صوت جلسات:

جلسه اول

جلسه دوم

جلسه سوم

جلسه چهارم

جلسه پنجم

جلسه ششم

جلسه هفتم

جلسه هشتم

جلسه نهم

جلسه دهم

جلسه یازدهم

جلسه دوازدهم

جلسه سیزدهم


خلاصه جلسات


جلسه اول

 بسم الله الرحمن الرحیم. وَ الْعَصْر (ِ ۱) إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْر  (ٍ ۲) إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا  بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ (۳)

ترجمه: قسم به عصر (۱) به یقین انسان در خسارت و زیان است (۲) مگر  کسانیکه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و به حق و صبر توصیه نمودند.(۳)

توضیح: قسم خداوند، انسان را به موضوع مهم و جدی متوجه می‌سازد، انسان  عاقل بعد از شنیدن این پیام، به دنبال پیام بعد از این خواهد بود، که چاره  ای به حال خود نماید.

روایات:

۱. امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند متعال در این سوره،  برگزیدگان از میان خلقش را مستثنی نموده است. و آنهم کسانی اند که اهلشان  را به ما اهل بیت (علیهم السلام) توصیه می‌نمایند و بر ایمان به آنان صبر  پیشه می‌کنند. (تأویل الآیات، ج۲، ص۸۵۳)

۲. پیامبر صلی الله علیه و آله در فرازی از خطبه غدیر فرمودند: هیچ  آیه ای از قرآن نیست که نشانگر رضای خداوند باشد، مگر آنکه در ارتباط با امیرالمومنین (علیه السلام) است و خداوند سوره عصر را در وصف او نازل فرمود. 

۳. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند منظور از انسانی که در خُسر است، اعداء اهل بیت (علیهم السلام) است و کسانیکه از این قاعده مستثنی شده‌اند، آنانی هستند که به ولایت ایشان ایمان دارند و با برادران خویش  مواسات دارند و در غیبت امام زمان علیه السلام صبوری می‌کنند. (کمال الدین،  ص ۶۵۶)

 

جمع بندی: یکی از عوامل اضطراب در انسان، زیان و احساس آن است. آدمی  روزانه سرمایه عمر خود را می‌دهد، ولی در عوض آن چه بدست می‌آورد؟

اگر چیزی بدست نیاورد، اضطراب خواهد داشت و به دنبال مخدرهای مختلف اعم از مواد مخدر و یا خوشی‌های زودگذر مادی، خواهد رفت. می‌بایست متذکر شد که راه امنیت و خوشی در درون است.

مراقب سرمایه عمرمان باشیم که آنرا بیهود از کف ندهیم.

جلسه دوم

در جلسه گذشته با تلاوت سوره مبارکه عصر به این نقطه رسیدیم که برای  در امان بودن از خسارت و زیان می‌بایست در میان ایمان آوردگان باشیم. حال  می‌خواهیم به این بحث بپردازیم که چگونه وارد وادی ایمان شویم.

ایمان، به معنای اطمینان کامل است و این اطمینان می‌تواند به یک شخص یا یک شیء باشد.

اطمینان و ایمان در زندگی انسان بسیار مهم و نقش آفرین است و مبنای عمل و تصمیم گیری است.

حال ما فرد مطمئن و یا وسیله قابل اطمینان را چگونه شناسایی می‌کنیم؟

به دو روش در ما اطمینان حاصل می‌شود:

۱.معرفی شخص و یا وسیله. در اینجا انتخاب الفاظ و کلمات و لحن معرف بسیار مهم است. (تبلیغات نمونه ای از این روش است.)

۲.تجربه ارتباط با شخص و یا استفاده از یک وسیله

حال چگونه به خداوند اعتماد کنیم؟

قرار مداوم بگذاریم که از خدواند زیاد بشنویم و زیاد بگوئیم. نعمت‌های او را یادآور خود و دیگران شویم.

در این میان بهترین راه‌ها ادعیه تعلیم شده از سوی ائمه علیهم السلام است.

ولی متاسفانه ما در طول روز از خوبی‌های دیگران زیاد می گوییم و  می‌شنویم اما از خداوند کم و یا حتی جملات بد می‌شنویم و یا خدایی ناکرده  می گوییم!

نتیجه یاد زیاد خداوند دوست داشتن او خواهد بود.

از حضرت رسول صلی الله و علیه و آله سوال می‌کنند، ایمان چیست؛ ایشان  می‌فرمایند: آنکه خداوند و رسولش را از همه چیز بیشتر دوست داشته باشد.  (مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۲۳)

ظلم و بدی‌ها از سوی ماست نه از سوی خداوند عزیز و مهربان! – سبحانک انی کنت من الظالمین

جلسه سوم

 در این جلسه به سوالی در ارتباط با تقدیر خداوند و مصیبت‌های بشری می‌پردازیم.

افراد در هر اتفاقی که در دنیا می‌افتد، تحلیل‌های گوناگون دارند. دید ما نسبت به خداوند و خلقت او چگونه است؟

غالباً تحلیل‌ها، بشری است. مثلاً برای چه نماز بخوانیم؟ خدا چرا خلق نموده است؟

آیا می‌توانیم موجودی غنی و بی نیاز تصور کنیم؟

[تذکر: در تحلیل‌ها و صحبت‌های خود، وصف بی نیازی خداوند را در ذهن داشته باشیم!]

برای تقریب به ذهن مثالی را در ارتباط با بی نیازی خداوند عرض  می‌کنیم. آیا بی توجهی و عدم رعایت نکات ایمنی در یک کاتالوگ، به کاتالوگ  ضرر می زند یا به وسیله و ما؟!

