطمینان صورت می گیرد (الا بذکر الله تطمئن القلوب) و اساساً در جای دیگری نمی توان این آرامش را جست. اطمینان و آرامش تنها دست کسی است که له ملک السماوات و الارض باشد. و او نیز خود را به عنوان رب و مالک ما در روز الست معرفی نموده است و بر این معرفی عهد و میثاق گرفته است و انسان فقیر و نیازمند به درگاه اوست. (يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ ...) و این نیاز جز در درگاه او پاسخ داده نمی شود.

محتوای دعوت پیامبران

خداوند بعد از معرفی خود در روز الست، پیامبرانی به سوی مردمان می  فرستد تا که مردم را به سوی خویش دعوت کنند. حال یک سوال بسیار مهم: مردم فارغ از احکام و دین و نماز به دنبال چه هستند؟ غیر از آنست که به دنبال  آرامش و خیال آسوده باشند؟ در حالیکه تکوین و تشریع این آرامش در نزد خداوند و ایمان به اوست.

جلسه دهم

 هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ  رَحِيمٌ ﴿٩﴾  او کسی است که بر بنده اش نشانه های روشن را نازل می کند تا شما از ظلمات خارج کند و بسوی نور رهنمون سازد و به یقین خداوند رئوف و  رحیم است.

همراه نمودن آیات روشن با بنده

خداوند آیات و نشانه های خود را به کسی می دهد مه بنده محض اوست و در  این آیه منظور و مقصود خداوند متعال؛ پیامبر اکرم صل الله و علیه و آله می  باشد. اما فارغ از این آیه با توجه به روایات و دیگر آیات قرآن کریم   خداوند نیز به میزان درجه بندگی، بندگان آیاتی همراه آنها می کند و آنها دریافتی از آن آیات نیز خواهند داشت. 

با توجه به این آیه این نکته را در می یابیم که آیات بر پیامبر صل  الله و علیه و آله نازل می شود تا او ما را بسوی نور رهنمون سازد پس شأن  هدایت تنها مربوط به پیامبر صل الله و علیه و آله می باشد نه قرآن!

ائمه علیهم السلام آیات بزرگ الهی

خداوند آیات بینات را نازل می کند و با تلاوت و توضیح پیامبر صل الله و  علیه و آله ما آن آیات را می فهمیم و از ظلمت بسوی نور خارج می شویم. اما  در مقام دیگر این آیات تنها شنیدنی و کلام نیستند بلکه بصورت یک مخلوق می  باشند. از مصادیق روشن آیات بینات خداوند متعال ائمه علیهم السلامند و این بزرگواران و اولیاء الله خود به شخصه آیه خداوندند و لازم نیست چیزی از او بشنویم و ما با نگاه به زندگی ایشان خداوند را می بینیم. و نمونه اتم و  اکمل این بندگی و نشان الهی در واقعه عاشوراست.

مهیا نمودن امنیت باابزار مادی در قبال توکل و ایمان به خدا!

در جلسه گذشته این سوال در رابطه با ایمان مطرح شد که با توجه به  ایمان و توکل به خداوند متعال؛ در زندگی به دنبال مسائل امنیتی نباشیم و به  اینگونه ابزارهای حفاظتی بی توجه باشیم؟! اولاً باید توجه داشت که احساس  امنیت امری شخصی است بعنوان نمونه فردی با قفل کردن اطمینان خواهد داشت اما در قبال آن فردی با چندین قفل نیز این اطمینان برایش حاصل می گردد. ثانیاً  اطمینان پیدا نمودن با ابزار و اساب دنیایی امری باطل نیست! خداوند خود  زمین را محل آرام قرار داده و شب را زمان آرامش و ازدواج را مایه سکینه نیز  قرار داده است. بنابراین اسباب و ابزار دینایی هیچیک نافی اعتقاد و  اطمینان به خداوند متعال نیست و باید توجه داشت که باز هم این اطمینان نیز  از سوی خداوند متعال بر ما عارض می گردد اگرجه بواسطه ای بوده باشد.

روایات در باب ایمان 

۱.پیامبر  صل الله و علیه و آله به اصحاب خود فرمودند کدامیک از رشته های ایمان محکمترند؟ اصحاب بعضی گفتند نماز بعضی گفتند زکات بعضی نیز گفتند خدا و رسولش داناترند. پیامبر صل الله و علیه و آله فرمودند هر کدام از چیزهایی  که گفتید فضلی دارند و لکن محکم ترین رشته ایمان حب و بغض در راه خدا و  تولی اولیا او و تبری از دشمنان آنان است.

۲.امیرالمؤمنین  علیه السلام فرمودند ایمان بنده صادقانه نیست تا اینکه اعتماد و اطمینانش  به خدا بیشتر از آنچیزی باشد که در دست اوست و بدان مطمئن است.

۳. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند ایمان درختی است که ریشه آن یقین و شاخه های آن تقواست و نور آن حیا و میوه آن سخاوت است.

۴.از  امام صادق علیه السلام سوال می شود که چه چیز ایمان را در دل تثبیت می کند؟ امام علیه السلام فرمودند ورع و آن چیزی که باعث تزلزل ایمان می شود، طمع  است.

علامات ایمان

آدمی در مواجهه با این دسته از روایات که علامات چیزی در آن برشمرده  می شود می بایست وضع خود را بسنجد و اگر علامتی در او نیست در خود ایجاد کند و اگر نافی و مانع و زائل کننده ای در اوست سعی در رفع آن داشته باشد.

۱.امام  باقر علیه السلام فرمودند علامات مؤمن پنج چیز است ۱. ورع در تنهایی ۲.  صدقه در تنگدستی ۳.صبر در مصیبت و سختی ۴. بردباری در غضب ۵. راستگویی در  هنگام ترس

۲.کسی طعم ایمان را نمی چشد تا آن هنگام که دروغ را چه به شوخی و چه به جدی ترک کند.

۳.رأس ایمان، صداقت است. چون خداوند با راستگویان است.

پس برای چشیدن طعم ایمان راست بگوییم و سطح ایمان خود را با صداقت بالا ببریم.

جلسه یازدهم

  هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى  النُّورِ َإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴿٩﴾

او کسی است که آیات بینات را بر بنده اش نازل می کند تا شما را از  ظلمات به سوی نور خارج نماید و خداوند به شما بسیار مهربان و رحیم است.

ظلمات و نور

نور چیست؟ حقیقت نور چیست؟ جنس نوری که در قرآن آمده است با نوری که در ظاهر می بینیم متفاوت است. نوری که در قرآن تعبیر شده است، نوری است که  مرتبط با درون انسانهاست و این نور آرامش بخش است. باید در این میان توجه  داشت که نور در قرآن واحد بکار برده شده است در حالیکه ظلمات چند دسته می  باشد. شخصی که درون او نورانی است، تمام تصمیماتش و زندگانی اش نیز در نور  واقع می گردد. یک از کارکردهای نور در زندگی دنیایی طمأنینه و آرامش است.

روایات در باب نور

۱. امام باقر(علیه السلام) فرمودند: نور به خدا قسم ما ائمه علیهم  السلام هستیم و ما نازل شده ایم. نور آسمانها و زمین مائیم و نور در قلوب  مومنین از خورشید درخشان تر است... به خدا قسم هیچ بنده ای ما را دوست نمی  دارد تا آنکه خداوند قلبش را پاک بگرداند و خدا قلب هیچ کس را پاک نمی کند  تا آنکه در دلش نسبت به ما در سلم باشد و خداوند آنها را از عذاب ایمن می  گرداند.

پاورقی: پشیمانی از گناه و غفلت، نیز از نشانه های  نور است و شخص ظلمانی با تمام تصمیم گیری هایش ظلمت و اظطراب را بر خود  افزایش می دهد. ریشه اضطراب نیز در قلب آدمی است. نور و آرامش و پاکی و  ایمان به ائمه علیهم السلام همگی در یک مقوله جای می گیرند. و این علت پناه  بردن بندگاه در روز قیامت به ائمه علیهم السلام است چون جز ایشان دیگر  راهی وجود ندارد.

۲. امام کاظم علیه السلام در توضیح آیه يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ  اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ  الْكَافِرُونَ (صف / ۸) فرمودند نور خداوند ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام  است و خداوند امامت را به پایان می برد و دین حق (ولایت امیرالمؤمنین علیه  السلام) بر تمامی ادیان با ظهور امام زمان (عج) فائق و چیره می گردد.

یکی از نشانه های زنده بودن نور خداوند، زنده و تازه بودن مصیبت امام  حسین علیه السلام است و دیگر نشانه واجدیت نور بودن ائمه علیه السلام،  اتخاذ تصمیمات صحیح و مثبت در زیارت قبور ایشان می باشد.

جلسه دوازدهم

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ  آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ  وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ﴿۹﴾

وَمَا لَكُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِي  سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا  يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ  أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا  وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ  ﴿۱۰﴾

او همان كسى است كه بر بنده خود آيات روشنى فرو مى‏فرستد تا شما را از  تاريكيها به سوى نور بيرون كشاند و در حقيقت‏خدا [نسبت] به شما سخت رئوف و  مهربان است (۹)

شما را چه شده که در راه خدا انفاق نمی کنید؟ درحالی که میراث آسمان  ها و زمین ویژۀ خداست، [و اَحدی مالک حقیقی چیزی نیست،] کسانی از شما که  پیش از فتح انفاق و جنگ کردند [با انفاق کنندگان و رزمندگانِ پس از فتح]  برابر نیستند، آنان از جهت [منزلت و] درجه از کسانی که پس از فتح انفاق و  جنگ کردند بلندپایه ترند، خداوند به هریک [از دو گروه] وعدۀ نیک داده، خدا  به آنچه انجام می دهید آگاه است (۱۰)

رأفت خداوند

در آیه نهم رأفت و مهربانی خداوند به شیوه و ادبیاتی بیان شده است که  یعنی شکی در وقوع و شمول آن نیست. اگرچه ممکن است ما درکی از این احاطه  نداشته باشیم ولی این دلیل بر نقض چنین مطلبی نیست. بیان این نکته و آیاتی  شبیه به این مطلب دانستن آن چیزی است که در عالم حاکم است تا به واسطه آن  خود را به وسیله آن تنظیم کنیم. بر همین منوال اگر من به تنظیم درون خود  نپردازم حقیقت دیگری نظیر خروج از ظلمت به سمت نور را نیز درک نخواهم کرد.

آفت عدم درک

یکی از نکاتی که باید به آن توجه داشت این است که انسان ها بر اساس  نحوه زندگی از لحاظ معنوی در گروه های متفاوتی نسبت به یکدیگر قرار می  گیرند لذا اعضای هر یک از این گروه ها تنها قادر به درک هم گروهی های خود  است و نمی تواند اعضای سایر گروه ها را تجربه و درک کنند. به عنوان مثال  رفتار کسی که عمل تروریستی انجام می دهد برای ما به قابل درک نیست. و در  چنین مواردی اگر کسی قصد توجیه و کاویدن درون دیگری را کند به آفتی دچار می  شود که در نهایت باعث گمراهی خود فرد خواهد شد.

