جلسه اول

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ  ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (۱)يا أَيُّهَا الَّذينَ  آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ (۲)

عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» در ابتدای هر سوره از معنا و مفهوم  خاص و ویژه ای برخوردار است و به این صورت نیست که دارای یک معنی و مکرراً  تکرار شده باشد.

در وصف خلقت عالم آمده است که جهان به واسطه وجود مقدس پیامبر (صلی  الله و علیه و آله) خلق شده است و او منشأ همه خوبی‌ها است. حال این سؤال  مطرح می‌شود که منشأ بدی‌ها و زشتی‌ها از کجاست؟ منشاء بدی‌ها خود آدمی است  که با اختیاری که خداوند به او داده (مخلوق خداوند) زشتی و بدی را ایجاد و  خلق می‌کند. به عبارت دیگر زشتی و بدی مستقیماً و به خواست خدا به وجود  نیامده است. در آیه اول نیز منظور از این عبارت که «همه چیز تسبیح خداوند  را می‌گویند» این است که تمامی ماسوا که به خواست و اراده مستقیم خداوند به  وجود آمده‌اند تسبیح او را می‌گویند.

ولایت خدا بر جهان دو مفهوم دارد. معنی نخست آنست که تمامی موجودات و  بشر (از هر نژاد و عقیده ای) تحت ولایت امام زمان (علیه السلام) (که همان  ولایت خدا است) هستند. معنی دوم اینست که به حالت خبری به آدمی گفته می‌شود  که ولی خدا بر روی زمین امام زمان (علیه السلام) است و تو نیز او را به  عنوان ولی خود اختیار کن. مشکل آدمی این است که در این زمینه دچار خود  خواهی است و نمی‌خواهد او را به عنوان ولی بپذیرد. اگر آدمی خود را در  اختیار او قرار گذارد در گروه تسبیح کنندگان خداوند قرار می‌گیرد.

لازمه تسبیح کردن خدا زنده بودن دل است. تسبیح کردن مداوم خداوند که  با حضور قلب همراه باشد هر فردی را (با هر سطحی از معرفت) متحول می‌کند و  او را تغییر می‌دهد. کسی که خداوند را تسبیح می‌کند تمامی رویدادها و پدیده  های جهان را دارای نظم و ترتیب می‌داند و هیچ یک از آن‌ها را تصادف و  حادثه نمی‌بیند. پس یکی از معانی تسبیح این است که آدمی به هنگام مواجه با  سختی‌ها و ناملایمات به خود متذکر شود که خداوند ناظر بر این عالم و  اتفاقات آن است و او نسبت به همه چیز عالم است «و هو العزیز الحکیم».

جلسه دوم

بسم الله الرحمن الرحیم
 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ  (۲)كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ (۳)

در آیه دوم، خداوند در واقع نهیبی به کسانی می زند که به صورت بی پایه  و اساس ادعایی را از خود بروز می دهند در حالی که به هنگام عمل دچار تزلزل  شده و از انجام آن باز می مانند. این عبارت امکان دارد شبهه ای را ایجاد  کند که پس آدمی اگر هیچ ادعا و بیعتی نکند بهتر است. در پاسخ به این شبهه  می بایست این نکته را متذکر شد که اشاره آیه به این نکته است که چرا کاری  را که اصلاً قصد انجام آن را ندارید را ادعا می کنید؟! نه اینکه کاری را  ادعا می کنید که قادر به اتمام آن به صورت کامل و بدون نقص نیستید.

در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که ایشان می فرمایند وعده مؤمن به  برادرش مانند نذر است ولی نذری که شکستن آن کفاره ندارد اما کسی که نسبت  به برادر مؤمنش خلف وعده می کند نسبت به خدا خلف وعده کرده است و در محضر  او مرتکب معصیت شده است. [وسائل الشیعه، كتاب الحج، باب ۱۰۹، ص۵۱۵، ج۸]

چرا خلف وعده با مؤمن خلف وعده با خداست؟ 

زیرا خداوند مدافع و حامی کسانی است که ایمان آورده اند. (إِنَّ  اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا؛ [سوره حج، آیه۳۸]) این بدان  معنا نیست که کسانی که ایمان نیاورده اند ویا کافر هستند خداوند به هیچ وجه  مدافع آنها نیست. ظلم کردن به آنها نیز عذاب و عقاب الهی را در پیش دارد.  از این رو مؤمن نیز هرگاه با سختی و مشکلات مواجه می شود می بایست خدا ولی  او را بخواند و اطمینان داشته باشد که به یاری او خواهند آمد.

