فایل های صوتی :

   960911-تفسیر سوره اسرا-جلسه اول.mp3

   960918-تفسیر سوره اسرا-جلسه دوم.mp3

   960925-تفسیر سوره اسرا-جلسه سوم.mp3

   961002-تفسیر سوره اسرا-جلسه چهارم.mp3

   961009-تفسیر سوره اسرا-جلسه پنجم.mp3

   961016-تفسیر سوره اسرا-جلسه ششم.mp3

   961023-تفسیر سوره اسرا-جلسه هفتم.mp3

   961030-تفسیر سوره اسرا-جلسه هشتم.mp3

   961114-تفسیر سوره اسرا-جلسه نهم.mp3

   961205-تفسیر سوره اسرا-جلسه دهم.mp3

   961212-تفسیر سوره اسرا-جلسه یازدهم.mp3


جلسه اول

سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ  الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ  لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ﴿١﴾

[از هر عیب و نقصی] پاک است آن [خداوندی] که شبی بنده اش [محمّد صلی  الله علیه وآله] را از مسجدالحرام به مسجد الاَقصی، که پیرامونش را خجسته و  پُرخیر قرار داده ایم حرکت داد تا بخشی از نشانه های [قدرت و عظمت] خود را  به او نشان دهیم، مسلّماً خداوند شنوا و داناست.

مقدمه ای در مورد سوره اسراء

گنام این سوره به این جهت اِسراء نامیده شده است که در آیه اول از  عبارت اَسراء، به معنی سیر دادن شبانه می باشد است که در واقع مصدر این فعل  است. نام های دیگر این سوره بنی اسرائیل یا سبحان است.

در روایات مختلف توصیه به خواندن این سوره شده است. امام صادق علیه  السلام می فرماید که هرکس سوره بنی اسرائیل را در هر شب جمعه بخواند نمی میرد تا اینکه قائم آل محمد صل الله علیه و آله را درک کند.

در روایت دیگری از پیامبر صلی الله علیه و آله بیان شده است که : هر  کس سوره بنی اسرائیل را بخواند و در جایی که از والدین سخن به میان می آید  دل او بلرزد به او دو قنطار ثواب می دهند، هر قنطار برابر دو هزار و پانصد  اوقیه است و هر اوقیه برابری می کند با هرچه در زمین و آسمان است.

اهمیت معراج پیامبر صلی الله علیه و آله

از اصلی ترین موضوعات مطرح شده در سوره اسراء موضوع معراج پیامبر صلی  الله علیه و آله است. معراج از اهمیتی برخوردار است که جزو اصول اعتقادی  شیعه محسوب می شود. در مورد این موضوع(معراج) بالغ بر ۲۰۰ روایت از معصومین  علیهم السلام بیان شده است. 

حقیقت معراج

معراج از لحاظ تاریخی و دنیایی یک برحه کوچکی از زندگانی پیامبر صلی  الله علیه و آله است. از این رو اگر بخواهیم آن را با چنین جنبه ای بررسی  کنیم به ظاهر توجیه و دلیلی ندارد. ولی اهمیت این موضوع به لحاظ کیفیت و در  واقع اتفاقی است که در آن افتاده است.

شبهه ای پیرامون معراج

در روایتی از امام علیه السلام بیان شده است که یک فرد یهودی خطاب به  ایشان می فرماید خداوند با پیامبر ما حضرت موسی علیه السلام به بیان قرآن  صحبت کرد در حالی که چنین اتفای در مورد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله  اتفاق افتاده است. حضرت در پاسخ می فرمایند خداوند در مورد حقایقی با موسی  علیه السلام صحبت کرد و این در حالی است که آن حقایق به پیامبر صلی الله  علیه و آله نشان داده شد.

معنای سبحان الله

سبحان الله دارای دو معنی است. در معنای اول به معنای تنزیه خدا از هر  آنچه که بشر فکر می کند منزه است. و معنای دیگر در واقع امر است به اینکه  خدا را منزه بدار از هر صفتی که در ذهن به خدا نسبت میدهی. دلیل اینکه  سبحان الله بارها تکرار می شود این است که در هر لحظه آدمی تصوری را نسبت  به خدا متصور می شود که می بایست آن تصویر را نسبت به خدا پاک کند زیرا به  هیچ وجه و گونه ای قابل تصور نیست و لذا تسبیح یا همان سبحان الله تکرار می  شود و باید تکرار کرد.