انفاق امری کاملاً منطقی

در آیه ۱۰ مشاهده می کنیم که خداوند از بندگان می خواهد از چیزی که  مالکیتش را دارند انفاق کنند. اولاً برهمه ما مشخص و واضح است که مالکیت  هرچیز که در این دنیا وجود دارد از آن خداست زیرا او خالق هر چیزی است لذا  مالکیت آن نیز برای اوست. ثانیاً هر آنچه که ما مالک هستیم به اذن خدا و از  روی رحمت و رأفت اوست و از جانب او واگذار شده است و روزی نیز از ما گرفته  خواهد شد. لذا انفاق کردن از چیزی که به ما داده شده است تنها و تنها برای  خود ما سود آور است و موجب سعادتمندی است. و اگر چنین نکنیم تنها ضرر کرده  ایم و فرصت را از دست داده ایم.

 

معنای وارث

معنی حقیقی وارث که در قرآن نیز به آن اشاره شده است این است که آن  شخص، و در مواقعی خداوند، مالک آن حقیقت و یا صفت است. یعنی به عنوان مثال  زمانی که در زیارت می خوانیم السلام علیک یا وارث نوح نبی الله یعنی سلام  بر تو ای که صفت و ویژگی ای را به نوح بخشیده بودی که بعد از او آن ویژگی  مجدداً نزد تو باز گشت. و همچنین در مورد حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه)  که گفته می شود وارث تمامی انبیاء و اوصیاء هستند یعنی اینکه تمامی ویژگی  هایی که در تک تک آنها وجود داشته است سرچشمه آن از وجود آن حضرت بوده است  که مجدداً نزد آن حضرت باز می گردند.

اهمیت کیفیت انفاق

از نکات مهمی که می توان در آیه ۱۰ به آن اشاره کرد عبارتی است که  درباره عدم تساوی افرادی است که انفاق می کنند ققبل از فتح و کسانی که بعد  از فتح انفاق می کنند. منظور از این فتح فتح مکه است. در روایات آمده است  که قصد و منظور اصلی این آیه امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که راویان شیعه  و سنی، هر دو، آن را نقل کرده اند و در رابطه با شأن و منزلت ایشان در این  آیه آمده است که : « أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً».

اوج انفاق

تنها نفر و در واقع اسوه ای که می توان در ارتباط با انفاق نام برد  حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) است. زیرا از هر آنچه که داشت گذشت و دیگر  چیزی برایش باقی نماند. حتی یاران آن حضرت نیز با اشتیاق جانشان را که  ارزشمندترین چیز برای هرکسی است در راه او فدا کردند" الذین بذلوا مهجهم  دون الحسین علیه السلام".

کلید انفاق

حال با کمی بررسی در اطراف این نکته که چه چیز سبب می شود شخص به صورت پیشتاز و بدون اینکه کسی را دنبال کند اولین نفری می شود که در راه خدا می  بخشد؟ به یک جواب می رسیم که این چیزی نیست جز ایمان. ایمان به خداست که  این یقین و ثبات قدم را برای اقدام فرد به همراه می آورد و گویی خدا را می  بیند و به این نکته باور حقیقی دارد که وعده خدا حق است.

جلسه سیزدهم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

وَمَا لَكُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِي  سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا  يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِكَ  أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا  وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ  ﴿۱۰﴾ مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ  لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ ﴿١١﴾

شما را چه شده که در راه خدا انفاق نمی کنید؟ درحالی که میراث آسمان  ها و زمین ویژۀ خداست، [و اَحدی مالک حقیقی چیزی نیست،] کسانی از شما که  پیش از فتح انفاق و جنگ کردند [با انفاق کنندگان و رزمندگانِ پس از فتح]  برابر نیستند، آنان از جهت [منزلت و] درجه از کسانی که پس از فتح انفاق و  جنگ کردند بلندپایه ترند، خداوند به هریک [از دو گروه] وعدۀ نیک داده، خدا  به آنچه انجام می دهید آگاه است (۱۰) کیست که برای [جلب خشنودی] خدا [به  نیازمندان] وامی نیکو دهد تا [خداوند] آن را به سود او دوچندان کند، و او  را پاداشی با ارزش باشد ؟«۱۱»

از مصادیق انفاق قبل از فتح

در بسیاری از امور خیر و پسندیده این اتفاق امکان دارد پیش بیاید که  آدمی در برنامه منظمی که نسبت به آن امر دارد خلل و دشواری پیش می آید و یا  اینکه امری که اصلاٌ در برنامه زندگی او وجود نداشته بنا به شرایطی در پیش  روی او قرار گیرد، بدون اینکه منتظر آن بوده باشد. انجام امور خیر در این  شرایط خود مصداقی از انفاق قبل از فتح است زیرا که انجام عمل برای فرد با  دشواری و سختی همراه است.

اهمیت نیت در انفاق و قرض الحسنه

بسیار ممکن است به هنگام انجام امر خیر (یا همان انفاق) چنین حالتی در  درون ما پیش بیاید که در درون خود این عبارت را زمزمه کنیم که:  «عملی که  انجام دادم بی فایده بود.» دلیل چنین برداشتی هم چیزی نیست جز اینکه  بازخوردی از طرف مقابل مشاهده نمی کنیم، یعنی در قبال نیکی کردن ما تشکری  از طرف مقابل صورت نمی گیرد. این تفکر و برداشت کاملاً اشتباه است زیرا که  نیکی کردن ما تنها برای خداست و نکته دیگر این است که اگر ما مبلغی را در  راه خدا خرج می نماییم، چیزی را از دست نداده ایم. زیرا که در واقع با این  عمل به خداوند قرض داده ایم و قرض را به کسی داده ایم که در تضمین بازگشت آن هیچ شکی وجود ندارد. و این در صورتی است که خداوند در ارتباط به قرض به خودش می فرماید آن را فزونی می بخشد ... فَيُضَاعِفَهُ لَهُ ... در حالی که در قرض های دیگر اینچنین نیست.

منظور از انفاق

همانطورکه پیش تر نیز اشاره شد منظور از انفاق فقط مال و اموال نیست  بلکه فدا کردن و گذشتن از جان را نیز شامل می شود و البته این گذشتن از جان  تنها به صورت کشتن شدن به یکباره و در میدان جنگ نیست بلکه سختی های روحی و  جسمی که در طول زندگی و در مقاطع مختلف بر آدمی می گذرد نیز گذشتن از جان  محسوب می شود. که البته این انفاق پاداش و جزای ارزنده ای را با خود به  دنبال دارد.

بهترین صدقات

یکی از اموری که جزو صدقات محسوب می شود و از جزای بالایی نیز  برخوردار است خوب زندگی کردن در کنار همسر است در حالی که ناخوشایندی های  زیادی از جانب او به فرد تحمیل می شود. راه حل اصلی در چنین مواقعی چیزی  نیست جز اینکه آدمی سعی در دیدن خوبی ها و نکات مثبت طرف مقابل داشته باشد.

آیا کمک خواستن از غیر خدا دلیل بر شرک است

از اصلی ترین ادله ای که وهابیون در تقابل و دشمنی با شیعیان ارائه می دهند این است که می گویند شیعیان از غیر خدا که ائمه(علیهم السلام) باشند  یاری می طلبند و این در حالی است که همه انسان ها در امور مختلف از یکدیگر  یاری می طلبند و یا حتی خود خدا در همین آیه ۱۱ سوره حدید از بندگان طلب  یاری می کند و از آنها می پرسد آیا کسی هست که به خدا قرض دهد ؟

تفاوت درخواست مخلوق و درخواست خالق و فرستاده او

نکته اینجاست که هر درخواستی نشانه عجز و نیازمندی نیست بلکه در برخی  مواقع برای کمک به طرف مقابل است مثل همین قرض دادن به خدا و یا حتی کمک  خواستن فرستاده خدا از مردم مانند: ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین(علیه  السلام) در روز عاشورا که تنها برای بیدار کردن وجدان غافل و خفته دشمنان و  تمامی مردمی است که در صحنه حضور داشتند تا از این طریق آنها را از ضلالت و  تباهی نجات دهند. 

منظور از عبارت « يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا » چیست ؟

از امام صادق(علیه السلام) پیرامون آیه ۱۱ سوره حدید سؤال شد که عبارت  « يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا» در ارتباط با چه موضوعی است؟ که حضرت  در جواب فرمودند: منظور از قرض به خدا در این آیه صله رحم است. البته  روایات دیگری نیز پیرامون این آیه آمده است که در آنها آمده است، منظور از صله برقراری و داشتن ارتباط با پیامبر (صلی الله و علیه و آله) و  ائمه(علیهم السلام) است.

جلسه چهاردهم

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُمْ  بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ  تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا  ذَلِكَ هُوَ  الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿١٢﴾ يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ  وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ  نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ  بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ  مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ ﴿١٣﴾

در روزی که مردان و زنان مؤمن را می بینی  که نورشان پیشاپیشِ آنان و از طرف راستشان به سرعت حرکت می کند، [تا در  پرتوِ آن به مقصدشان راه یابند، گفته می شود:] امروز شما را به بهشت هایی  که از زیر [درختان] آن نهرها جاری است مژده باد، در آن ها جاودانه اید، این  است آن کامیابی بزرگ !«۱۲» روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می  گویند: به ما مهلت دهید تا پرتوی از نورتان برگیریم. [به آنان] گفته می  شود: به پشتِ سرتان، [دنیا] بازگردید و [از آن جا] نوری به دست آورید؛  [زیرا امروز فقط روز حساب و پاداش است.] پس میانشان حصاری بلند کشیده می  شود که دارای دری است، درونش رحمت و از ناحیۀ بیرونش عذاب است «۱۳»


آشکار شدن همه امور در روز قیامت

در ابتدای آیه ۱۲ مشاهده می کنیم که در وصف آنچه که از مؤمنین در روز  قیامت نمایان می شود بیان شده است که نوری از آنها ساطع می شود که در لوای  آن مؤمنین به پیش می روند تا به مقصدشان برسند. وجود چنین نوری در مؤمنان و  همچنین سایر ویژگی ها مربوط به مقام و مرتبه افراد، اموری هستند که تا قبل  از چنین روزی نیز وجود داشته ولی برای افراد قابل رؤیت نبوده است. زیرا از  ویژگی های روز قیامت آن است که همه چیز در آن روز آشکار و روشن می شود و  همگان نسبت به تمامی امور آگاه می شوند چنانکه در وصف این روز آمده است که "  يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ(۹/طارق)" ؛ "آن روز كه رازها [همه] فاش شود" .  دلیل چنین امری هم این است که دنیا دار عمل است و قیامت دار حساب، یعنی  اگر که برهمگان در دنیا نتیجه نهایی اعمال آشکار می شد دیگر ملاکی برای  اعمال افراد وجود نداشت زیرا همگان از روی جبر معاصی را ترک می کردند و  اعمال نیکو را انجام می دادند.