جلسه سوم

بسم الله الرحمن الرحیم
كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿٣﴾  إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا  كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ ﴿٤﴾ وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا  قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ  إِلَيْكُم فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا  يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ﴿٥﴾

آیه ۲ این سوره در واقع در ارتباط با افرادی (اصحابی) است که در کنار  پیامبر(ص) بودند و مدعی می شدند که همیشه در کنار او و یاور او خواهند بود  ولی خداوند از ادعای دروغین آنها آگاه بود. مصداق دیگر این آیه واقعه کربلا  است. عده ای که در کوفه مدعی یاری حضرت سیدالشهدا(ع) شده بودند و از او  درخواست کرده بودند که به کوفه بیاید در نهایت به ادعای خود عمل نکردند و  حتی با آن حضرت جنکیدند و ایشان را به شهادت رساندند.

آدمی می بایست در وعده دادن به دیگران به خصوص امام زمانش هوشیار باشد  و وعده ای ندهد که با کوچکترین خطری که منافع شخصیش را به خطر بیاندازد از  تعهدش شانه خالی کند. کسانی که همراه امام حسین(ع) در کربلا جنگیدند و به  شهادت رسیدند کسانی بودند که از ادعای خود مطمئن بودند و می دانستند جای  خود را فدای آن حضرت خواهند کرد.

در روایتی از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است که ایشان در روز غدیر در  مورد عبارت "سبیل الله" در آیه ۴ سوره صف می فرمایند سبیل الله و  آن صراط  مستقیمی که بعد از پیامبر(ص) برای مردم قرار داده شد من هستم. [اقبال  الاعمال، ج۱، ص۴۶۳]

در آیه ۴ منظور از کسانی که خداوند آنها را دوست دارد آن افرادی هستند  که با یکدیگر هستند به صورتی که کاملاً یک پارچه و واحد جلوه می کنند(از  طرف دشمن نفوذ ناپذیرند). مصداق این افراد یاران امام حسین (ع) در واقعه  کربلا هستند از این روست که در زیارت عاشورا به همه آنها(امام حسین(ع)،  فرزندانش، اصحابش و ... ) سلام می دهیم زیرا همه در واقع یک وجود هستند.

کسی که در راه خدا حرکت می کند و می جنگد دیگر تسلیم محض فرمان خداست و  برایش فرقی ندارد که چه اتفاقی در پیش روست(ممکن است پیروز گردد، ممکن است  کشته شود و ... ) برای او اطاعت از هر چیزی مقدم تر است.

جلسه چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا  قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ  إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا  يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ﴿٥﴾ وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ  يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا  لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي  مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا  هَٰذَا سِحْرٌ مُبِينٌ ﴿٦﴾

در آیه ۵ این سوره خدا می فرماید که قوم فاسق را هدایت نمی کند(و الله  لا یهدی القوم الفاسقین). آیا امکان دارد که خداوند مخلوقی را از هدایت  محروم سازد؟ قاعدتاً امکان پذیر نیست و همه مخلوقات(انسان ها) از هدایت  خداوند بهره مند هستند. ولی این افرادی که قرآن از آنها با عنوان فاسق یاد  می کند آنانی هستند که با هدایت خداوند رو به رو شده اند و آن را درک کرده  اند ولی آن را نپذیرفته اند و رد کرده اند. 

آیا امکان دارد خداوند قلب کسی را منحرف سازد؟(ربّنا لا تزع قلوبنا). 