نمونه ای از بی نیازی خداوند، در سرکشی مخلوق در پذیرش دین که فرموده  است: «لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِين‏» و یا «لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ‏  أَعْمالُكُم‏».

خداوند در عین بی نیازی، فرموده که نماز بخوان! همان او که تو را بسیار دوست می‌دارد. این تعبیر صحیح از احکام و اوامر الهی است.

خداوند در پی آرامش و راحتی توست! («أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا  خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ‏ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‏» چه در دنیا و چه در قیامت!)

بلاها و مصیبت‌ها از جانب ماست؛ این را خودمان هم قبول داریم و علامت  آنهم این است که خود بشر به دنبال علت و درمان آن می‌رود و اگر از جانب  خداوند بود، تنها خود خداوند می‌توانست علت او را تبیین بفرماید.

امام رضا علیه السلام فرمودند: «أَحْسِنِ‏ الظَّنَ‏ بِاللَّهِ فَإِنَّ  اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ  بِي إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً.»

 گمانت را به خداوند نیکو کن، خداوند فرموده من پیش گمان بنده مومنم. خود او تعیین کننده دیدش نسبت به من است.

«إِنْ‏ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ  اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيد». خداوند بی نیاز است و به حمد و عبادت هیچ  مخلوقی نیاز ندارد.

از زبان معصومین علیهم السلام خداوند را بشناسیم نه از تصور و خیال خود!

این خداوند بی نیاز فرموده به من ایمان بیاور تا آسوده و آرام باشی.

جلسه چهارم

 چگونه می‌توان به ایمان نائل شد؟

ایمان چون موضوعی است که به آن امر شده است پس دست یافتنی و کسب کردنی است.

آیا لزومی دارد در قدم اول به دنبال معنای حقیقی عبارت ایمان بود و بعد از آن به آن عمل کرد؟

عمل کردن به یک دستور فهم آن را نیز در پی دارد و فهم و عمل دو مفهوم جدا از هم نیستند.

به گفته امیرالمؤمنین (علیه السلام) ایمان تماماً عمل است

حضرت می‌فرمایند که ایمان در تمامی اعضاء و جوارح قرار دارد و قلب مرکز تعقل در ایمان است.

قلب امیر بدن و امام جسد است همانطور که امام امیر عالم و قلب جهان است.

داشتن حالت انقیاد نسبت به ذات خدا از عوامل اصلی رسوخ ایمان در قلب است.

همنشنین از عوامل مؤثر در ایجاد حالت انقیاد نسبت به خدا در فرد است.

تسلیم بودن و حالت انقیاد حالتی است که می‌بایست قبل از عمل در وجود ما حضور داشته باشد نه به هنگام عمل.

سؤال داشتن با حالت انقیاد در تضاد نیست و می‌توان هم این حالت را داشت و هم به دنبال جواب پرسش به وجود آمده بود.

نشانه ایمان در زبان، اقرار است و در گوش نیز گوش دادن به کلام خداست.

عمده تردیدها و نگرانی‌های انسان از طریق شنیده‌هایش در او شکل می‌گیرد.

دیدن نشانه‌ها و آیات خدا نظیر کوه، پرندگان، آسمان و... از نشانه‌های ایمان در چشم است.

قلب هر کس ملاک سنجش او در قیامت است.

جلسه پنجم

در بسیاری از مواقف در برخورد با اوامر و نواهی خدا به جای اطاعت به  سراغ دلیل و علت این موضوعات می‌رویم. و این امر باعث دور شدن ما از عبودیت می‌شود.

بحث این جلسه بررسی موضوعی است که به فرمایش ائمه (علیهم السلام) باعث دور شدن فرد از ایمان و یا کم شدن ایمان در او می‌شود.

به فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام): بنده طعم ایمان را نمی‌چشد تا زمانی که «دروغ» را رها کند.

به فرموده امام باقر (علیه السلام): «دروغ» خراب کننده ایمان است.

در روایتی دیگر امام باقر (علیه السلام) می‌فرمایند که: نشانه انسان  دروغگو آن است که به تو از همه چیز و همه جا خبر می‌دهد ولی در ارتباط با  حلال و حرام خدا کوچک‌ترین اطلاعی ندارد.

امام صادق (علیه السلام) در جواب سؤالی که پرسید امکان دارد مؤمن  دروغگو باشد؟ فرمودند: که ذات مؤمن امکان دارد رذائلی را مرتکب شود به غیر  از دروغ و خیانت.

در فرموده ای دیگر حضرت می‌فرمایند: در دروغگو بودن همین بس است که هرچه می‌شنوی را نقل کنی.

دروغ گفتن مثل سایر افعال قبل از محقق شدن، قصد و نیتش در فرد شکل  می‌گیرد؛ نقطه ای که معصیت اصلی است همان قصد و نیت اولیه است. وجود این  نیت در دنیای درونی فرد سایر بخش‌های وجودی او را نیز تحت تأثیر قرار  می‌دهد و آن‌ها را از صداقت دور می‌کند. بنابراین اولین کسی که از دروغ  گفتن ضرر می‌کند خود فرد است.

یکی از این تأثیرات سوء در درون آدمی این است که سطح باور او پایین می‌آید و به راحتی حرف سایرین را گوش نمی‌دهد و نمی‌پذیرد.

راه عملی برای جلوگیری از ضربه خوردن باور پذیری، انتخاب همنشین راستگو است.

پایین آمدن سطح باور باعث تأثیر منفی در رابطه با خدا و صحبت و خواستن حاجت از او می‌شود.