شرایط برخورداری از هدایت

در تصمیم گیری هایی که در طول زندگی برای آدمی رخ می دهد دو عامل مؤثر  هستند؛ ۱- اطلاعات و آگاهی فرد ۲- مزاج و خواست درونی فرد. یعنی بعد از  موضوع اطلاعات، اینکه فرد در چه حال و هوایی است تعیین می کند که چه تصمیمی  را اتخاذ کند. مثلاً اگر شخصی به دنبال لذت جویی و هوا پرستی باشد همیشه  تصمیم نهایی او رنگ و بوی رسیدن به این خواسته را خواهد داشت. ولو اینکه در  صدر اسلام بسیار از اطرافیان پیامبر(صلی الله علیه و آله) بودند که با  وجود ارائه ادله و آیات مختلف به ایشان بازهم از پذیرفتن حق امتناع می  کردند.


تأثیر توبه و همجواری با پاکان

در رابطه با توبه و پشیمانی نسبت به گناهان در قرآن می فرماید که  کسانی که توبه نصوح می کنند، یعنی از عمق جانشان قصد ترک معصیت را دارند را  خداوند می بخشد و پیامبر(صلی الله علیه و آله) و مؤمنان؛ یعنی کسانی که به  همراه پیامبر(صلی الله علیه و آله) هستند ضایع و خوار نخواهند شد. دلیل  این امر آن است که مرتبه ای که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در آن قرار  دارد از چنان ارزش و شأنیتی برخوردار است که افرادی که به او علاقه مند  هستند و به او نزدیک شده اند از هرگونه گزندی به دور هستند.

توبه با فرد چه می کند ؟

در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است که بنده ای که توبه  نصوح کند خداوند او را دوست خواهد داشت وگناهان او را در دنیا و آخرت می  پوشاند. به صورتی که دو ملک موکل که اعمال او را ثبت می کنند گناهان او را  فراموش می کنند.

نور هدایت ماحصل توبه

با بررسی آیاتی که پیرامون نور هدایت همراه مؤمنان بیان شده است به  موضوعی برخورد می کنیم که وجه مشترک تمامی آنهاست و آن چیزی نیست جز «توبه  کردن». توبه از آن جهت که باعث پاکی درون و باطن می شود به همراه خود نور  هدایت را که باعث سعادت دنیوی و اخروی است می آورد.

معنای خلود در بهشت

اصلی ترین معنای خلود در بهشت که قرآن می فرماید «خالدین فیها» این  است که انسان مؤمن تا زمانی که در این دنیا قرار دارد به جهت رعایت تقوا و  بندگی خداوند دارای یک احتیاط و مراقبت مداوم است از این رو زمانی که بهشت  به او بشارت داده می شود و باید به آنجا منتقل شود دیگر در آنجا از یک  آسایش و راحتی ابدی برخوردار است و دیگر از سختی و تعذبی که در دنیا به جهت  رعایت و تقوی متحمل می گردید رهایی می یابد.

حکمت خداوند در تقسیم روزی بندگان

از اموری که همیشه افراد با آن درگیر بوده اند و هستند مسئله روزی است. همیشه نسبت به خدا گلایه مند هستیم که چرا مقدار روزی من این مقدار  است و همچنین نسبت به دستیابی به آن در آینده کاملاً بی اعتماد و مضطرب  هستیم. در حالی که روزی همه مشخص است و مقدار آن همانطور که در آیه ۲۷ سوره  شوری بیان شده است معلوم و مشخص است «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ  لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَ لکِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ  إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبيرٌ بَصيرٌ». زیرا خداوند است که می داند که چه چیز  به نفع و صلاح من است همانطورکه خود ما نسبت به فرزندان خود چنین نگاهی  داریم و از نظر سایرین نیز این نوع کاملاً منطقی و درست می باشد. و از طرف  دیگر نیز این انسان فقیر محض است و از خود چیزی ندارد و هرچه که او از آن  نصیبی دارد به واسطه عنایت خداوند است و اگر او نخواهد هیچ چیز نصیب او  نخواهد شد.

نور همراه مؤمن از چه چیز نشأت می گیرد

در روایاتی از ائمه(علیهم السلام) آمده است که نوری که در قیامت به  همراه مؤمن است و راه را برای او روشن می کند به اندازه ایمان اوست. 

و یا در روایاتی دیگر آمده است که منظور از این نور هدایتی است که امام (علیه السلام) انجام می دهد و با آن افراد را به سمت جایگاه هایشان در  بهشت رهنمون می سازند.

جلسه پانزدهم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ  وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ  نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ  بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ ﴿١٣﴾ يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ ۖ  قَالُوا بَلَىٰ وَلَٰكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ  وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّىٰ جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ  وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿١٤﴾

در روزی که مردان و زنان مؤمن را می بینی که نورشان پیشاپیشِ آنان و  از طرف راستشان به سرعت حرکت می کند، [تا در پرتوِ آن به مقصدشان راه  یابند، گفته می شود:] امروز شما را به بهشت هایی که از زیر [درختان] آن  نهرها جاری است مژده باد، در آن ها جاودانه اید، این است آن کامیابی بزرگ  !«۱۲» روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می گویند: به ما مهلت دهید تا  پرتوی از نورتان برگیریم. [به آنان] گفته می شود: به پشتِ سرتان، [دنیا]  بازگردید و [از آن جا] نوری به دست آورید؛ [زیرا امروز فقط روز حساب و پاداش است.] پس میانشان حصاری بلند کشیده می شود که دارای دری است، درونش رحمت و از ناحیۀ بیرونش عذاب است «۱۳» [این تیره بختان،] مؤمنان را ندا می  دهند: مگر ما [در دنیا] با شما نبودیم؟ می گویند: آری [بودید]، ولی خود را  [به سبب نفاق، استهزای آیات، خدعه با مؤمنان و همدستی مخفیانه با دشمن] به  هلاکت انداختید، شما به انتظار [خاموش شدنِ چراغ اسلام و شکستِ مؤمنان]  نشستید، و [نسبت به وحی] در تردید بودید، و آرزوها شما را فریفت، تا فرمان خدا [که مرگتان بود] رسید، و [در هر صورت] شیطانِ فریبنده شما را دربارۀ خدا فریفت [و گفت او رحیم و غفور است؛ پس از گناه باک نداشته باشید]«۱۴»
 

دلیل برخورد منافقان با مؤمنان در روز قیامت

همانطور که مشاهده شد در آیه ۱۳ سوره حدید منافقان هستند که برخورد و  ملاقاتی با مؤمنین دارند این به آن جهت است که این گروه در دنیا سعی بر این  داشتند که ظاهری شبیه مؤمنین داشته باشند و به عبارت دیگر خود را مؤمن  جلوه دهند. از این رو در صحنه قیامت با گروه مؤمنین برخورد و ملاقاتی  خواهند داشت. و جهت دیگر این دلیل است که در روز قیامت می بایست همه چیز  آشکار شود از این رو بر مؤمنین باید آشکار شود که منافق چه کس یا کسانی  بوده اند. و این مشخص شدن پیش از حسابرسی خدای متعال و با التماس و خواهش گروه منافقین به مؤمنین رخ می دهد.
 

پاسخ مؤمنین به منافقین به چه معناست ؟

اینکه در آیه ۱۳ می خوانیم که مؤمنین در جواب التماس و خواهش منافقین  برای طلب نور به ایشان می گویند : «به پشت سرتان بازگردید و از آنجا نور به دست آورید» به دو معنا می باشد. یکی به معنای کنایه است که خود باید برای  خود چاره ای کنید و معنی دوم این است که مومنین به منبع نوری که واجدند، اشاره دارند و می خواهند به گروه منافقین یادآور شوند که می بایست در این دنیا به درستی زندگی می کردید تا واجد نور شوید.
 

اختصاص نور هر فرد به خود او

نکته ای که باید دقت داشت این است که نور کسب شده توسط مؤمن تنها  هدایت گر و روشنایی بخش برای خود اوست و کسی نمی تواند از آن بهره ای ببرد و به عبارت دیگر جنس این نور با نورهای دیگر متفاوت است که هرکس در مجاورت  آن باشد می تواند از آن بهره مند گردد. البته التماس کردن منافق به مؤمن هم  نشان می دهد که تنها کسی که می تواند از نور بهره مند گردد خود مؤمن است و  نه کس دیگر.

 

جنس و منبع نور

آن نوری که مؤمن واجد آن می شود نوری است که با واسطه و از جانب خدا  به او می رسد و از لحاظ جنس و سنخیت تفاوتی میان آن نور و نورهای مراتب بالاتر که واسط هستند وجود ندارد زیرا که تمامی آنها از یک منبع که خدا  باشد نشأت می گیرد. و این نور تنها با ایمان بدست می آید و نمی توان آن را از کسی تقاضا نمود و خواست.
 

چرا وضع منافق نسبت به سایر زیانکاران بدتر است ؟

در روایت آمده است که حضرت می فرمایند اوضاع منافق از آن رو از همگان  بدتر است زیرا که میدانسته و با علم دست به ظاهر سازی و فریب زده است. زیرا  سایر گروه ها مثل کافرین یا مشرکین با اینکه نسبت به راه هدایت و راه الهی  مخالفت و دشمنی دارند ولی آن را پنهان نمی سازند و سعی در فریب دیگران ندارند.
 

رحمت و عذاب دو حقیقت جدایی ناپذیر

همانطور که در این آیات و آیات دیگر از قرآن مجید ملاحظه می کنید  همیشه رحمت و مغفرت خداوند نسبت به مؤمنین همراه با عذاب و عقاب گنهکاران و  مشرکین است. دلیل این توالی این است که لازمه حقیقتی به نام خداوند این  است که این دو را در کنار هم داشته باشد زیرا همانطور که نهایت رحمت و  عنایت را نسبت به بنده مؤمن خود دارد می بایست چیزهایی را که در تضاد،  تقابل و دشمنی با او هستند دفع کند. لذا بودن عذاب در کنار رحمت امری است  عقلانی.
 