خداوند زمانی قلب کسی را منحرف می سازد که خود او ابتدا با خدا و  هدایت او رو به رو شده باشد و از آن روی گردان شده باشد؛ بعد از این است که  خدا قلب او را نیز منحرف می کند.(فلمّا زاغوا ازاغ الله)

یکی از گناهانی که ریشه سایر معاصی است گناه با زبان است.  امیرالمؤمنین(ع) در این رابطه می فرمایند کاری نکنید که دستتان گرفتار شهوت  زبانتان شود.

بسیاری از گناهان به واسطه رفتار های کوچک و جزئی است که آدمی مرتکب  می شود. به عبارت دیگر رفتار های ظاهری فرد در درون و باطن او مؤثر است. بر  همین اساس است که روی گرداندن از خدا و هدایتش به اختیار باعث انحراف قلب  می شود. 

در واقعه کربلا نیز چنین اتفاقی صورت گرفت. امام حسین(ع) به معرفی خود  برای سپاهیان دشمن پرداخت. فرمودند من فرزند رسول الله هستم، من زاده  امیرالمؤمنین(ع) ، پسر فاطمه(س) هستم. من به شما چه بدی کردم که با من  دشمنی می کنید و به جنگ با من آمده اید؟ فردی از سپاه عمرو بن سعد دلیل این  جنگ را بغض نسبت به علی(ع) بیان می کند. اینچنین است که خدا  قلب افرادی  از این دست را نسبت به هدایتش منحرف می سازد.

جلسه پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم

 وَإِذْ قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی  رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ  التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا برسولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ   فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِینٌ ﴿۶﴾  وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعَی  إِلَی الْإِسْلَامِ  وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۷﴾

چرا پیامبران در میان قوم خود مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفته‌اند؟  همه آن‌ها انسان‌هایی بودند که در میان مردم به راستگویی، صالح بودن و امین  بودن شناخته شده بودند و زمانی که رسالت خود را به مردم مطرح می‌کنند،  مورد دشمنی و بی مهری جمعی از آن‌ها قرار می‌گیرند. دلیل این امر آن است که  رسالت آن‌ها در واقع اصلاح مردم بوده است و از آن رو چون تا آن زمان برخی  از آن‌ها(مردم) به دنبال نفس خویش بوده‌اند این رسالت را در تضاد و دشمنی  با خواسته های خود می‌دیدند و به همین خاطر به دشمنی با پیامبر و فرستاده  خدا می‌پرداختند.

در واقعه کربلا نیز چنین بود. امام حسین(ع) هدف خود را امر به معروف و  نهی از منکر بیان نمودند. حال آن بزرگوار و خاندانش(حضرت زینب(س) و حضرت  سجاد(ع)) چه چیز را در صحبت‌های خود مطرح می‌کردند؟ آنها به غیر از اینکه  مردم را به سوی خود(اهل بیت پیامبر(ص)) دعوت کنند کار دیگری نمی‌کردند و در  واقع امر به معروف آن‌ها امر به سوی خود بود. از این رو آن دسته از مردم  که قلبشان از هدایت روی گردان شده بود این دعوت را در تضاد با خواسته های  خود می‌دیدند و به دشمنی و جنگ با آن حضرت می‌پرداختند.

پس بنابراین این اتفاق امکان پذیر است که آدمی با فرستاده خدا روبه رو  شود و رسالتش را درک کند ولی آن را نپذیرد و حتی به دشمنی و عداوت با آن  نیز اقدام کند. چنین کسی به واسطه رو گرداندن از هدایت، خداوند فلب او را  نیز از هدایت منحرف ساخته و به این دلیل به راحتی با خدا و فرستاده‌اش  دشمنی می‌کند.

انحراف در عمل می‌تواند با یک جمله ساده که به صورت نسنجیده و نا به  جا گفته شده است آغاز شود. و همچنین یک جمله ساده می‌تواند موجبات هدایت  فردی را فراهم کند. از این رو آدمی می‌بایست از زبان خود مراقبت کند.

در مورد این نکته که خداوند فاسقان را هدایت نمی‌کند می‌بایست توجه  داشت که مطلب به این صورت نیست که خداوند آن‌ها را از هدایت محروم کرده است  بلکه بدین صورت است که آن‌ها افرادی هستند که از هدایت روی گردان هستند و  آن را نمی‌پذیرند.