یکی از راه‌های عملی برای بهبود رابطه با خدا صحبت کردن با او در وقتی  معین و میزانی معلوم در هر روز است و به صورتی که صحبت خود را با دقت مرور  کنیم که آیا حاجت و حرف دل حقیقی من چنین چیزی است یا نه.

جلسه ششم

 فَلا وَ رَبِّکَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَکِّمُوکَ فيما شَجَرَ  بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ  يُسَلِّمُوا تَسْليماً (۶۵/ نساء)

به پروردگارت سوگند که آن‌ها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات  خود، تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی  نکنند و کاملا تسلیم باشند.

یکی از مفاهیم این آیه آن است که از نشانه‌های ایمان آوردن، حَکَم  قرار دادن پیامبر (صلی الله علیه و آله) در اختلافات است. یا به عبارتی دیگر اگر که چنین فعلی را انجام دهی (حکم قراردادن پیامبر (صلی الله علیه و  آله)) ایمان در وجودت متبلور می‌شود.

بعضی از رفتارها که در دین برای آن آداب و مستحباتی بیان شده است؛ مثل  غذا خوردن؛ باعث شکل گیری و اثر گذاری بر روی سایر رفتارهای ما هستند از  این رو اگر این آداب رعایت شود سایر رفتارها نیز به تبع آن اصلاح خواهند  شد.

در روایتی از امام باقر (علیه السلام) پیرامون این آیه نقل شده است که حضرت می‌فرمایند: «معنای تسلیم رضاست و به قضای الهی قانع باشد». [محاسن، ص  ۲۷۱]

در روایتی از امام صادق (علیه السلام) پیرامون آیه ۵۶ سوره احزاب نقل  است که حضرت می‌فرمایند: «تسلیم به معنی تسلیم شدن در هر چیزی است که او  (پیامبر (صلی الله علیه و آله)) آورده است.» [مختصر بصائرالدرجات، ص۷۲]

در روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که حضرت می‌فرمایند  «عده ای از مردم خدا را به وحدانیت قبول دارند، نماز می‌گذارند حج به جا  می‌آورند؛ زکات می‌دهند ولی نسبت به پذیرش چیزی که خدا و یا پیامبر (صلی  الله علیه و آله) وضع کرده است با تردید می‌نگرند، ایشان به خاطر همین عملشان مشرک محسوب می‌شوند؛ پس بر شما باد بر تسلیم». [کافی، ج۱، ص۳۲۱]

بر این اساس هرکس می‌تواند با مراجعه به درون خود دریابد بر پایه این  نشانه (تسلیم خدا و رسول او بودن) به چه میزان مؤمن و با ایمان است. آیا به  هنگام مشکلات و منازعات در ذهن خود به دنبال این هستیم که پیامبر (صلی  الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) در این مورد چه می‌فرمایند؟

تسلیم بودن که نشانه ایمان است از سه مرحله تشکیل شده است، ۱- مراجعه  به فرمایش پیامبر و ائمه (علیهم السلام)، ۲- احساس تنگی نکردن نسبت به حکم و فرمایش ایشان، ۳- تسلیم بودن محض در برابر آن فرمایش و حکم

بنابر همین نکته مصداق کامل و تمام شرک، همان کسانی هستند که غصب خلافت امیرالمومنین علیه السلام کردند. مشرکان، آن‌هایی هستند که وسیله  تقرب و راه اتصال به خداوند را از جانب خود، تعیین و به دیگران توسعه  می‌دهند.

امام صادق علیه السلام فرمودند: مَنْ أَطَاعَ رَجُلًا فِي مَعْصِيَةٍ فَقَدْ عَبَدَهُ. اطاعت امر کسیکه معصیت خداوند است، او را پرستیده است.  [کافی، ج۲، ص۳۹۸]

امام باقر علیه السلام فرمودند آیا می‌دانید که مومنان چه کسانی هستند  که خداوند آن‌ها را رستگار می‌نامند؟ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ  الْمُسَلِّمُونَ إِنَّ الْمُسَلِّمِينَ هُمُ النُّجَبَاءُ وَ الْمُؤْمِنُ  غَرِيبٌ وَ الْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ ثُمَّ قَالَ طُوبَى لِلْغُرَبَاءِ. به یقین  رستگارند. آنانی که تسلیمند و آن‌ها غریبند و خوش به احوال غربا!

جلسه هفتم

در جلسه گذشته در ارتباط با آیه فَلا وَ رَبِّکَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى  يُحَکِّمُوکَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ  حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً صحبت نمودیم و این جلسه  می‌خواهیم چند تذکر دیگر را در این باب عرض نماییم.

بنابر این آیه، هرکس به پیشگاه رسول خداوند برود و او را حَکَم قرار دهد و هر آنچه او گفت، بپذیرد، ایمان آورده است.

حال ما به چه میزان به احکام توجه می‌نماییم و چقدر برای حکم فقیه  اعتبار قائلیم!؟ البته می‌بایست توجه داشت همواره حکم فقیه، حکم خداوند  نیست و هیچ یک از فقها نیز چنین ادعایی ندارند.

چرا روایات در دل و ذهن ما، اعتبار فرمایش رسول خدا را ندارد؟ حتماً  با خود جواب خواهیم داد، روایات از لحاظ سند، قوی و ضعیف دارند! در خود و  زندگی خود جستجو کنیم، به رأی و نظر چه کسی توجه می‌نماییم و به آن عمل  می‌کنیم؟ اگر بگوییم با مشورت و مطالعه و فکر، تصمیم می‌گیریم و راه را  انتخاب و پس از آن عمل می‌کنیم، باز هم فکر خود و دیگران نیز خطا دارد. پشیمانی نیز نشان خطای فکر و اندیشه است.