حکمت و ماهیت احکام الهی

همانطورکه در مورد رحمت و عنایت الهی گفته شد خداوند به تعبیر ما  دلسوزترین شخص است نسبت به بندگانش و آنچه در قالب اوامر و نواهی برای آنها  فرستاده همگی برای سعادت و آرامش خود آنهاست زیرا خداوند که غنی مطلق است و  نیاز به هیچ چیزی ندارد ولی با این حال از روی محبتی که به بندگانش دارد  بایدها و نبایدهایی را بر اساس قوانین جاری در این عالم که مخلوق اوست  فرموده تا بندگانش در آسایش و راحتی باشند و راه سعادت را بپیمایند. حال  این افراد هستند که با نگاهشان به این احکام سرنوشت خود را تعیین می کنند عده ای آن را به گوش جان می شنوند و عده ای نیز به مخالف و ستیز با آن بر  می خیزند.
 

معنای لغت باب در ادبیات قرآنی

باب معنای سطحی و اولیه اش «در» است ولی در قرآن و در روایات معنای  اصلی آن درگاه است.به عنوان مثال در حدیث مشهوری که از پیامبر(صلی الله  علیه و آله) نقل شده است آمده : انا مدینه العلم و علی بابها این بدان معنا  نیست که از طریق امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد این شهر می شویم و این در محل گذر و موقتی است. بلکه منظور این است که درگاه استفاده و بهره مندی از  این شهر امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.
 

تفاوت منافق و مؤمن

منافق به خاطر آنکه همیشه در حال برنامه ریزی برای رسیدن به منافع در  آینده است هیچگاه در حال زندگی نمی کند و از این رو هیچوقت آرامش ندارد. و  بالعکس مؤمن همیشه در حال زندگی می کند و از آرامش قلبی و درونی برخوردار  است.

جلسه شانزدهم

يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ  قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ  فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ  الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ  الْغَرُورُ ﴿١٤﴾ فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ  الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ  الْمَصِيرُ﴿١۵﴾

 [این تیره بختان،] مؤمنان را ندا می دهند: مگر ما [در دنیا] با شما  نبودیم؟ می گویند: آری [بودید]، ولی خود را  به هلاکت انداختید، شما به  انتظار نشستید، و در تردید بودید، و آرزوها شما را فریفت، تا فرمان خدا  رسید، و شیطانِ شما را دربارۀ خدا فریفت.«۱۴» پس امروز نه از شما عوضی [در  برابر نجات از عذاب] می گیرند، و نه از کسانی که کافر شده اند، جایگاهتان  آتش است، فقط آتش یار و سزاوار شماست، و بدعاقبتی است !«۱۵»
 

تفاوت معیت ظاهر و معیت باطن

در آیه ۱۴ مشاهده می کنیم که منافقان در مواجهه با مؤمنان آنان را  متذکر می شوند که مگر ما همراه و در کنار شما نبودیم ؟ که اشاره به مواقفی  نظیر جهاد و نماز و ... دارد. و نکته ای که می توان از این گفتگو برداشت  نمود این است که در معیت ظاهری افراد و معیتی که در درون و باطن آنها  برقرار است، پس تفاوتی وجود دارد یعنی در ظاهر ممکن است منافق در صحنه هایی  نظیر جهاد و نماز و ... خود را به عنوان اولین افراد معرفی کند و نشان دهد  ولی مهم این است که دل و درون او با چه کسی همراه و همنشین است.

چنانکه حضرت می فرمایند با مردم باشید ولی با آنها نباشید. این فرمایش  دارای تناقض نیست بلکه به این معناست که در امور روزمره و جاری زندگی  همانند مردم باشید و در کنار آنها زندگی کنید ولی در درون و نسبت به علاقه  ها و گرایشات قلبی در کنار آنها نباشید و تنها به خداوند متوجه باشید.
 

تفاوت مؤمن و کافر

فرد مؤمن نسبت به شخص کافر دارای تفاوت هایی است؛ اصلی ترین این تفاوت  ها این است که مومن بعد از ایمان آوردن از سمت خداوند امداد و کمک می شود.  بروز و مثال بیرونی آن همین روزه گرفتن در فصل گرماست. آدمی به هنگام ماه  مبارک رمضان به محض نیت کردن برای گرفتن روزه مشاهده می کند که سختی های  مربوط به روزه در طول روز برای او قابل تحمل می شود در حالیکه خارج از این  ماه و یا خارج از فضای روزه این تحمل و طاقت آوردن برای او بسیار سخت و  دشوار است.
 

وجود تفاوت در مؤمنین با سایرین عامل تفاوت رفتار خداوند با افراد

یکی از دلایل اصلی که باعث ایجاد شبهاتی از قبیل چرایی بعضی از ثواب  ها، چرایی بعضی از عقوبت ها، دلیل وجود شفاعت و ... می شود این است که به  تفاوت انسان ها از منظر ایمان در این دنیا توجه نمی شود.شخصی که به دلیل  ایمان بسیاری از سختی ها و مشکلات را در این دنیا تحمل کرده است و عبادت  خداوند را برگزیده است می بایست نتیجه و پاداش متفاوتی نسبت به سایرینی که  کفر ورزیده اند داشته باشد و رفتار خداوند با این دو گروه از لحاظ منطقی می  بایست متفاوت باشد.

 

معنای مولا قرار گرفتن چیزی بر کسی 

در انتهای آیه ۱۵ مشاهده می کنیم که خطاب به منافقان گفته می شود که  آتش مولای شما باشد. این به این معناست که بر چنین افرادی شایسته است که  آتش مسلط و حاکم بشود و بر آنها ولایت داشته باشد. چنانکه بر مؤمنین شایسته  است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) مولا و ولی باشد.

جلسه هفدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ  فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا  مَأْوَاكُمُ النَّارُ  هِيَ  مَوْلَاكُمْ  وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿١٥﴾ أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا  أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ  وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ  عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ  وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ  ﴿١٦﴾

پس امروز نه از شما عوضی می گیرند، و نه  از کسانی که کافر شده اند، جایگاهتان آتش است، فقط آتشْ یار و سزاوار  شماست، و [آتش] بدعاقبتی است !«۱۵» آیا برای مؤمنان وقت آن نرسیده که دل  هایشان به یاد خدا و حقی که نازل شده فروتن و نرم شود؟ و مانند کسانی  نباشند که پیش از این کتاب آسمانی به آنان عطا شد، سپس روزگار بر آنان  طولانی شد، در نتیجه قلب هایشان سخت گردید، و بسیاری از آنان منحرف و  نافرمان بودند «۱۶»

رابطه  کفر و نفاق

همانطور که می دانیم نفاق از دولایه و دو وجه تشکیل می شود. یکی وجه بیرونی و ظاهری است و دیگری وجه درونی و باطنی است. در ظاهر منافق مانند  سایر مسلمانان است و سایر احکامی که بر دیگر مسلمانان جاری است برای او نیز  جاری است ولی در قیامت که زمان حسابرسی است و درون و باطن افراد ملاک است  منافق همراه با کافران خواهد بود و هر حکمی که برای آنها جاری می شود برای  او نیز جاری خواهد شد.
 

مؤمن به معنای عام

اگر بخواهیم مؤمن را در معنایی عام به معنای کسانی که ایمان آورده اند بیان کنیم باید بگوییم زمانی که یک فرد با یک حرف و مطلب حقی رو به رو می  شود و تسلیم آن می شود و شروع به توجیه و نپذیرفتن آن نمی کند به او مؤمن  می گوییم. زیرا این مواجهه با حق برای همگان اتفاق می افتد ولی هرکسی خود  را تسلیم حق نمی کند. 

مصداق لغوی این موضوع هم آن است که در بسیاری از مواقع که در قرآن صحبت از ایمان می شود گفته نمی شود که به موضوع خاصی ایمان بیاورید بلکه  فقط گفته می شود ایمان بیاورید.
 

رفتار مؤمنانه

همانطور که گفته شد مؤمن کسی است که تسلیم حق می شود. بسیاری برای هر  کدام از ما اتفاق افتاده است که در مواقفی از زندگی بدون برنامه و نیت قبلی  به یاد خدا افتاده ایم و ناخودآگاه متذکر وجود او شده ایم. حال کسی که  مؤمن باشد در چنین موقفی چه می کند ؟. فرد مؤمن در چنین موقعیتی نسبت به  وجود خدا ادب می کند و تسلیم او و فرامینش می شود. و چنین عملی به خاطر قلب مؤمن است که خاشع است.
 

تنبه امری فطری

اینکه در مواقفی خاص؛ به خصوص زمان هایی که زمینه انجام ارتکاب معصیت  فراهم است؛ آدمی به یاد خدا می افتد به یک دلیل است و آن این است که همه  انسان ها در درون خود خوبی و بدی را به روشنی تشخیص می دهند و لذا به هنگام  معصیت و گناه آن را در خفی مرتکب می شوند زیرا که بدی آن را تشخیص می  دهند. که البته اگر شخص در چندین مرتبه با این تشخیص درونی مبارزه کند و آن  را زیرپا بگذارد دیگر در مراتب بعد این ندای درونی که او را متنبه می کند  نمی شنود.

 

محدود بودن مواقف یادآوری خداوند

همه این مواقفی که پیرامون آن صحبت شد تا زمان خاصی باقی است و تکرار  می شود و بعد از مدتی دیگر به وقوع نمی پیوندند. پس اگر آدمی در این بازه  به صورت دائمی و اساسی متنبه نشود و راه های اشتباه پیموده شده را بازنگردد  دیگر برای او این امکان اصلاح و جبران فراهم نمی گردد.
 

تفاوت در کیفیت ایمان

همانطورکه گفته شد تنبه در زمان یاد خدا در تمامی افراد رخ می دهد ولی  نکته مهم این است که هرکس در آن لحظه چه رفتاری در قبال این تنبه در پیش می گیرد. آیا در محضر خدا ادب می کند و یا اینکه بی توجه به این ندای درونی  فعل دلخواه خود را انجام می دهد. نتیجه هریک از این افعال بر روی این ندای  درونی مؤثر است کسی که به این هشدار باطنی توجه کرده است حسگرهای او روز  به روز قوی تر می شود و سر مواقف کوچکتر و جزئی تر نیز خدا را به یاد می  آورد ولی کسی که نسبت به این ندا بی توجه بوده است روز به روز حسگرهایش  ضعیف می شود و در ادامه در مواقفی که حتی در قبل خدا را به یاد می آورده  است دیگر متذکر به او نمی شود. لذا این شخص دوم اصلاً نمی تواند میزان  حساسیت و ادراکات آن شخص اول را درک کند. مثال بارزی که می توان این فاصله  را در بیشترین حد آن مشاهده کرد فاصله ماست با امام زمانمان. آنچه که آن  حضرت حس می کند و به واسطه آن آزرده خاطر می شود اصلاً برای ما قابل درک و فهم نیست. مصداق این مطلب را می توان در فرمایش امیرالمؤنین(علیه السلام)  یافت که حضرت می فرمایند "اگر اقلیم سرزمین های هفتگانه و هرآنچه در زیر  آسمان آنها قرار دارد را به من بدهند که یک دانه جو را از یک مورچه بگیرم  این کار را نخواهم کرد".
 