قلب این افراد(فاسقان) آنقدر نسبت به هدایت بیگانه می‌شود که زمانیکه  با معجزات(بینات) خداوند رو به رو می‌شوند نه تنها دچار تغییر و تحول  نمی‌شوند بلکه نسبت به خدا و فرستاده‌اش دست به دشمنی و عناد  می‌زنند.(مانند حضرت موسی(ع) ویا پیامبر(ص) و خاندانش). 

جلسه ششم

 وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ  يُدْعَىٰ إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ  الظَّالِمِينَ ﴿٧﴾ يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ  وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ﴿٨﴾

یکی از رسالت های تمامی پیامبران این بوده است که بعد از مبعوث شدن،  پیامبر پیشین خود را تصدیق کنند و بشارت پیامبر بعد از خود را نیز به مردم  بدهند. بعد از بعثت پیامبر(ص) به دلیل اینکه نبوت خاتمه پیدا کرد ایشان بعد  از تصدیق پیامبران پیشین خود، برای اینکه مردم راه هدایت را در آینده  بشناسند و به گمراهی دچار نشوند جانشین خود یعنی حضرت علی(ع) را به مردم  معرفی کردند.

در آیه ۷ این سوره گفته می شود که ظالم ترین افراد کسی است که به خدا  دروغ و افترا ببندد. حال افترا زدن به خدا به چه معنا است؟ روایاتی در  ارتباط با بیان مصادیق افترا آمده است که به آن اشاره می کنیم.

یکی از مصادیق افترا زدن به خدا تفسیر به رأی قرآن است. تفسیر به رأی  با برداشت شخصی داشتن از قرآن متفاوت است. در تفسیر به رأی، فرد نظر و  عقیده خود را در قالب تفسیر قرآن بیان می کند (در حالی که تفسیر قرآن تنها  بر عهده ائمه(ع) است). دلیل اینکه فردی مرتکب چنین عملی (تفسیر به رأی  قرآن) می شود آن است که این کتاب را کتابی مرده محسوب می کند که صاحبی  ندارد. معصیت بودن این عمل نیز از آن روست که فرد کلامی باطل را به کلام  حق(کلام الهی) نسبت می دهد.(ممّن افتری علی الله کذب).

از دیگر مصادیق افترا به خدا منکر شدن روایات است. روایت یعنی کلامی  که با سند متصل به ائمه(ع) نسبت داده شده است. از این رو همین اتصال به  امام باعث می شود که این کلام شرافتی داشته باشد که نتوان آن را با سرعت و  به راحتی رد و تکذیب نمود.

مصداق بعدی افترا به خدا ادعای امامت کردن به دروغ است. زیرا تعیین  امام از طرف خدا صورت می گیرد لذا اگر کسی امامی را که خدا تعیین کرده است  نپذیرد به خدا افترا بسته است و اگر کس دیگری را که خدا تعیین نکرده است  امام بداند بر خدا افترا بسته است.

ادعای دریافت وحی نیز از دیگر مصادیق افترا بستن به خداست. این بدان  معنی نیست که امکان ندارد به کسی وحی شود. ولی اگر کسی مدعی شود که به او  وحی می شود و دیگران را نیز دعوت به ایمان آوردن به آنها کند به خدا افترا  بسته است.

مصداق دیگر افترا بستن به خدا حکم دادن(فتوا دادن) بدون علم است.

مصداق آخر این بحث(افترا بستن به خدا) این است که فرد موضوعی را که  خدا نسبت به آن وعده داده است را تکذیب کند و منکر شود(مثل وجود امام  زمان(ع)).

جلسه هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم
  يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ  مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ﴿٨﴾ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ  رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ  كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ﴿٩﴾ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا  هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿١٠﴾

چرا کسی که به خدا افترا می بندد از ظالمترین افراد است؟ زیرا که او  در جایگاه و موقعیتی این عمل(تکذیب خدا و دروغ بستن به او) را مرتکب  می  شود که با هدایت و دعوت به سوی حق(اسلام) نیز رو به رو است. 