خوب است در زندگیمان به این نکته توجه نماییم که چرا به قول شخص و یا  نوشته کتابی عمل می نمائی‌ام و چگونه این اعتماد و اطمینان در ما حاصل  می‌شود که در ارتباط با روایت نمی‌شود؟

نکته بعدی آن است که در این عالم قابل اعتمادتر از خداوند وجود ندارد و  عقلاً هیچ چیز دیگری قابل اعتماد به طور کامل و تمام نیست! چون هیچ کس ضمانتی برای لحظه بعد خود نمی‌تواند بدهد و ضمناً عالم به تمامی جهان و  معادلات حاکم بر آن نیست.

مالک من و آسمان و زمین و هر آنچه در آن است، خداوند حی است. این خداوند بر روی زمین خلیفه ای دارد و این خلیفه برای سعادت دنیا و آخرت ما  پیام‌هایی داشته و دارد.

یک سوال بسیار مهم:

اینکه به خداوند و خلیفه او اعتماد نداریم، بخاطر ضعف احتمالی در  روایات است یا بخاطر عربی بودن قرآن؟ یا برای عدم معرفت نسبت به او و دین  اوست؟

اگر به روایتی اعتماد نمی‌کنیم، راهش تکفیر و کنار گذاشتن دیگر روایات نیست. حضرت فرمودند به هر آنچه که برایتان روشن است عمل نمائید و مابقی را انکار و تکفیر ننمائید.

 این حداقل وظیفه و تکلیف ما خواهد بود! اعتماد و اطمینان مربوط به درون آدمی است. اگر به خانواده و اطرافیانمان اعتماد می‌کنیم، بخاطر آن است که با آنان زندگی کرده‌ایم. راه ارتقای اعتماد به خداوند و فرستادگانش نیز  همین زندگی کردن با اوست.

باز هم کمی تفکر نمائی‌ام که چرا به حرف دیگران و مطالبی که در  سایت‌ها، روزنامه‌ها، کتاب‌ها و... می‌خوانیم، این نگاه تشکیک گونه را  نداریم و به راحتی آن‌ها را می‌پذیرم و برای دیگران نیز نقل می‌کنیم و  بعضاً آن‌ها را راهکار عمل خود قرار می‌دهیم ولی به روایات با شک و شبهه و ابهام نگاه می‌کنیم؟!

خداباوری و خداراستی، مربوط به درون است!

در جلسه آینده به این مطالب اشاره خواهیم کرد که چه کنیم درون درست شود؟

جلسه هشتم

در این جلسه بنا به سوالی که در زمینه قضا و قدر الهی و رضایت نسبت به آن مطرح شد، گفتگو می کنیم!

سوال: اگر همسایه من رفتار بدی می‌کرد، اگر همکارم مرا اذیت می‌نمود  و... آیا باید نسبت به این موارد منفعل باشیم و سعی بر رفع و دفع آن  ننمائیم؟ نقش دعا و نذر در این میان چیست؟ مگر نباید به قضا و قدر الهی  راضی بود؟ و در ضمن اگر قضا و قدر بر زندگی ما حاکم است، پس دیگر دعا و نذر  بی معنا خواهد بود!

نکته اول: یکی از اصلی‌ترین منطق‌های عبادت، دعاست. خداوند و اولیاءاش ما را نسبت به دعا کردن نیز توصیه و دعوت کرده‌اند. اگر دعا بی تاثیر بود،  ائمه علیهم السلام نیز دعا نمی‌کردند.

نکته دوم: اختیار یکی از یقینیات است. انسان مختار است و تمامی افعال و  اعمال نیز به اختیار و اراده او، صادر می‌گردد. از نشانه‌های اختیاری بودن  اعمال آدمی، برنامه ریزی است. خداوند نیز عالم است و بر ما نیز مسلط  می‌باشد و تمامی افکار و اعمال اختیاری ما را نیز می‌داند. تقدیرات از  اختیارات انسان نشأت می‌گیرد و به اذن خداوند، محقق می‌گردد.

نکته سوم: اهم مشکلاتی که در زندگی هر شخص پیش می‌آید به دو دسته  تقسیم می‌گردد: ۱. آنکه زمینه‌اش را فراهم کرده‌ایم و علتش را هم می‌دانیم.  (مانند درد پا بر اثر ضربه). ۲. آنکه مشکل را من ایجاد کرده‌ام ولی علتش  را نمی‌دانم. (مانند اثر تغذیه ناصحیح در طولانی مدت بر سلامتی روح و روان،  اثر مخرب غیبت در زندگی و...).

چند توصیه بسیار مهم:

۱.کارهایی را که می‌دانم خطا و ناصحیح است، انجام ندهیم!

۲.کارهایی که می‌دانیم خوب و صحیح است، در حد توان انجام دهیم!

۳.آن‌هایی که نمی‌دانیم خوب است یا نه، از یک شخص صادق و متخصص در آن زمینه سوال نمائیم!

نکته چهارم: در زندگی ما اتفاقات ناگوار و مصیبت‌های دردناک که عامل  بسیاری از آن‌ها اعمال و رفتار ماست، رخ می‌دهد. خداوند مهربان برای این  اشتباهات و خطاهایی که از جانب ما، صادر گردیده است راهی برای جبران و  بازگشت قرار داده است به گونه‌ای که دیگر تمامی آثار آن‌ها را محو نماید،  این راه توبه و استغفار است. یکی از معجزات و الطاف بیکران خداوند، همین  است که ما گناه و خطا کرده‌ایم ولی بخشش و جبران آن، از سوی اوست.