یادآوری و فراموشی امری درونی

با همه این توصیفات به این نتیجه می رسیم که مسئله متذکر شدن و همچنین  فراموش کردن یک موضوع امری است که در اختیار ماست. یعنی ما هستیم که با  انتخاب خود تعیین می کنیم نسبت به چه چیزی متذکر باشیم و همیشه آن را به  یاد داشته باشیم و اینکه نسبت به چه چیزی بی توجه و غافل باشیم. مؤمن و  سعادتمند کسی است که همیشه خدا را در درون خود متذکر شود و به خود در همه  شرایط یادآوری بکند که خدا هست و همه امور را نظاره گر است.

جلسه هجدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ  تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا  يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ  الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿١٦﴾  اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا  قَدْ  بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿١٧﴾ إِنَّ  الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا  يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ ﴿١٨﴾

آیا وقت آن نرسیده که دل هایشان به یاد  خدا و حقی که نازل شده فروتن و نرم شود؟ و مانند کسانی نباشند که پیش از  این کتاب آسمانی به آنان عطا شد، سپس روزگار بر آنان طولانی شد، در نتیجه  قلب هایشان [در برابر حق] سخت [و غیرقابل انعطاف] گردید، و بسیاری از آنان منحرف و نافرمان بودند «۱۶» بدانید که خداوند زمین را پس از مردنش زنده می  کند، همانا ما نشانه ها را برای شما بیان کردیم تا بیندیشید «۱۷» بی تردید  مردان و زنانی که انفاق کردند، و برای خداوند وامی نیکو دادند، [پاداش  وامشان] به سود آنان دوچندان می شود، و آنان را پاداشِ با ارزشی است «۱۸»

پایان یافتن فرصت به چه معناست ؟

در آیه ۱۶ عبارت "فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ" منظور از "الْأَمَدُ"  یا همان "اجل" موقعیتی است که دیگر برگشت ناپذیر است. مثال بارز و روشن  چنین موقعیتی زمان مرگ است. آن هنگام که دیگر زمانی برای انجام هیچ عمل و  جبرانی نیست و یا مثل همین لحظه که دیگر گذشت و امکان بازگرداندن آن برای  هیچ یک از افراد وجود ندارد. و این در حالتی است که ما زمان سر رسیدن این  اجل را نمی دانیم و تنها خداست که از آن آگاهی دارد. و این از نشانه های  سلطنت خداست زیرا اگر که آدمی نسبت به این مواقف آگاهی داشت، طغیان می کرد.
 

قادر بودن خدا

با توضیحاتی که پیرامون فرصت ها و از دست رفتن آنها داده شد باید به  این نکته اشاره کرد که خداوند در بازگرداندن آنها قادر است و اوست که تنها  می تواند چنین کاری رقم بزند. قدرت او به حدی است که حتی زمینی که به مرگ  دچار شده است با اراده و خواست او مجدداً حیات می یابد. ولی نکته ای که در  ایجاد فرصت های مجدد توسط خداوند نهفته است این است که ما نباید به دنبال  آن چیزی که خود توقع و انتظار داریم باشیم و تنها آن را فرصت بدانیم. ممکن  است نعمتی را از دست بدهیم ولی اعطا از جانب خدا الزاماً برگرداندن همان  نعمت نیست بلکه ممکن است با فزونی بخشیدن به نعمت دیگری این فرصت از جانب  خدا به ما داده شود.
 

حرف زدن زیاد، یکی از آفت های قلب

در جلسه قبل در مورد قساوت قلب و تأثیر آن صحبت شد. یکی دیگر از عوامل  مؤثر در این امر صحبت کردن بیش از حد است. به این معنی که زبان را در جایی  به غیر از ذکر و یاد خدا بیش از حد به کار بگیریم. چنین آفتی امروزه به  روشنی مشاهده می شود در صورتی که خود افراد متوجه به آن نیستند.
 

عامل دیگر در قساوت قلب

از دیگر عوامل مؤثر در قساوت قلب که به آن اشاره شده است طولانی بودن  آرزو است. هرچه آدمی خواسته ها و تمایلات بیشتری داشته باشد و اگر این  خواسته ها دست نیافتنی تر باشند باعث فراموشی فرد نسبت به آخرت و نتایج  اعمال و رفتارش می شود. پس باید دانست هرچه مشغول به مسائل روزمره، که از  آن تعبیر به "به روز بودن" می شود، باشیم برای ما فایده ای نخواهد داشت؛  بلکه بیشتر باعث مشغولیت و فراموشی ما نسبت به عاقبت و آخرتمان خواهد شد.
 

حی و میت از زبان قرآن

زنده بودن و مرده بودن در نظر اول ممکن است خیلی ساده جلوه کند و همه  بگوییم برای ما قابل تشخیص است که چه کسی مرده و چه کسی زنده است. ولی آنچه  که قرآن از آن تعبیر به زنده و مرده می کند متفاوت است. قرآن کسی را که  قلبش مشغول به یاد خدا و ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و با آنها  زندگی می کند را زنده می داند و کسانی که از این دایره خارج هستند گرچه به  لحاظ ظاهر می بینند می شنوند و حرف می زنند ولی در واقع گوش و قلب و زبان  آنها با حقیقت و آنچه که حرف حق است بیگانه است و درکی از آنها ندارد و  مرده محسوب می شوند.
 

حیات و زندگی حقیقی

حقیقت زنده بودن و زندگی کردن بنا به روایات و فرموده های قرآن در  آخرت است. زیرا در این دنیا بهترین لحظات و لذت ها هم زود گذر و زوال پذیر  هستند. از سوی دیگر آن اعمالی که در همین دنیا به ما لذت واقعی و حقیقی را  می چشانند ذره و نمونه ای کوچک از حقیقت آخرتی آنهاست. مثلاً گذشت داشتن،  انفاق کردن، خوش اخلاقی و ... همه صفت هایی هستند که همگی به پسندیده بودن  آنها اذعان دارند ولی درک حقیقت اصلی این صفات تنها در آخرت و بهشت محقق می  شود. از نظر دیگر داشتن چنین صفاتی در این دنیا هم زندگی را برای آدمی به  سان بهشت می کند و هم خلق و خوی او را بهشتی می کند.
 

زمان زنده شدن حقیقی زمین

همانطور که گفته شد زندگی حقیقی این شکل و شمایلی نیست که ما در حال  حاضر به آن مشغولیم. بلکه زمانی زنده بودن حقیقی رخ می دهد که دیگر اضطراب و  نگرانی و هیچگونه تشویشی برای هیچ کس وجود ندارد و قساوت از تمامی قلوب  برطرف می گردد. و این زندگی بنا به فرمایشات قرآن و روایات ائمه(علیهم  السلام) با ظهور صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه) رخ می دهد و محقق می  گردد.

جلسه نوزدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي  الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَاقَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ  تَعْقِلُونَ ﴿١٧﴾ إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا  اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ  ﴿١٨﴾وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِكَ هُمُ  الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ  وَنُورُهُمْ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ  أَصْحَابُ الْجَحِيمِ ﴿١٩﴾

 

تعقل در قرآن به چه معناست؟

معنای کلمه عقل و عقل کردن در قرآن چیست؟آیا همان فکر کردن است؟ 

تعقل بخشی از تفکر است که موجب تصمیم گیری و تغییر در رویه فرد می  شود. خداوند در آیه ۱۷ می فرمایند که من نشانه و آیه خود را برای شما بیان  نمودم بدان امید که در فعل و رفتارتان تغییری رخ دهد.

 

مصدق و مصدقین به چه معناست؟

مصدق کسی است که صدقه می دهد. در تفاسیر نوشته شده است که صدقه همراه  با اخلاص می باشد. صدقه آن چیزی است که آدمی از حق خود گذشت می کند. خداوند در آیه ۱۸ می فرمایند که خداوند به آنهایی که از حق خود گذشت می کنند، اجر و پاداشی بزرگ اعطا می کند. در صدقه همراه با اخلاص منت و اذیتی نخواهد  بود و صدقه بدون هیچ گونه انتظار و توقعی، محقق می شود.

 

صدقه، قرض به خداست!

خداوند در آیه ۱۸ تاکید می فرمایند که کسانی که صدقه می دهند در حقیقت به خدا قرض می دهند و برای انان پاداش پسندیده ای خواهد بود.
 

رابطه تنگاتنگ ایمان و انفاق

در این سوره ملاحظه نمودیم که خداوند بعد از ایمان، مسئله انفاق را در آیات مختلف بیان فرمودند. 

 

صدقه چیست؟

صدقه و انفاق در حقیقت بخشش از مال خداست و شگفت آنکه خداوند آنرا قرض  به خود حساب می آورد و به صدقه دهنده چندین برابر باز می گرداند.

حال به این فرمایش خداوند متعال چقدر عمل می کنیم؟ و چرا در پیشگاه  خداوند سرمایه گذاری نمی نماییم؟ وعده خداوند حق است و مشکل تنها ایمان  بندگان است.

 

کلید جاری شدن روزی

یکی از کلیدهای جاری شدن روزی، انفاق است. حال اگر در زندگی تنها خدا  را ببینیم و نگاهی به گیرنده انفاق نداشته باشیم، با خیالی آسوده و راحت و  دست گشاده انفاق خواهیم نمود، چون به خداوند غنی و بی نیاز قرض داده ایم و  فقر و تنگدستی دیگر معنایی نخواهد داشت.

 

صدیقان و شهدا کیانند؟

خداوند در آیه ۱۹ می فرمایند کسانی که به خدا و رسولش ایمان آوردند صدیقین و شهدایند.

معنای شهدا در پیشگاه الهی چیست؟ شخصی از امام صادق علیه السلام  درخواست نمود که حضرت دعا کنند که شهید بشود. امام علیه السلام فرمودند  مومن آن هنگام که بمیرد، شهید محسوب می گردد. و به این آیه استناد نمودند.

امام حسین علیه السلام فرمودند: هیچ یک از شیعیان ما نیست مگر آنکه صدیق و شهید از دنیا بروند.

 

مومنان کیانند؟

مومن کسانی اند که خدا و ولایت امیرالمومنین علیه السلام را باور  دارند و مطابق این آیه آنان که ولایت امیرالمومنین علیه السلام را باور  ندارند، سهم آنان جهنم خواهد بود.

ولایت امیرالمومنین علیه السلام از اموریست که مرتبط با خداست و هیچ  کس حتی خود حضرت نمی توانند از این حق و انتصاب خودداری و پرهیز نمایند.  حضرت در ارتباط با این آیه فرمودند که امیرالمومنین علیه السلام صدیق اکبر و  فاروق اعظمند. (این صفات همان دو صفتی است که خلفا غصب نمودند.)