جلسه دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ  بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ  الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ  إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ﴿١﴾ وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ  وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي  وَكِيلًا ﴿٢﴾
[از هر عیب و نقصی] پاک است آن [خداوندی] که شبی بنده اش [محمّد صلی الله  علیه وآله] را از مسجدالحرام به مسجد الاَقصی، که پیرامونش را خجسته و  پُرخیر قرار داده ایم حرکت داد تا بخشی از نشانه های [قدرت و عظمت] خود را  به او نشان دهیم، مسلّماً خداوند شنوا و داناست(۱)  ما به موسی کتاب عطا  کردیم و آن را وسیلۀ هدایت بنی اسرائیل قرار دادیم، [کتاب موسی دارای این  پیام سعادت بخش بود] که: جز مرا [که خداوندِ یکتا و قادرم] کارسازِ [خود]  انتخاب نکنید ! (۲)

حقیقت معنای «سبحان الله»
همانطور که در جلسه قبل نیز اشاره شد یک وجه از وجوه مختلف معنایی  سبحان الله این است که خدا را منزه بداریم از آنچه که متصور می شویم. به  این معنا که اولآ توجه و درک ما نسبت به جایگاه و مرتبه خدا در پایین ترین  حد ممکن قرار دارد ثانیاً اگر توجه هم داشته باشیم آنچه که ما نسبت به او  متصور می شویم و درک می کنیم در حد و اندازه ی مرتبه ی او نیست و لذا می  بایست آن به آن خدا را از آنچه که نسبت به او متصور می شویم منزه بداریم.
وجه دیگری که سبحان الله، از جمله در آیه اول سوره اسراء دارد این است که  این سبحان الله سبحان الله ای است از جانب خدا و با آنچه که ما انجام می  دهیم متفاوت است. یعنی تنزیهی است که خداوند نسبت به خودش انجام می دهد و  ما از درک  ماهیت و چیستی آن کاملاً عاجزیم.

منظور از مسجد الاقصی
در این آیه ملاحظه می شود که خداوند اشاره می کند به سیر دادن  شبانه پیامبر صلی الله علیه و آله از مسجدالحرام به مسجد الاقصی. که این  مسجد الاقصی از جایگاه ویژه و بالایی برخوردار است. منظور از این مکان جایی  در آسمان ها و ملکوت که چنین نامی به آن اطلاق می شود. این در حالی است که  نظر برخی مفسرین به بیت المقدس که در فلسطین واقع شده است نیز بوده است که بنا به کثرت روایات در نقل اول بعید به نظر می آید که منظور از مسجد  الاقصی بیت المقدس باشد.

کیفیت معراج
بنا به اقوال متفاوتی که نسبت به مکان و مسیر سیر پیامبر صلی الله  علیه و آله در شب معراج وجود دارد عده ای آن را روحانی می دانند و عده ای  آن را جسمانی. ولی با بررسی آیات دیگر قرآن نظیر آیات ۱۱ و ۱۷ سوره مبارکه  نجم به این نتیجه می رسیم که با این توصیفات قرآن معراج حضرت می بایست  جسمانی بوده باشد و در کنار این مطلب روایات متعددی نیز پیرامون صحه گذاشتن  بر این مطلب وجود دارد که آن را تأیید می کنند. از طرف دیگر اگر معراج را  صرفاً روحانی در نظر بگیریم در واقع آن را به چیزی شبیه خواب نازل کردیم آن  وقت دیگری وجهی ندارد که خداوند بخواهد از این حالت و اتفاق صورت گرفته  ذکری ببرد چون دیگر اهمیت و ویژگی خاصی ندارد.


از دلایل چرایی معراج و جسمانی بودن آن
در ادامه آیه اول سوره مبارکه اسراء می بینیم که خداوند بعد از  بیان اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله را شبانه سیر داده اند دلیل این امر  را نیز بیان می کنند و آن چیزی نیست جز « تا بخشی از نشانه های [قدرت و  عظمت] خود را به او نشان دهیم» پس این خود دلیل دیگری است بر جسمانی بودن  معراج زیرا دیدن آیات الهی در آن مطرح شده است.