جلسه نهم

 در راستای بحث جلسه قبل که گفته شد در مسائل اختلافی به فرمایشات پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) مراجعه کنید این سؤال در  ذهن برخی شکل می گیرد که امروزه یکی از اصلی ترین ابزار ما برای مراجعه به  فرمایشات ایشان روایات مربوط به آن بزرگواران است، اکنون چگونه از سندیت و صحت این روایات اطمینان حاصل کنیم؟

در رابطه با اطمینان به روایات عموماً اشاره به حدیثی می شود که معصوم  می فرماید « فما وافق کتاب الله فخذوه وما خالف کتاب الله فدَعوهُ» اگرچه  این روایت معنای دقیقی دارد که نیازمند توضیح است اما با فرض درستی مطلبی  که ادعا شده باید به این نکته اشاره کرد که در پله ی اول برای ما که می  خواهیم روایت را به قرآن عرضه کنیم ابزاری برای سنجش وجود ندارد. زیرا که  ما به هیچ وجه به ذات و حقیقت قرآن دسترسی نداریم و چیزی از آن متوجه نمی  شویم.

در حقیقت بعد از کمی بررسی در می یابیم که تنها راه فهم حقیقت قرآن و  احکام موجود در آن مراجعه به روایات و فرمایش پیامبر و اهل بیت (علیهم  السلام) است و هیچ منبع دیگری برای فهم و درک آن نیست.

نقدی که بر روایات وارد می کنند این است که در آنها مطالب درست و غلط درکنار هم قرار دارد و لذا نمی توان به آنها اعتماد کرد.

در جواب چنین نقدی باید گفت که کدام منبع در تمام علوم بشری وجود دارد که می توان گفت در آن مطلب درست و غلط در کنار هم وجود ندارد؟

ثانیاً با کمی دقت در می یابیم که این «اعتماد» که از آن سخن می گویند  حقیقتی است که تنها به واسطه درون هر کس نسبت به چیزی یا کسی شکل می گیرد و  هیچ معیار و محک بیرونی ندارد که بگویم به واسطه استفاده از آن تشخیص می  دهیم به چه کسی یا به چه چیزی اعتماد کنیم.

در حقیقت اصلی ترین عامل در ایجاد و شکل گیری اعتماد در درون هر شخص  علاقه و دوست داشتنی است که نسبت به چیزی یا کسی پیدا می کند. از این رو  اعتماد به خدا و پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) نیز از این امر مستثنی  نیستند و تا آدمی نسبت به آنها عشق و علاقه نداشته باشد اعتماد کامل نمی  کند.

 این محبت چیزی است که خدا نیز به آن توجه دارد و یک امر تکوینی است تا جایی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرمایند که « خداوند ایمان بنده  ای را نمی پذیرد جز به محبت اهل بیت من».

پس هرکس می تواند با مراجعه به درون خود و بررسی میزان محبتش به  پیامبر و ائمه(علیهم السلام) بیابد که در چه مرتبه ای از ایمان قرار دارد  که این ایمان میزان اعتماد و پذیرش فرمایش ایشان در فرد را نیز به دنبال  دارد.

تنها چیزی که در این عالم از لحاظ عقلی و منطقی قابل اعتماد است و نیازی به ضمانت ندارد خداست.

اگر این اعتماد برقرار باشد دیگر مواجه با پدیده ها و اتفاقاتی که در  زندگی برای ما رخ می دهد نه اینکه قابل تحمل می شود بلکه لذت بخش می شود  زیرا که می دانیم زیر نظر او و در منظر او این اتفاقات برای ما در حال رخ  دادن است.

جلسه دهم

خودمان سازنده زندگی خود هستیم

با کمی دقت به اطرافمان، علاقه‌هایمان، موضوعات نامطلوبمان و ... در  می یابیم که همه اینها را خود ما تعیین کرده و ساخته ایم و در طول زندگی  نیز در راستای آنها قدم بر می داریم و به پیش می رویم. بر همین اساس همیشه  این امکان را داریم تا دوباره برگردیم و تمامی این ساختار را با اختیار خود  عوض کنیم و زندگی خود را شکل دیگری بدهیم.
عاقبت اندیشی

زندگی هر فرد را می توان از یک منظر به دو بخش کلی تقسیم کرد. بخش اول  موقعیتی است که در آن قرار دارد که متشکل است از زمان و مکانی که در حال  حاضر در آن قرار دارد. بخش دوم آینده ای است که در آن قرار خواهد گرفت. هر  کسی در رابطه با این مقطع از زندگی خود می تواند تصمیم گیری کند و آن را  آنگونه که مطلوبش هست بسازد. مثل سفری که در آینده در پیش دارد و قبل از  عزیمت تمامی موارد مربوط به آن را از قبیل حمل و نقل، محل اسکان و ... را  آماده می کند تا به هنگام وقوع آن در آرامش و آسایش باشد. این عاقبت اندیشی  در مورد کلیت زندگی نیز وجود دارد. مثلاً اگر که ما از وضعیت حال حاضر  زندگی خود به هر دلیلی (احساس افسردگی ، احساس رخوت، احساس اضطراب و ...)  ناراحت هستیم به همین دلیل است که در گذشته نسبت به آن نیاندیشیده ایم و با  انتخاب های نادرست خود به اینجا که الان در آن قرار داریم رسیده ایم.
تغییر را مطابق با نظام عالم طلب کنیم

بسیاری از مواقع تصور ما از ایجاد تغییر در زندگی غلط است. به عنوان  مثال در بسیاری از مواقع به دنبال وقوع آنی بعضی از تغییرات هستیم. یکی از  مواقف آن زمان حاجت خواهی و دعاست که پیش خود در نظر داریم بعد از عرض حاجت  بلافاصله باید به آن برسیم و آن هم به شکلی که خود انتظار داریم.