 

صدیق کیست؟

صدیق کسی است که سخنان دیگران را با او می سنجند و اوست که دیگران را تصدیق  می کند و در این آیه خداوند اجر شهید را فقط به جهادگران نمی دهند بلکه  ملاک شهید بودن را ایمان به خدا معرفی می نمایند. 

جلسه بیستم

بِسْمِ ٱللّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيمِ

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ  الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ  فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ  كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ  نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا  وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ  وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿٢٠﴾

بدانید که زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی و  آرایش و زینت، و فخرفروشی به یکدیگر و فزون طلبی در اموال و اولاد نیست،  [چنین دنیایی که دارنده اش فاقد ارتباط با خدا و قیامت است] مانند بارانی  است که محصول آن کشاورزان را شگفت زده کند، سپس خشک شود به گونه ای که آن  را زردرنگ ببینی، آن گاه خاشاک گردد! [چنین دنیایی برای بی دینان] عذاب  سختی در آخرت است، و [برای مؤمنان] آمرزش و رضایتی [از سوی خدا] است، زندگی  دنیا جز کالای فریبنده نیست
 

ارتباط لهو و لعب با دنیا

همانطور که در آیه ۲۰ ملاحظه می کنید در مورد لهو و لعب بودن سخن به  میان می آید ولی نه در مورد خود دنیا بلکه حیات و زندگی در آن را لهو و لعب  بیان می کند. به این معنی که زندگی ای که ما در این دنیا به آن مشغول  هستیم کلیتی شبیه به یک بازی را دارد که باعث غفلت و گمراهی ما می شود. و  می بایست که متوجه باشیم که این دنیا دار حیات و حیوان و جاودانگی نیست.
 

ارتباط آخرت و دنیا 

یکی از وجوهی که این آیه به آن اشاره می کند این است که دنیا و آخرت  دو حقیقت به هم پیوسته هستند که یکی فانی و رفتنی است و دیگری که در پی آن  بروز می کند و آشکار می شود سرای باقی و جاوید است. لذا توجهتان به این  حقیقت باشد و ماهیت و ویژگی آنها را با یکدیگر اشتباه نکنید.
 

لهو بودن دنیا به چه معناست ؟

ممکن است عده ای با شنیدن این عبارت که دنیا محل بازی است اینگونه  برداشت کنند که پس یعنی باید نسبت به آن بی خیال بود و تارک آن شد. این  برداشتی کاملاً اشتباه است زیرا که خداوند هیچ خلقتی را از جمله این دنیا  را بیهوده نمی آفریند. این دنیا همانطور که محل بازی است باید به آن پرداخت  ولی در حد قواعد و قوانین آن. پرداختن و مشغولیت بیشتر از این به دنیا آن  را برای ما از بازی بودن خارج می کند.
 

راه و رسم الهی در زندگی دنیا

 از جمله مصادیق بارز این امر پیامبران و فرستادگان الهی بوده اند.  ایشان با وجود برگزیده بودن و شأن معنویشان به مانند سایرین در جامعه زندگی  می کردند؛ به مانند آنها ازدواج می کردند، به مانند آنها کار می کردند و  ... . پس لهو بودن این دنیا منافاتی با مشغول بودن به امور روزمره این دنیا  ندارد بلکه تنها توجه آدمی را جلب می کند که این دنیا را با تمامی ویژگی  های آن هدف قرار ندهد و جدی نگیرد.
 

هدف نهایی کجاست ؟

همه ی این وصف ها در مورد دنیا و بازی بودن آن برای این است که آدمی  آخرت را به عنوان هدف و غایت نهایی برگزیند که در مواقف و آیه های مختلفی  در قرآن به این مطلب اشاره شده است از جمله آیه ۳۲ سوره انعام : وَمَا  الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ  وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ  خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ  أَفَلَا تَعْقِلُونَ 

و یا آیه ۶۴ سوره عنکبوت : وَمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا  إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ  وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ   لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ 

و همچنین آیه ۳۶ سوره محمد(صلی الله علیه و آله) : إِنَّمَا  الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ  وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا  يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَلَا يَسْأَلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ
 

امتحان حقیقی

ممکن است عده ای ریاضت و امتحان الهی را تارک دنیا شدن و دوری گزیدن  از آن بدانند در حالی که چنین نیست. امتحان اصلی و آنچه که همراه با سختی  است زندگی در این دنیا با تمام ویژگی هایش است؛ در حالتی که نباید آلوده به  آن شد و خدا را از یاد برد.
 

معنای "َتكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ"

تکاثر به معنی زیاد جلوه دادن است. از این رو معنی این عبارت به آن  معناست که آدمی به دنبال جلوه گری در مال و اموال باشد تا از این طریق بر  دیگران تفاخر کند. و این نقطه مقابل استفاده و بهره مندی درست از مال و  اموال است. یعنی عمری از فرد سپری می شود ولی بهره ای که از اموال خود  نبرده است و فقط مشغول به نشان دادن و جلوه گری آنها بوده است.
 

شکایت از دنیا

یکی از جلوه های بیرونی که بیانگر این است که آدمی دنیا را جدی گرفته  است شکایت و اعتراض نسبت به سختی ها و مشکلات آن است. کافی است نظری کنیم  به بازی کردن بچه ها ، آیا در هنگام بازی و بعد از آن دچار سختی ، خستگی  ویا آسیب دیدگی نمی شوند ؟ ولی آیا نسبت به بازی کردن گله و شکایتی دارند ؟

پس این دنیا که ذات آن هم بازی است دارای سختی ها و مشکلاتی است. ولی  به هنگام تحمل آنها باید یادآور این نکته بود که تمامی زندگی این دنیا بازی  است و روزی به اتمام خواهد رسید.
 

تفاوت کافر و مؤمن در زندگی دنیا

مؤمن چون از عاقبت کار با خبر است و می داند زندگی حقیقی و جاودان در  کجاست این دنیا را جدی نمی گیرد و برای آن اهمیتی قائل نمی شود. ولی کافر  چون اصلاً نگاهی به آخرت ندارد و همه چیز را در این دنیا می بیند همیشه به  دنبال تغییر و نو کردن شرایط و حال و هوای زندگی این دنیاست.

جلسه بیست و یکم

بسم الله الرحمن الرحیم

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ  الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ  فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ  نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا  وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ  وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿٢٠﴾ سَابِقُوا  إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ  وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذلِكَ  فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ  ﴿٢١﴾

بدانید که زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی و  آرایش و زینت، و فخرفروشی به یکدیگر و فزون طلبی در اموال و اولاد نیست،  [چنین دنیایی که دارنده اش فاقد ارتباط با خدا و قیامت است] مانند بارانی  است که محصول [سرسبز و خوش منظره ] آن کشاورزان را شگفت زده کند، سپس خشک  شود به گونه ای که آن را زردرنگ ببینی، آن گاه [ریزریز و] خاشاک گردد!  [چنین دنیایی برای بی دینان] عذاب سختی در آخرت است، و [برای مؤمنان] آمرزش  و رضایتی [از سوی خدا] است، زندگی دنیا [بدون ایمان] جز کالای فریبنده  نیست «۲۰» به سوی آمرزش ویژه از ناحیۀ پروردگارتان، و بهشتی که وسعت و  فراخی اش چون وسعت و فراخی آسمان و زمین است [با به کارگرفتنِ تلاش و سرعتی  مضاعف، از یکدیگر] پیشی گیرید، [این بهشت] برای کسانی که به خدا و رسولانش  ایمان آورده اند آماده شده است، این احسان خداست که آن را به هرکس بخواهد  عطا می کند، و خداوند دارای احسان بزرگ است «۲۱» 

زندگی دنیا

زندگی دنیا مطابق وصف قرآن کریم بازیچه ای در میان مردمان است که در  آن بدنبال ثروت اندوزی و تفاخرند و بدان دل خوش نموده اند. در مقابل مؤمن  بدین شیوه غلط و اشتباه زندگی آگاه است و سعی بر دوری از آن دارد.

زندگی دنیا کالایی فریبنده است

زندگی دنیا فی نفسه چیز باطلی نیست چون خداوند آن را خلق نموده و قرار داده است. زندگانی دنیا می شود برای کسانی سعادت آخرت را رقم بزند و برای  بعضی دیگر شقاوت. امیرالمؤمنین علیه السلام درباره دنیا فرمودند که : دنیا  کسی را فریب نمی دهد بلکه آدمیان اند که خود را بدان فریب می دهند.

گذشت، انفاق و... در همین زندگی دنیا محقق می گردد و از این جهت زندگی دنیا برای خوبی کردن و کار خیر، بسیار قیمتی است.

مغفرت در پیشگاه خداوند است.

برای نیل به مغفرت الهی بسوی خداوند سبقت و پیشی می بایست گرفت و سبقت  گرفتن در امور معنوی به معنای عقب نهادن و قهر وغلبه بر رقیب نیست! بلکه  به معنای شتاب و اشتیاق برای رسیدن به هدفی معنوی است.

مغفرت الهی نصیب چه کسانی می گردد؟

مغفرت الهی نصیب کسانی می گردد که اهل گذشت و بخشش اند. یکی از راههای  مغفرت در درگاه الهی، بخشش خطای دیگران است. بنابراین بر بخشش و گذشت از  دیگران از یکدیگر سبقت بجویید که به مغفرت الهی دست پیدا کنید.

بهشت آماده چه کسانی است؟

بهشتی که خداوند می فرماید پهنای آن معادل پهنای آسمان ها و زمین است برای  کسانی است که وعده ها و قول خدا و فرستادگانش را باور می کنند و ایمان  داشته باشند. 

جلسه بیست و دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا  كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ  وَرُسُلِهِ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ  وَاللَّهُ ذُو  الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿٢١﴾ مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا  فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا  إِنَّ  ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿٢٢﴾ لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا  فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ  مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿٢٣﴾ 

به سوی آمرزش ویژه از ناحیۀ پروردگارتان، و بهشتی که وسعت و فراخی اش  چون وسعت و فراخی آسمان و زمین است پیشی گیرید، [این بهشت] برای کسانی که  به خدا و رسولانش ایمان آورده اند آماده شده است، این احسان خداست که آن را  به هرکس بخواهد عطا می کند، و خداوند دارای احسان بزرگ است «۲۱» هیچ حادثۀ  ناگواری نه در زمین و نه در وجودتان روی نمی دهد مگر پیش از آن در کتابی  ثبت است، به راستی این بر خداوند آسان است «۲۲» بر آنچه از دستتان رفته  غمگین نشوید، و به آنچه به شما عطا کرده مغرورانه شادمان نگردید، خداوند  هیچ خودپسندِ فخرفروشی را دوست ندارد «۲۳» 

بهشت فضل خداوند است

بهشت فضل خداوند است نه آنکه معادل اجر و پاداش عمل باشد و قاعده و  قانون بیرونی ندارد و به دست خداست و به هر کس بخواهد اعطا می کند.