عظیم ترین جایگاه در عالم
با کمی بررسی می بینیم نکته ی مهم دیگری نیز در این آیه بیان شده  است و آن این است که پیامبر صلی الله علیه و آله با آن مرتبه اش با صفت  "عبد" بودنش معرفی و نام برده می شود و در ادامه چنین شخصی که دارای چنین  موقعیتی است به بالاترین جایگاه و مرتبه برده می شود که احدی تا کنون به آن نرسیده است. پس عبد بودن یعنی اوج عزت و سربلندی و نه خواری و حقارت.

جلسه سوم

پاسخ به سؤالات مطروحه مخاطبین جلسه :
-برای خواندن و قرآئت قرآن چه روشی را باید پیش گرفت ؟
-در تفسیر قرآن به چه تفسیری مراجعه کنیم ؟
-آیا این جمله که بعضی می گویند درست است که تفسیر قرآن به قرآن بهترین تفسیر است ؟
-...
آیا می توان جملات قرآن را به عنوان یک دستور پذیرفت و عمل کرد ؟
حتماً با ملاحظه قرآن دیده اید که در قرآن بسیاری از عبارات وجود  دارند که به صورت امر و نهی بیان شده اند. مثلاً أَقِمِ الصَّلاةَ. حال  وظیفه و تکلیف ما در مقابل چنین آیات و جملات در قرآن چیست ؟. مشخص است که  برای فهم کامل و روشن آن نیاز به منبع و مأخذی داریم که برای ما شرایط و  کیفیت این امر را روشن کند. اینکه صلات چیست ؟ چگونه است ؟ موقف آن در چه  وقتی است؟ و ... همه در نزد کسی است که نسبت به قرآن علم دارد. زیرا هرگونه  برداشت دیگری که بدون علم باشد جز حدس و گمانه زنی نخواهد بود.
این مطلب در مورد آیات دیگر که از بار امر و نهی نیز برخوردار نیستند نیز  صدق می کند. مثلاً آیاتی که گزارشی را از خلقت بیان می کنند. به عنوان مثال  توصیفاتی در مورد کیفیت بهشت و جهنم ارائه می دهند. تمامی این اوصاف بیان  شده در اینگونه آیات نیز نیازمند علم قرآن است زیرا از حقیقتی سخن می گویند  که وجود دارد ولی در حیطه درک و شناخت ما نیست.
دلیل این نیاز هم کاملاً عقلانی است زیرا که کلام از جانب یک منبع است و آن  خداست و لذا منطق و عقل می گوید تفسیر و اصطلاحاً جان کلام را باید خود  خدا بیان کند و لذا فرستاده ی او تنها کسی است که می تواند از جانب خدا و  به اذن او کلامش را تفسیر و تبیین کند.

وظیفه صحیح در مواجهه با قرآن
همه ی ما با اطلاعاتی که نسبت به ادبیات عرب و فهم معانی داریم در  هنگام خواندن قرآن معنا و مفهومی را به صورت ناخودآگاه در نزد خود متصور  می شویم. اولاً باید بدانیم پذیرفتن و قطعیت دادن به این برداشت شخصی بنا  به توضیحاتی که پیش تر دادیم کاملاً اشتباه است. ولی اگر فرد این برداشت را  همراه کند با بررسی و مطالعه ی اقوال مفسرین، کتاب های لغت و ... و آنگاه  با این قید بگوید که "این آیه می تواند چنین معنی را داشته باشد" از نظر  فقها اشکالی ندارد و حرام نیست.