آیا می توان نور خدا را خاموش کرد (از هدایت آن جلوگیری نمود)؟ نور خدا همیشه و در همه جا روشنگر و هادی است. تنها راهی که فاسقان با این نور  می توانند مقابله کنند آن است که مسیر هدایت آن را مسدود کند. که البته فردی که راه هدایت بر او(توسط فاسقان) مسدود میشود خود این امر را انتخاب  کرده است و در آن مختار بوده است. 

اینکه خداوند نور خود را تمام(کامل) می کند به چه معنا است؟ (مگر نور  خدا نقص دارد؟) در روایتی آمده است منظور این عبارت(و الله مُتمُّ نوره) آن  است که خداوند به وسیله امام زمان(عج) دین(اسلام) را به سرانجام می رساند.  به عبارت دیگر اسلام که دین پیامبر(ص) است(و آخرین شریعت) در مقام تحقق،  به وسیله امیرالمؤمنین(ع) و ائمه(ع) محقق می شود لذا ایشان(ائمه(ع)) همان  نور خدا هستند و ظهور آخرین آنها (امام زمان(عج)) کامل کننده اسلام است.(و  الله متمّم نور ولو کره الکافرون بولایت امیرالمؤمنین(ع)). بر همین اساس  است که پیامبر(ص) در روز غدیر می فرمایند که امروز نعمت را بر شما تمام می  کنم(الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی).

در مورد خواست خدا می بایست به این نکته توجه داشت که در برخی موضوعات  خداوند می خواهد که اتفاقی رخ دهد ولی لازمه آن خواست بندگان نیز است. به  عنوان مثال خدا میخواهد که امام حسین(ع) بر مردم خلافت کند ولی خواست مردم  چنین نیست و با این کار مقابله می کنند. 

اما برخی خواسته های خداوند نیز بدین صورت است که دیگر نیاز به خواست  بندگان ندارد و وقوع آن به صورت کامل در دست خدا است. به عنوان مثال ظهور  امام زمان(عج) امری است که تنها با خواست خدا محقق می شود. البته بدین معنا  نیست که نباید برای ظهور ایشان دعا کرد زیرا که دعا در ظهور ایشان مؤثر  است ولی نباید نسبت به آن پیش بینی کرد و یا برای آن قاعده ای در نظر گرفت.  از دیگری مواردی که بدین صورت است (تنها خواست خدا در آن دخیل است) مرگ و  روز قیامت است.

جلسه هشتم

 هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ  لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ﴿٩﴾ يَا  أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ  تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿١٠﴾تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ  وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ  ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿١١﴾                                                                                                   

این عبارت در مورد کافران در آیه ۷ سوره که خدا می فرماید" می خواهند  نور خدا را با دهانشان خاموش کنند" بیانگر این مطلب است که این بحث یک حالت  درونی را نیز متذکر می شود که در واقع در همه انسان ها موجود است. در  تمامی انسان ها نفس همیشه وجود دارد و سعی دارد فرد را به سمت گناه و  انحراف سوق دهد. از سوی دیگری حسی مشترک نیز در همه وجود دارد که به هنگام  ارتکاب گناه آن را درک می کنند و آن حس به آنها نهیب می زند و راه راست را  به فرد متذکر می شود.

شکل بیرونی این آیه نیز در واقع به ظهور امام زمان(عج) اشاره دارد. روزی فرا می رسد که دیگر تکفیر و نفی وجود و ظهور آن حضرت فایده ای نخواهد  داشت و ایشان با ظهور خود باعث می شوند که تمامی انسان ها تسلیمش شوند.(چه  از روی رغبت و میل و چه از روی اجبار)

در آیه ۱۰ خداوند راه و روشی را به آدمی متذکر می شوند که در واقع راه  سعادت دنیوی و اخروی اوست و او را از عذاب الیم که خودش آن را فراهم آورده  رهایی می بخشد. این راه چیزی نیست جز ایمان واقعی و کامل به خدا و فرستاده  او. در واقع آن عذاب الیم نیز از این نشأت می گیرد که آدمی به غیر خدا  ایمان می آورد.