بسیاری از مواقع، خودمان ایجاد کننده نیاز و حاجت در خود هستیم در  حالی که خدا چنین نیازی را برای ما نخواسته است و به همین ترتیب بعد از  ایجاد شدن این نیاز برطرف نشدن آن را از جانب خدا می دانیم و نسبت به او  شاکی می شویم.

باید بر این اساس زندگی کرد که نیازهای کاذب و مشغولیت های بی جهت را  از زندگی و ذهن خود بیرون بریزیم. اگر که چنین رفتار نکنیم دنیای بیرونی  منتظر است تا با موجی سیل آسا، موضوعات مختلف ذهن و زندگی ما را پر کند که  این نتیجه ای جز زندگی کردن به صورت هوس گونه ندارد زیرا که هر روز و هر  لحظه به دنبال چیزهای مختلفی هستیم.
بها دادن به خود زندگی را سامان می دهد

برای تصمیم به تغییر دادن زندگی کافی است با خود بیاندیشیم تا به حال  چقدر نسبت به عاقبت و آینده زندگی خود (نه از نظر مادی) نگریسته ایم؟ چقدر  به فکر آن بوده ایم؟

داشتن چنین نگرشی تنها به یک عامل وابسته است و آن چیزی نیست جز  ارزشمندی «من» نزد خودم. هرچه برای خود ارزش  بیشتری قائل باشم اینکه چگونه  زندگی می کنم و زندگی ام در آینده به چه شکلی خواهد بود از اهمیت بیشتری  برخوردار است.
چه عاملی آرامش ما در زندگی را به هم می ریزد؟

می توان اصلی ترین عاملی که آرامش را در درون ما بهم می ریزد«خواستن»  دانست. این خواستن های ماست که برای ما مشغولیت های ذهنی ایجاد کرده و در  ادامه فعالیت های روزمره را شکل می دهند. با کمی تأمل در مورد این خواهش ها  در می یابیم که بسیاری از آنها کاذب هستند و در نهایت فایده ای متناسب با  وقت و انرژی که برای آنها گذاشته ایم نخواهند داشت و بعضی نیز اصلاً قابل دستیابی نیستند. با رها کردن این خواسته ها به روشنی و بعد از مدت کوتاهی آرامش واقعی را درک می کنیم.

آیا این جمله درست است که «هدف داشتن در زندگی کلید موفقیت است» ؟

باید گفت که چنین جمله ای اصلاٌ درست نیست. چون صرف داشتن هدف سعادت و  آرامش را به همراه ندارد. ساده ترین مثال آن اشخاصی است که خلافکار هستند، آیا آنها در زندگی خلافکارانه خود هدف ندارند؟ بله، دارند،ولی هدفی که همه ی افراد جامعه از آن بیزارند. پس بهتر است به جای جمله ذکر شده بگوییم «هدف خوب و مقدس داشتن در زندگی کلید موفقیت است».
راهکار عملی شناخت خواسته های کاذب

برای این کار کافی است لیستی از خواسته های اصلی زندگیمان که ذهن ما را به خود مشغول کرده اند بنویسید. سپس در مقابل آنها دو مطلب را ذکر کنید، یکی اینکه با رسیدن به این خواسته چه اتفاقی برای من رخ خواهد داد؟؛ و دیگری اینکه چگونه این موضوع به خواسته من تبدیل شده است؟

جلسه یازدهم

آرامش تنها اصل است؟!

ما در این سلسه جلسات، صرفاً به دنبال آرامش نیستیم و آن را اصل نمی  دانیم! بلکه به آرامش به عنوان یکی از آثار ایمان، توجه و گفتگو کرده ایم. اصل را ایمان می دانیم و راه های حصول ایمان و آسیب های آن را بر می شماریم.  گاهاً این سوال در ذهن آدمی نیز پیش می آید که بعضاً افرادی که قیدی در  دینداری ندارند و با این مسائل بیگانه اند، آرامتر و شادترند و در مقابل  افراد دینداری را مشاهده می کنیم که مضطرب و در رنج و سختی اند و این برای  ما تناقضی را در ذهن مان شکل می دهد که گویی ایمان در آرامش تاثیر مثبتی  نداشته است؟

در پاسخ به این سوال می بایست به دو نکته زیر توجه نمود: 

۱.آیا  اصل، آرامشی است که بتوان به هر شیوه ای آن را تحصیل نمود؟ مثال واضح و روشن این نکته حالتی از آرامش است که در پس مواد مخدر برای انسان حاصل می  گردد.

۲.احکام و فرامین الهی، در جهت حصول آرامشی جاودان و اصیل است نه در آرامش های زودگذر و بی اعتبار

اثر سخن گفتن در درون

انسان به هنگامیکه سخن می گوید اینگونه نیست که آن کلامی را که از خود  صادر نماید، خود از آن بی تاثیر باشد و اثر آن تنها در شنونده باشد! اول  کسیکه از سخن من تاثیر می گیرد، خود منم نه مخاطب!

انسان آن چیزهایی که می گوید و می شنود، به تدریج در او تثبیت می گردد.و از این باب بسیار باید مراقب زبان و گوش خود باشیم!