تفسیر قرآن به قرآن چیست ؟ و آیا بهترین روش تفسیری است ؟
عده ای معتقد هستند بهترین گونه ی تفسیر، تفسیر قرآن به قرآن است  به این معنی که تبیین و توضیح هر آیه را با مراجعه به آیه دیگری بیابیم. و  از طرفی نیز سایر تفاسیر و مفسرین را رد می کنند. اولاً هیچ مفسری نه ادعا  کرده و نه تا به حال در طول تاریخ دیده شده است که خود و روش تفسیری اش را  بهترین راه برای تفسیر قرآن بیان کند ثانیاً چنین روشی (تفسیر قرآن به  قرآن) در یک حالت امکان پذیر و درست است. به این صورت که کسی که علم قرآن  را دارد و به آن مسلط است بیان کند که این آیه توسط چه آیه دیگری تبیین می  شود و یا اینکه یک قاعده از احکام را با استناد به آیه ای از قرآن بیان کند  و این در طول تاریخ اتفاق نیافتاده است مگر به وسیله ائمه علیهم السلام که  در میان مردم می فرمودند هرآنچه می خواهید از ما بپرسید تا به شما پاسخ  دهیم و بگویم بر پایه کدام یک از آیات این پاسخ را به شما می دهیم. و دلیل  این امر چیزی نیست جز اینکه وجود ائمه علیهم السلام و قرآن یکی است با این  تفاوت که مردم با سؤال از قرآن لزوماً پاسخی دریافت نمی کنند ولی با سؤال  از ائمه علیهم السلام پاسخ خود را از قرآن می یابند. از این رو این روش  تفسیر را می توان تفسیر قرآن به قرآن نامید که کاملاً بهترین و درست ترین  روش تفسیری است ولی انجام آن تنها از جانب فرستاده خدا امکان پذیر است.

در مراجعه به تفسیر باید چگونه عمل کرد ؟
در هر مطالعه علمی و بررسی در تمامی علوم می بایست به یک منبع  صادق امین مراجعه کرد. در تفسیر نیز ابتدا باید تحقیق کرد که مفسر تفسیر  چگونه آدمی است ؟ انسانی که تقوا پیشه و خدا ترس باشد مورد تأیید و اعتماد  همگی است و لذا می توان به آنچه او نگاشته است اطمینان داشت. و در قدم بعد  به سراغ کسی می رویم که دانش و علم او بیشتر باشد.

جلسه چهارم

دلیل قراردادن موقف معراج از جانب خدا
یکی از شبهات و سؤالاتی که پیرامون معراج مطرح می شود و البته در  گذشته هم در قالب ها و شکل های دیگر مطرح گشته است این است که چه لزومی  داشته است که خداوند برای ارتباط با پیامبر و همچنین نشان دادن آیاتش به آن  حضرت بر مبنانی فرمایش خود آیه اول سوره ی اسراء پیامبر صلی الله علیه و  آله را به معراج ببرد ؟ مگر علمی که آن حضرت از آن بهره می برند برای چنین  امری کافی نبوده است ؟. برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید اشاره کنیم لازمه  چنین لحن و سؤالی این است که نسبت به معراج علم کافی داشته و کاملاً از کم  و کیف آن با خبر باشیم که در همین قدم اول با مراجعه به روایات پیرامون  این مبحث در میابیم که ما نسبت به این درک کامل این موضوع به صورت کلی عاجز  هستیم. در قدم بعدی با مطالعه ی روایات ائمه علیهم السلام در مورد دفعات و  کیفیت معراج حضرت در میابیم که موقف معراج بالاترین موقفی است که خدا قرار  داده است که هیچ کس جز وجود مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله به آن راه  ندارد و لذا باید آن حضرت را به آنجا ببرد و به او مطالبی را انتقال دهد  زیرا که تنها جایی است که فقط خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله حضور  دارند.