پله بعدی این راه سعادت، جهاد در راه خداست. جهاد بدین معنی است که  کوچکترین کار و عملی را به نیت خدا انجام دهیم. خداوند از این رو کسانی را  که ایمان آورده اند (به خدا و فرستاده اش) سعادتمند می خواند زیرا ایمان و  تکیه گاهشان به کسی است که در وعده هایش کوچکترین کمی و کاستی وجود ندارد.

جلسه نهم

"بسم الله الرحمن الرحیم"
 هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ  لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ﴿٩﴾ يَا  أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ  تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿١٠﴾تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ  وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ۚ  ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿١١﴾

بخشیده شدن گناهان یکی از نتایج حضور در راه سعادتی است که خداوند  برای انسان معرفی می‌کند. گناه چه به صورت عمد و چه به صورت ناخودآگاه صورت  گیرد تأثیر خود را بر درون آدمی میگذارد. تأثیر آن این است که باعث می شود  قلب انسان بسته شود و این امر هم سبب می شود او قادر به دعا کردن نباشد.  (ممکن است در لفظ دعا کند ولی دعا از قلب او برنمی خیزد). لذا آدمی می بایست همیشه در حال استغفار به درگاه الهی باشد تا دچار چنین اتفاقی (بسته  شدن قلب) نشود. از این روست که بخشیده شدن گناهان توسط خداوند باعث گشایش  در تمامی زندگی (چه دنیوی و چه اخروی) می شود.

در ادامه خداوند نعمات بهشتی را بر می شمارد که برخی افراد در نگاه  اول به آنها با این مضمون که «این نعمات در شأن بهشت و بهشتیان نیست» خرده  می گیرند. این در حالی است که همین افراد در این دنیا به دنبال آمال و  آرزوهایی از این جنس هستند(ثروت، قدرت و ... ). 

خداوند تنها کلید دستیابی به نعمات بهشتی را ایمان به خدا و  فرستادگانش بیان می کند. زیرا که تمام مشکلات(عذاب الیم) آدمی از این نکته  نشأت می گیرد که به خدا ایمان ندارد در حالی که به بنده و مخلوق او ایمان و  اعتماد می کند(علی رقم اینکه بار ها از این اعتماد ضربه می خورد). 

در روایتی آمده است که آن تجارت سود آوری که قرآن از آن نام می برد  جنگ امیرالمؤمنین با عمرو بن عبدود است. روایتی دیگر نیز از امام صادق(ع)  نقل شده است که ایشان از قول امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند که من آن تجارت  سودمند و نجات بخش از عذاب الیم هستم که خداوند از آن در قرآن نام برده  است. (تأویل الآیات، ص۶۶۴)

بنا بر این نتیجه می گیریم در واقع آن تجارتی که خدا آدمی را بدان  رهنمون می سازد توسل به امیرالمؤمنین و ائمه(ع) است که آدمی را به سعادت  دنیوی و اخروی می رساند.

جلسه دهم

بسم الله الرحمن الرحیم
يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ  تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَٰلِكَ  الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿١٢﴾وَأُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ  وَفَتْحٌ قَرِيبٌ  وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿١٣﴾يَا أَيُّهَا الَّذِينَ  آمَنُوا كُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ  لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ  نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ  وَكَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ  فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ  ﴿١٤﴾                                                                                         

خداوند بعد از اینکه نعماتی را در آیه ۱۲ برای آن کسانی که ایمان می آورند  بر می شمارد مو ضوعی دیگر را در آخر به آنها بشارت می دهد. و آن یاری  خداوند و پیروزی نزدیکی است در این دنیا. در روایات از این پیروزی نزدیک  تعبیر به دو اتفاق شده است؛ اتفاق اول فتح مکه به دست مسلمانان است و واقعه  دوم ظهور امام زمان(عج) است. [تفسیر قمی، ج۲، ص۳۶۶]

این پیروزی و یاری خداوند را می‌توان به گونه‌ای دیگر نیز بیان کرد؛‌  لحظاتی در طول زندگی برای انسان پیش می آید که درون فرد دچار تحول و تغییر  می شود و راه هدایت را پیش میگیرد (مثل شب های قدر، ایام ماه محرم، زیارت  ائمه(ع)و...) این لحظات همان مواقعی است که خداوند دست یاری به سوی بنده  خود دراز می کند. (اگرچه امکان دارد دوباره به انحراف کشیده شود)