آیا خواست خداوند از روی هوا و هوس است ؟ خواست خداوند متعال مطابق با  پارامترهای خواست و دلخواه ما نیست و فضل و عطا از سوی خداوند متعال مطابق  با دیگر صفات او (کریم، رحیم، خبیر، و ... ) است.

چه کسانی از فضل خدا بهره مند می شوند ؟

کسانی از فضل خدا بهره مند می شوند که از فضل خدا طلب می کنند و از  عواملی که در پیشگاه خداوند فضل شامل شخص گردد طلب و نیازمندی، از خداوند  است. 

مصیبت ها در پیشگاه خداوند ثبت است

هیچ مصیبتی نیست مگر اینکه در جایی ثبت گردیده است و ثبت این مصیبت ها برخداوند آسان است.

مصیبت ها محصول آدمی است

منشاء مصیبت خود انسان است و این مصائبی که به آدمی می رسد در جائی  ثبت گردیده است و بسیاری از مصائب که نتیجه اعمال شخص است از سوی خداوند  مورد بخشش واقع گردیده است.

دانستن ثبت مصیبت ها آرامش بخش است

اگر آدمی بداند و متوجه باشد که تمامی مصیبت هایی که به او می رسد (که  البته نتیجه اعمال خود اوست) در جایی ثبت گردیده است بنابراین آه و فغان  بر نمی آورد و از طرف دیگر نباید دچار مستی و شادی غیر متعارف گردد چون  شادی ها نیز در جایی مشخص شده و ثبت گردیده است.

چرا شادی همراه با تفاخر و تکبر نباید کرد ؟

چون اگر بواسطه اعطاء چیزی، خوشحالی و شادی غیر متعارف از آدمی سر بزند طبیعتاً برای از دست دادنش دچار آلام و غم بسیاری می گردد.

معنای زهد

برای آنچه که از دست می دهید ناراحتی و تأسف نخورید و برای آنچه بدست می آورید خوشحال نگردید.

زهد به معنای بی رغبتی است.

ثبت اتفاقات جبر است ؟

ثبت مصائب و اتفاقات جبر نیست بلکه اشاره به علم خداوند متعال نسبت به  عالم اختیار دارد. اگر کار خیری انجام شده است مزد و اجرش بدست خداوند است  و اگر شری از طرف سرزده است و نگران و هراسان است در پس آن می بایست راه  استغفار در پیش گرفت.

ریشه مصائب اهل بیت علیهم السلام

اهل بیت علیهم السلام که تماماً در پاکی و طهارت قرار دارند و هرگز  دچار پلیدی نمی گردند که مصیبتی بر آنان عارض شود و مصیبت آنان به جهت بالا  رفتن اجر و پاداش و شفاعت بیشتر در پیشگاه خدا می باشد.

کتابت تقدیر نشان جبر نیست

به واسطه استغفار شخص، مصیبت از او برداشته می شود هر چند که بر او  نوشته شده باشد. در این میان باید توجه داشت خداوند حاکم بر کتاب است نه  کتاب بر خدا.

جلسه بیست و سوم

 بسم الله الرحمن الرحیم

مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي  الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ  نَبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿٢٢﴾ لِكَيْلَا  تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ  وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿٢٣﴾ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ  وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ ۗ وَمَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ  هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿٢٤﴾ 

کار بر خدا آسان است

انسان باید بداند و بپذیرز که هر آنچه به او می رسد اعتباری است (چه  آنچه که مایه خوشحالی اوست و چه آنکه مورد ناخشنودی اوست.) دیگر بر آنچه که  بدست می آورد خوشحال نمی گردد و بر آنچه که از دست می دهد افسرده و حسرت  خورده نمی گردد.

زهد چیست؟

امام صادق علیه السلام فرمودند زهد در دنیا آنست که بدان چه که بدست  می آورید خوشحال نگردید و بر آنچه که از دست می دهد غصه نمی خورد. البته  باید به این نکته اشاره نمود که منظور خوشحالی و ناراحتی است که فرد را از  حال عادی خارج می نماید و او را از ذکر خدا غافل می سازد.

با توجه به این روایت (که همان آیه ۲۳ سوره حدید می باشد) زهد فقط در دنیا معنا دارد چون آخرت سرای تماماً رغبت و میل است.

عالمترین مردم

عالمترین مردم بی رغبت ترین آنهاست به دنیا. برای مثال فرزندی که  متوجه باشد تمامی خواست و نیازش توسط والدینش تامین می گردد برای از دست  دادن اسباب بازی و لوازمش داد و غال سر نمی دهد چون می داند والدینش مجدد  برایش تهیه می کنند. حال اگر آدمی متوجه باشد که هر آنچه دارد و یا از دست  داده است بخواست و اراده خداوند متعال است پس بطور طبیعی نسبت به دارائی اش  زاهد می گردد.

خداوند فخر فروش را دوست ندارد

مطابق با آیات قبل کسی که زهد نمی ورزد و اهل انفاق نیست، علی القاعده  بدنبال فخر فروشی است. بسیار جالب توجه است آدمی هر کاری که مطابق با  رضایت خداوند متعال است اگر انجام دهد در درون خود احساس مثبت و خوبی خواهد  داشت و بالعکس اگر کاری که خلاف رضایت خداوند متعال است مرتکب شود احساس  ناملایمت خواهد داشت.

خطاکار بدنبال همرنگ سازی 

مطابق با آیه ۲۴ و آیه ۲۳، فخرفروشان غیر از آنکه خود بخیل اند به  دنبال دعوت دیگران به بخل اند. کسیکه فخر فروشی می کند چون خلاف میل و  خواست خدا عمل می کند در درون خود نیز احساس پلیدی و بدی خواهد داشت به  همین جهت همواره بدنبال دعوت دیگران به عمل ناپسند خود می باشد تا با این  کار خود را توجیه و دورن خود را آرام سازد.

سخت ترین امتحان

مردم به چیزی سخت تر از آنچه که مالشان را در راه خدا خرج نمایند، امتحان نشده اند!

به وفور دیده شده است که افراد خود را بخ سختی ها و زحمات دشواری  گرفتار می سازند که به مالی دست پیدا نمایند و یا در محاسبه زکات و خمس  بسیار به ایشان گران خواهد گذشت و چه بسا افرادی که از زیر دیون شرعی خود  شانه خالی نمایند.

جلسه بیست و چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا  بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ  لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ  شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ  وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿٢٥﴾
 

همانا ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنان کتاب و  میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت برخیزند، و آهن را که در آن نیرویی سخت و  سودهایی برای مردم است پدید آوردیم تا خدا مشخص کند چه کسی او را که غایب  از دیده است و رسولانش را در نبود آنان یاری می دهد، به راستی خداوند قوی و  توانای شکست ناپذیر است «۲۵» 

مقام و رتبه رسولان الهی

شان و مقام رسولان الهی بخاطر انتساب آنان به خداوند است و رسول توسط  مخلوقات قابل انتخاب و برگزینی نیست. خداوند ایشان را به سوی مردم فرستاد و  با ایشان کتاب و میزان را همراه نمود تا مردمان عدل را در زمین بگسترانند.  در اینجا باید به این نکته توجه داشت که خداوند برای هدایت بشر نه به کتاب  نیاز دارد و نه به میزان و نه به آهن!

نازل کردن حدید به چه معناست؟

خداوند از آسمان آهن را نازل کردند؟ نازل کردن آهن به معنای خلق کردن آن است.

حدید به معنای سلاح است. حد در زبان عربی به معنای تیز کردن است و  حدید در لغت به معنای شمشیر است. مردمان برای دفع دشمنان به جهت اقدام و  برپایی عدل و قسط به شمشیر نیاز دارند.

حدید ذوالفقار است

خداوند پس از هبوط حضرت آدم (علیه السلام) به زمین، ذوالفقار را همراه  او نمود. ذوالفقار شمشیری بوده است که همراه تک تک پیامبران بوده است و به  ایشان را در مقابل جنیان و انسان ها مدد می داده است که بعدها به ارث  امیرالمؤمنین علیه السلا می رسد.

معنا و مفهوم ارث و میراث

ارث آنچیزی است که ملک وارث است که به امانت در زمان حیات فرد نزد شخص  باقی است و بعد از آن به وارث بر می گردد. بنابراین توضیح و روایتی که در  بالا بدان اشاره شد، ذوالفقار مال امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است که  پیش از ایشان برای مدد دین خدا در نزد رسولان و انبیاء گذشته قرار داشته  است.

مفهوم «بأس شدید» چیست؟

ویژگی یاران حضرت حجه بن الحسن (عج) از لحاظ توانمندی در جهت بالایی  هستند و هم از لحاظ ایمانی در درجه بالایی قرار دارند و در آنها هیچ تردیدی  وجود ندارد مانند: اصحاب امام حسین علیه السلام. اما خداوند در کربلا  اینگونه مقدر نفرمود که لشگر عمر سعد ملعون منهدم بشوند اما در قیام امام  زمان (عج) خداوند اراده می کنند که غالب و چیره بر تمامی دشمنان شوند. بأس  شدید آن چیزی است که در مقابل آن مقاومتی وجود ندارد و کار را به سرانجام  برساند و این وصف ذوالفقار است.

میزان واحد و یکتاست

خداوند تنها یک میزان دارد و اساساً میزان می بایست یکتا باشد و عقلاً  وجود چند میزان امکان ندارد و میزانی که سنجش اعمال با آن صورت می گیرد  تنها یک حقیقت است و طبق روایات مختلف و فراوان میزان امیرالمؤمنین علیه  السلام اند.

یاری رسول الله (ص) یاری خدا

یاری کردن رسول الله (ص) همان یاری خداوند است و هیچ تفاوت و تناقضی  وجود ندارد. چون یاری خداوند در روی زمین بی معناست و یاری او در زمین یاری  هر آنچه خدایی است در روی زمین است.

جلسه بیست و پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا  وَإِبْرَاهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ   فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿٢٦﴾ ثُمَّ  قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ابْنِ  مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ  اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا  كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا  رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا  فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ  أَجْرَهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿٢٧﴾

خداوند در آیه ۲۵ سوره حدید فرمودند رسولانشان را با آیات و بینات همراه کرد تا مشخص گردد چه کسی رسولان را در غیب یاری می دهد؟!

غیب به چه معناست ؟

یکی از معانی غیب آن است که شخص عملی را چه آشکارا و چه نهان انجام  دهد و یاری خدا و رسول در غیب بدان معناست که آشکارا و نهان به دنبال یاری و  نصرت ایشان باشیم.