تفاوت میان مومن و منافق در گفتار

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی می فرمایند: مومن آنچه را  می گوید از قلب و درون اوست اما منافق از قلب خود سخن نمی گوید بلکه زبانش  وراء باطن اوست. مومن قبل از شروع به سخن، به آنچه می خواهد بگوید می  اندیشد و اگر خیری در آن بود بازگو می کند ولی اگر شری را در بر داشت، سخن خویش را فرو می برد ولی منافق هر آنچه که بر زبان او بیاید را جاری می  سازد. [ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۰۳]

تأثیر سخن در ایمان

حضرت در همان روایت می فرمایند که: ایمان شخصی مستقیم نمی شود تا آنجا که قلبش صاف و مستقیم گردد و قلب نیز با گفتار صحیح و درست، صاف می گردد.

پیامبر (ص) و ائمه (علیهم السلام) در دستورات و توصیه های گوهربارشان، راههای افزایش آرامش را به ما تعلیم فرموده اند اما ما به چه میزان به آنها عمل می کنیم؟!

نقش حرف زدن آنقدر مهم است که بنابر آیه "أحسب الناس أن يتركوا أن يقولوا آمنا وهم لا يفتنون" (۲/ عنکبوت) آدمی آن زمانی امتحان می شود که بگوید ایمان آورده ام و ذبیحه هنگامی حلال گوشت خواهد بود که بسم الله گفته باشند.

جلسه دوازدهم

 دعا و استجابت

«چرا دعاهای ما مستجاب نمی‌شود؟» ممکن است در پاسخ به این سؤال عده ای  این گمان را بکنند که شاید به دلیل بدی و گناهکار بودن ماست که این  استجابت صورت نمی‌گیرد که البته تشخیص این امر نیازی به مواجه با چنین امری  ندارد و هرکس به روشنی در خود احساس می‌کند که آیا انسان خوبی است و یا انسان خطاکاری است. جدا از این امر، منطقی بر دعا و استجابت وجود دارد. اولین نکته در این موضوع این است که دعا در واقع درخواست انسانی است که  نسبت به خدای خود در جهل مطلق است و به دلیل همین جهل نیز دچار عجله و بی  صبری است. بر اساس همین نکته عقل هر کسی می‌گوید درخواست این فرد به گونه  ای که خود او انتظار دارد (از لحاظ زمان رفع حاجت و نحوه و روش آن) لزوما  نبایستی صورت پذیرد چون ممکن است به خودش ضرر بزند.

دلایل عدم استجابت دعا

بنا به بحثی که شد یکی از اولین دلایلی که دعا از منظر ما مستجاب  نمی‌شود این است که آن امر درخواستی ما ممکن است که به صلاح ما نباشد. دلیل  دیگر آن است که دعا به استجابت می‌رسد ولی به دلیل عجله، ما که می‌خواهیم  به لحظه آن استجابت واقع شود متوجه آن نمی‌شویم.

چگونه می‌توان در مصیبت نسبت به خواست و تقدیر خدا رضایت داشت؟

در این رابطه بهترین جواب را می‌توان در فرمایش ائمه (علیهم السلام)  یافت که می‌فرمایند «در زمان سختی چیزی بر زبان نمی‌آوریم که موجب خشم خدا  شود». نکته بعد این است که با کمی بررسی زندگی خود تا به امروز، در  می‌یابیم که ما زندگی کردنِ رضایتمندانه در سختی را تجربه کرده‌ایم و  می‌شناسیم. به عنوان مثال سال‌های تحصیلی که پشت سر گذاشته‌ایم همگی با سختی‌هایی همراه بوده است ولی اکنون که آن‌ها را پشت سر گذاشته‌ایم نه تنها  ابراز انزجار از آن‌ها نمی‌کنیم بلکه جزو خاطرات شیرین زندگی ما نیز  هستند. پس از این طریق در می‌یابیم که رضایتمندی امری است که ریشه اصلی آن  در درون ماست و از آن نشأت می‌گیرد. یعنی در جایی که علاقه و میل ما به سمت  موضوع خاصی باشد در تحمل سختی و مشقت مشکلی نداریم و آن را با جان و دل  می‌پذیریم ولی اگر این علاقه وجود نداشته باشد با کوچک‌ترین ناملایمتی دچار تنگی سینه و کم طاقتی می‌شویم. یکی از مواقفی که این علاقه را هزینه نمی‌کنیم خدا و خواسته‌های او از ماست. پس علاقه ماست که تحمل سختی همراه  با رضایتمندی را برای ما رقم می زند.
رسیدن به راحتی هدفی که آرامش را از انسان می‌گیرد

به گفته حضرت، «مردم در این دنیا به دنبال چیزی می‌گردند که در این  دنیا خلق نشده است». راحتی امری نیست که در این دنیا خلق شده باشد ولی  می‌توان در این دنیا با راحتی زندگی کرد. زیرا موضوعی نیست که در بیرون  بتوان آن را مشاهده کرد و با رسیدن به آن بتوان احساس راحتی و آرامش کرد.  آرامش و راحتی امری است قلبی و درونی.

راه عملی آسان شدن مصیبت بر ما

اولین قدم پذیرفتن وجود مصیبت می‌باشد. این پذیرفتن می‌بایست به مانند  پذیرفتن سایر بدیهیات این دنیا باشد مثل فشار جاذبه، گرمی و سردی هوا در  فصول و ... . نکته دیگر این است که قاعده این دنیا این است که به میزان شدت  و بزرگی هر مصیبت راحتی و آرامش متناسب با آن در انتظار ما خواهد بود (همانند نتایج مختلفی که بعد از گذراندن مقاطع تحصیلی نصیب ما می‌شود). در کنار این موضوع خداوند نیز در قرآن به این موضوع اشاره دارد که این دنیا از  مصیبت خالی نیست و ما شما را به آن‌ها امتحان می‌کنیم.