یکی از راه های فریب شیطان که قرآن نیز به آن اشاره می کند این است که او  این باور را در آدمی شکل می دهد که تنها خود وجود خدا جایگاه الهی و خدایی  دارد و نه موضوع دیگری. در چنین حالتی دیگر هر کس به میزان فهم و عقل خود  می‌تواند ادعای رسول اللهی داشته باشد. دیگر هر روشی می‌تواند به عنوان  عبادت مطرح شود. در حالی که چنین مطلبی صحیح نیست. خدا در قرآن می فرماید  «هر کس از رسول و فرستاده من اطاعت کند من را اطاعت کرده است» [سوره نساء،  آیه۸۰] به عبارت دیگر لازمه عبادت خدا اطاعت از رسول اوست. همچنین دوست  داشتن خدا نیز در گرو دوست داشتن رسول و فرستاده خداست. رضایت خدا نیز بر  پایه همین اساس و اصول استوار است.

جلسه یازدهم

بسم الله الرحمن الرحیم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ  عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ ۖ  قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ ۖ فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ  مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَتْ طَائِفَةٌ ۖ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ  آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ  ﴿١٤﴾                                                                                                    

در آیه ۱۴ خداوند از مؤمنین می خواهد که به یاری خدا بیایند (همانطور که  حواریون به یاری خدا آمدند). این آیه بیانگر این مطلب است که یاری کردن  خداوند در واقع یاری کردن و همراهی نمودن رسول و فرستاده اوست. (زیرا  خداوند نیازی به یاری ندارد).

عدد دوازده از لحاظ قرآنی (به زبان قرآن) از ویژگی خاصی برخوردار است.  چنانکه در مورد تعداد حواریون حضرت عیسی(ع)، تعداد چشمه هایی که به وسیله  عصای حضرت موسی(ع) از دل سنگ جوشید، تعداد ماه های سال و ... همگی دوازده  عدد بوده اند. در روایتی در این رابطه نیز آمده است که حواریون پیامبر(ص)  نیز همان ائمه(ع) هستند که تعداد آنها هم دوازده نفر هست. [بحارالانوار،  ج۳۶، ص۳۰۹]

چرا خداوند در آیه ۱۴ اینچنین بیان می کند که مؤمنین پیروز شدند و نمی گوید  که پیروزشان کردیم؟ زیرا می بایست به این نکته توجه داشت که خداوند مقدمات  پیروزی را برای آنها فراهم کرد (و می کند) ولی تصمیم به اینکه راه درست را  انتخاب کنند تا پیروز شوند در اختیار خود آنها بوده است؛ از این رو می  گوید که پیروز شدند.

مطلب دیگری که از آیه ۱۴ برداشت می شود این است که همه جهان و اجزای آن از  نظم و ترتیب و حسابی برخوردار است که به صورت کلی در دست خداست و کسی نمی  تواند با خواست او مقابله کند.

چگونه می توان مورد تأیید خداوند قرار گرفت و از آن بهره جست؟ راه اصلی  برای این کار انجام دادن توصیه ها و دستورات الهی است. انجام دادن بدین  معنی که به محض برخورد و درک آنها می بایست آنها را از همان لحظه اجرا  نمود. برای مثال اصلی ترین توصیه ای که خداوند برای رسیدن به راه سعادت در  آیات این سوره بیان می کند ایمان به خدا و فرستاده اوست. پس آدمی می بایست به محض درک و توجه به این مطلب بدان عمل کند و زمانی که عمل کند خداوند از  او پشتیبانی می کند و از قبل این پشتیبانی به یک اطمینان قلب پایدار و  همیشگی دست پیدا می کند. نمونه این مطلب در واقعه کربلا قابل مشاهده است. یاران امام حسین(ع) که به دعوت ایشان پاسخ لبیک گفته بودند دیگر در شب و  ظهر عاشورا ترسی به دل نداشتند و با میل و رغبت به استقبال مرگ می رفتند.