معنای دیگر گاهی در یاری رسول و اولیاء او توجیه نیستیم اما بدان  التزام داریم و آن را می پذیریم مانند گوش سپردن به نصیحت بزرگان و والدین  که اگرچه نسبت به آن توجیه نمی باشیم ولی بدان عمل می کنیم.

معنای دیگر غیب را منتسب به امام زمان علیه السلام می دانند که نصرت  خدا تنها در زمان ایشان محقق می گردد و یاری و نصرت دیگر اولیاء و رسولان  الهی در راستای ظهور امام زمان علیه السلام می باشد.

نبوت به چه معناست ؟

نبوت به معنی آن است که به فرد شریعتی برای زندگی خود وحی می شود و  مأمور به ابلاغ این شریعت نیست. اما اگر مأمور به ابلاغ آن به مردمان شد، رسول نامیده می شود.

کتاب چیست ؟

کتاب به معنای حکم خداوند متعال است و هم می تواند به قدرت هایی اطلاق شود که منشأ آن علم است. در مورد کتاب به جاست که بدانیم تمام علم کتاب  نزد امیرالمؤمنین علیه السلام است و هر کدام از انبیاء و رسولان سهمی از  علم کتاب دارند.

ذریه صالح و غیر صالح

خداوند در آیه ۲۶ سوره حدید می فرمایند بعضی از ذریه انبیاء هدایت شده  اند و بسیاری از آنها فاسق هستند و وراثت کتاب و نبوت در مهتدین قرار داده  شده است. در اینجا می بایست به سؤالی که در باب توالی و وراثت گونه بودن  امامت در میان ائمه علیهم السلام اشاره نمود که امر انتخاب و ارسال رسل و  فرستادگان الهی به چه صورت و به چه دقتی از سوی خداوند متعال انجام می  پذیرد و اینکه ائمه علیهم السلام از نسل یکدیگرند به خاطر اراده خداوند  بوده است ودر ضمن باید دانست که ائمه علیهم السلام فرزندان دیگری و احیاناً  ناخلفی هم داشته اند(نظیر جعفرکذاب).

رأفت و رحمت عنایتی از سوی خداوند به مسیحیان

خداوند در آیه ۲۷ سوره حدید می فرمایند ما در دل پیروان مسیح علیه  السلام رأفت و رحمت قرار دادیم. مسیحیان به مؤمنان بسیار نزدیکترند تا  یهودیان. که یهودیان در رویارویی با مؤمنان دشمنانی سرسخت بوده اند.  مسیحیان در صدر اسلام با پیامبر صلی الله علیه و آله خوب بودند و رفتار  مسالمت آمیزی داشتند و امروزه هم ارادت ایشان به امام حسین علیه السلام  گواه دیگری بر این مطلب می باشد. و در مقابل یهودیان حامی وهابیان و داعش  هستند

رهبانیت چیست؟

رهبانیت به معنای ترک دنیاست. اما خداوند متعال در این آیه تعبیر به  بدعت از رهبانیت کرده اند. بدعت از نظر لغوی دو نوع می باشد: ۱. شروع به  کاری دینی ولی فارغ از توصیه و حکم نمودن به دیگران. مثلاً تعهد شخصی بر  خواندن شبانه ۱۰ دقیقه قرآن. ۲. وضع کار و حکمی و انتساب آن به خدا و حرام  یا واجب اعلام نمودن آن حکم. که بدعت به معنای اول غلط نیست اما مورد دوم  فعلی حرام می باشد.

ریشه رهبانیت

در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است که ایشان فرمودند: بعد از حضرت  عیسی (علیه السلام) عده ای ظالم بر ایشان مسلط شدند و شروع به معصیت خدا  نمودند. اهل ایمان به نبرد آنان پرداختند و سه بار با آنها جنگ نمودند و از  آنها جز اندکی باقی نماند. بعد از آن دیگر جنگ نکردند و در زمین پراکنده  شدند و مشغول به عبادت خدا شدند تا زمانیکه وعده حضرت عیسی (علیه السلام)  به وقوع بپیوندد.

وعده حضرت عیسی علیه السلام بعثت پیامبر اسلام (ص) بوده است. بدین صورت رهبانیت ایجاد شد. عده ای از ایشان باقی ماندند اما بعضی دیگر کافر  شدند.

رضوان خدا؛ نماز شب

در روایتی دیگر آمده است که خداوند در این آیه می فرمایند: ما این  رهبانیتی که مسیحیان برای خود برگزیدند را اراده ننمودیم و از ایشان  نخواستیم به جز نماز شب!

پیامبر(ص) نیز در روایتی فرمودند: رهبانیت امت من هجرت، جهاد، نماز، روزه، حج و عمره است.

کارکرد رهبانیت چیست؟

رهبانیت به جهت یاد خدا و دوری از فریب ذخایر و زینت های دنیا اراده  می شود. حال اگر بخواهیم که همواره به یاد خدا باشیم و گرفتار زینت های  دنیا نشویم، چه باید بکنیم؟! راهی که معمولاً افراد به ذهنشان خطور می  نماید ترک مردم و شهرهاست. ولی امام علیه السلام راه نیل به رهبانیت با  هدفی که در بالا گفته شد، را نماز معرفی می نمایند.

علت میل و انتخاب رهبانیت چیست؟

معمولاً افراد بدنبال خستگی ها و دلزدگی هایشان از دنیا به رهبانیت میل  پیدا می نمایند و میل دارند که از اجتماع مردمان فاصله بگیرند و به خلوتی  جهت کسب آرامش پناه ببرند. مراجعه به افرادی نظیر مشاور و یا تغییر مکان  سکونت ارتباط را از این فضا قطع می نماید اما آرامش ماندگار و تضمینی را  ایجاد نمی نماید و این آرامش تنها در گفت و گو و مناجات با خالق پدید می  آید. 

جلسه بیست وششم

 بسم الله الرحمن الرحیم

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا  اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ  وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ  وَاللَّهُ  غَفُورٌ رَحِيمٌ﴿٢٨﴾ لِئَلَّا يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَلَّا  يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ  وَأَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ  اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿٢٩﴾

زندگی عادی، مصداق رهبانیت واقعی

نکته ای که از جلسه پیش در زمینه رهبانیت باقی مانده بود این است که  از دشوارترین امور در رضایت خداوند ، زندگی به شکل عادی و معمولی است مانند: شوهر داری، همسرداری، بچه داری و... .

دو رحمت خدا از قبل ایمان و تقوا

خداوند در آیه ۲۸ می فرمایند که «ای کسانیکه ایمان آورده اید تقوای  خدا پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا خداوند به شما دو رحمت خود را  مرحمت نماید و برای شما نوری قرار می دهد که بدان می توانید راه بروید و  خدا شما را می بخشد و خداوند بسیار بخشنده و مهربان است.»

در چندین روایت مختلف چه از اهل سنت و چه از شیعیان آمده است که منظور  از «کفلین» امام حسن و امام حسین علیهما السلام می باشند و نور  امیرالمؤمنین علیه السلام می باشند.

منظور از ایمان به پیغمبر(ص)، اعتماد و باور داشتن قلبی ایشان است نه تنها اظهار زبانی! 

صفات خدا محدود و از جنس بشر نیست!

تمامی صفات خداوند، از جمله مهربانی، بخشش و لطف و در نقطه مقابل  منتقم و شدید العقاب بودن، دارای حد و حدود نیست و بشر معمولاً آنها را با  خود قیاس می کند و به این خاطر با سختی آنها را قبول می کند.

بطور مثال خداوند ذکری را جهت آمرزش گناهان توسط اولیائشان تعلیم می  فرمایند، اما پذیرش و باور آن برای بعضی گران می آید مثلاً برای شکر نعمت  خداوند فرموده اند، بواسطه همان نعمت ذکر الحمدلله رب العالمین را بگویید و  خداوند این ذکر را شکر نعمت خود محسوب می کند. اما آدمی معمولاً به قیاس  خود این کار ساده را نمی تواند به جهت شکر نعمت خدا، بپذیرد و کافی بداند.

چه کسانی از نعمت و رحمت الهی بهره می برند؟!

راه بهره مندی از نعمت خداوند، استفاده از آن می باشد. بطور مثال کسی  از غذا بهره مند می شود که آن را ببوید و میل کند. حال چه کسی از دو رحمت  خداوند که امام حسن و امام حسین علیها السلام می باشند، بهره می برد؟! راه  بهره مندی از یک فرد چگونه است؟ راه بهره مندی از یک فرد، قبول او و محبت  نسبت به او می باشد.

اگر خداوند در قرآن کریم و پیامبر(ص) در فرمایشاتشان تأکید یر محبت  اهل بیت علیهم السلام دارند، به جهت آنست که یکی از اصلی ترین راه های بهره  مندی از آن حقائق و حجج الهی محبت به ایشان است و هر فرد به میزان محبتی  که به ایشان دارد از آنها بهره مند می گردد.

بهره مندی از امام علیه السلام چگونه است؟

گفته شد هر شخص بنابه محبتی که نسبت به ائمه علهیم السلام دارد از  ایشان بهره مند می شود. این بهره مندی در درون فرد به صورت نور خواهد بود.  نور همان است که فرد زندگی خود را بر آن بنا می نهد و بر تصمیم و افکار و  اعمالش تأثیر خود را خواهد گذاشت.

تقوا و ایمان، لازمه بهره مندی

برای آنکه فرد در مسیر رحمت الهی و بهره مندی از آن قرار بگیرد لازم  است که حرمت خدا را حفظ نماید و از معاصی دوری گزیند. این مسئله بسیار روشن  و واضح است. قرآنی که خود را شفاء و رحمت برای مؤمنین معرفی می کند برای  ظالمین خسارت است. پس برای بهره مندی از رحمت الهی می بایست به خدا و  پیامبرش ایمان داشت و تقوا پیشه نمود. 

امام حسن و امام حسین علیهما السلام به زمین آمده اند و در مقابل بعضی  مردمان از ایشان بهره جستند و به سعادت نائل گردیدند و بعضی دیگر به جهت  عداوت و دشمنی به شقاوت.

راه دستیابی به فضل خدا

خداوند فضل خود را نصیب هر آنکس که از او درخواست نماید، اعطا می کند.  دشمنان ائمه علیهم السلام که به فضائل ایشان حسادت می ورزیدند در حقیقیت  خداوند را قبول ندارند چون خداوند به هر آنکس که از او درخواست نماید، اعطا  می کند و عالی ترین مقام فرد آنجائی است که از خدا محبت ائمه علیهم السلام  را تقاضا نمایند چون ریشه تمامی فضائل در پیش ایشان قرار دارد و ایشان اصل  کل خیرند.