خداوند در وصف اولیاء خود نیز می‌فرماید کسانی هستند که به هنگام سختی  و مصیبت عبارت إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ به زبان  می‌آورند «الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ  إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ (بقره/۱۵۶)»

بزرگ‌ترین این مصیبت‌ها و امتحانات را می‌توان در زندگی ائمه (علیهم  السلام) و به خصوص سید الشهدا (علیه السلام) مشاهده کرد که ایشان علاوه بر تحمل این مصیبت‌ها از تقدیر خدا نیز رضایت کامل دارند و به استقبال آن  می‌روند.

جلسه سیزدهم

 احساس مالکیت در دنیا ریشه بسیاری از ناراحتی‌ها

این دنیا با تمام ویژگی‌هایی که دارد از قبیل روز و شب، گذر زمان،  گرسنگی و تشنگی و ... بر همه یکسان است یعنی اینکه نه ویژگی دیگری را  می‌توان به آن تحمیل کرد و نه اینکه می‌توان کسی را پیدا کرد که این  ویژگی‌ها بر او عارض نشده باشد. حال این دنیا با این ویژگی‌هایش به دست کسی  خلق شده است که تمامی این موارد را بر اساس حکمتی در درون این دنیا قرار  داده است و به عبارت دیگر صاحب اصلی این دنیا اوست و اوست که تمامی آن را  اداره می‌کند. با این حال بسیاری از ما در طول زندگی این دنیا را به این  شکل نمی‌یابیم و از این رو فکر می‌کنیم که امور به صورت اتفاقی و تصادفی  پیش می‌رود و اتفاق می‌افتد و از این رو همواره به دنبال به دست گرفتن زمام  امور هستیم، غافل از این که نه این امر (به دست گرفتن زمام امور این دنیا)  امکان پذیر است و نه اینکه این عالم بی صاحب است و تنها نتیجه ای که این  نوع نگرش دارد ناکامی به همراه یک عمر زندگی همراه با اضطراب و تشویش است.

اعتقاد به امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ولایت او کلید نجات در این دنیا است

در روایاتی از امام صادق (علیه السلام) در مورد آیه دوم سوره عصر آمده  است که: «آنگاه که خداوند فرموده است انسان در خسران است، به غیر از کسانی  که به امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ولایت او ایمان دارند.» [تفسیر قمی،  ج۲، ص۴۴۱] منظور از این روایت این است که کسی که به صاحب این جهان که خدا  باشد ایمان داشته باشد به این نکته نیز ایمان دارد که او جانشنین و خلیفه  ای نیز در این دنیا دارد که آن جانشنین کسی نیست جز امیرالمؤمنین(علیه  السلام). البته منظور از این افراد کسانی هستند که در فراز و نشیب زندگی  دچار تزلزل و از دست دادن ایمان نمی‌شوند.

غیبت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) سخت‌ترین امتحان در حفظ ایمان

با بررسی تاریخ در می‌یابیم که مردمی که در زمان پیامبر(صلی الله علیه  و آله) زندگی می‌کردند و  به چشم سر فرستاده و خلیفه خدا را مشاهده  می‌کردند و قهرو غلبه آنها را می دیدند، به سهولت ایمان می‌آوردند ولی با  گذر زمان و رسیدن زمانی که به عنوان مثال امیرالمؤمنین(علیه السلام) خانه  نشین شده بودند مردم ممکن است با دیدن این صحنه کمی درنگ و عقب نشینی داشته  باشند زیرا با شناختی که از حضرت به عنوان حجت خدا دارند برایشان پذیرفتنی  نیست که او را در چنین موقعیتی ببینند. به همین صورت در زمان سایر ائمه  نیز این گمان امکان پذیر بوده است. سخت‌ترین این موقعیت‌ها عصر حاضر یا  همان زمان امامت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) است که افراد کمی به ایشان  وفادار می‌مانند و از اعتقاد خویش باز نمی‌گردد زیرا که آن حضرت در غیبت  به سر می‌برند والبته مراد از غیبت نبودن حضرت نیست بلکه بودن و نشناختن  ایشان از سمت ماست.

کسانی از این امتحان سربلند خواهند بود و هلاک نخواهند شد که، ۱. در  اقرار به امامت ایشان ثابت باشند ۲. و کسانیکه برای تعجیل فرج زیاد زیاد  دعا می کنند.

دعا جهت تعجیل فرج باعث فرج و اصلاح امور ما هم می شود، و این هم یکی از راههای کسب آرامش در زندگی است.

یکی از شاه کلید های زندگی آرام

در روایات یکی از راه‌هایی که به هنگام مصیبت‌ها و سختی‌ها توصیه شده  است این است که آدمی به پایین تر از خود نظر کند. هر یک از ما احتمالاً این  تجربه را در برخورد با افراد مستضعف و یا بیمار، داشته ایم و به خوبی به  خاطر می آوریم که با مشاهده آنها بلافاصله آرامشی بر قلب ما حاکم می شود.  از جهتی دیگر ائمه(علیهم السلام) هم خودشان به صورتی زندگی می‌کردند که هم  از پایین‌ترین افراد جامعه یک پله پایین تر باشند و هم سرنوشتی که داشتند  همواره با مصیبت همراه بود. لذا یکی از ملاک‌های ما نیز به هنگام مصیبت  می‌تواند نگاه کردن به زندگی ایشان باشد تا مصیبت خودمان فراموشمان شود. سرآمد این مصیبت‌ها مصیبت امام حسین(علیه السلام) و اهل بیت آن حضرت است.