آیا خداوند با پیامبر صلی الله علیه و آله تکلم نکرده است ؟
از دیگر شبهاتی که از گذشته تا به امروز به انحاء مختلف مطرح می  شده است این بوده که خداوند تنها با حضرت موسی علیه السلام سخن گفته است و  لذا جایگاه آن حضرت از پیامبر صلی الله علیه و آله به مراتب بالاتر است و  قرآن نیز کلام الله نیست زیرا در هیچ کجای قرآن سخن از تکلم خدا با پیامبر  صلی الله علیه وآله مطرح نشده است. در پاسخ به این سؤال باید گفت که بیان  یک فعل از جانب خدا نمی تواند نافی این مطلب باشد که خداوند هیچگاه و در  هیچ موقعیت دیگری آن فعل را انجام نداده است. به این معنی که اگر در قرآن  صحبت از تکلم خداوند با حضرت موسی علیه السلام مطرح شده است به این معنی  نیست که خداوند دیگر با هیچ کس دیگر تکلم نکرده است. ثانیاً تکلم کردن خدا  با پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ ارتباطی به کلام الله بودن قرآن ندارد.  ثانیاً کتب دیگری نظیر تورات و انجیل هیچکدام کلام الله نیستند و ادعای  چنین موضوعیتی در مورد آنها نبوده است. کلام الله بودن قرآن به این معناست  که هر موقع در هر زمان و مکانی خوانده شود زنده است و در همان آن خداوند در  حال سخن گفتن با فرد تلاوت کننده و شنونده آن است. دلیل سوم دیگر را در  روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله می توان یافت که در پاسخ یک یهودی در  بیان همین سؤال توصیفات معراج را می فرمایند و در انتها به نزدیکی خود و  به خدا اشاره می کنند و اینکه نور وجود باری تعالی را با قلب خود مشاهده  کرده اند و این بسیار بالاتر از تکلم خداوند با بنده اش است.

از دلایل وقوع معراج
از دیگر دلایل وقوع معراج به استناد روایات این بوده است که  خداوند قصد داشته است که وجود و ماهیت امیرالمؤمنین علیه السلام را به  پیامبر صلی الله علیه و آله نشان دهند. زیرا که آیت الله الکبری وجود  امیرالمؤمنین علیه السلام است. از طرف دیگر وجود امیرالمؤمنین به تصدیق و  بیان روایات و قرآن نفس پیامبر صلی الله علیه و آله است و لذا رفتن به  معراج آن حضرت برای نشان دادن روح و وجود خودش به خودش بوده است.

عنایت پیامبر صلی الله علیه و آله به امتش
بعد از تشرف پیامبر صلی الله علیه و آله به معراج آن حضرت تنها به  این بهره مندی شخصی خود از تفضل خداوند بسنده نکردند و برای امت خود نیز  این امکان را فراهم کردند که بتوانند این پرواز و تعالی را تجربه کنند و  نتیجه این عنایت وضع فریضه نماز از جانب خداوند است که باعث معراج مؤمن است  و البته مؤمن تنها تا مرزی از معراج می تواند پیش رود که فقط جایگاه  پیامبر صلی الله علیه وآله است و از این رو ست که در انتهای نماز هم به آن  حضرت سلام می دهیم زیرا پایان معراج مؤمن آغاز حیطه انحصاری پیامبر صلی  الله علیه و آله در معراج است.

جلسه پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم
وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلًا ﴿٢﴾

تفاوت عبارت غیر از خدا، و غیر از راه خدا
در آیه دوم این سوره در آخر آیه به عبارت مِنْ دُونِي و برخورد می  کنیم. چنین ترکیبی در دستور زبان عربی این معنی را دارد که  به غیر از  طریق خدا ... . پس ترجمه آن به این صورت که بگوییم به غیر از کمی اشتباه  است و معنای کامل عبارت را به مخاطب انتقال نمی دهد. حال چه تفاوت معنایی  در این دو عبارت است ؟. به عنوان مثال اگر بگوییم فقط خدا را باید مورد  توجه قرار داد و از او استعانت جست به این معناست که دیگر نباید به هیچ  حقیقتی غیر از او توجه داشت. ولی اگر بگوییم به غیر از طریقی که خدا قرار  داده است نباید به چیز دیگری استعانت جست به این معناست که هر آنچه که خدا  قرار داده است را باید مورد توجه قرار داد و آن را اطاعت کرد که می تواند  در موقفی خداوند خود بگوید به رسول من، یا به وصی من استعانت بجویید و یا  اینکه شفا را در عسل قرار دادیم که اطاعت از این اوامر الهی همگی در تضاد  با برداشت و معنی عبارت نخست (فقط خدا) است.

وکیل به چه معناست
در آیه دوم سوره اسراء می بینیم که خداوند به وکیل قرار دادن حضرت  موسی علیه السلام برای قوم بنی اسرائیل اشاره می کند. حال وکیل قرار دادن  به چه معناست ؟. یک معنی وکیل قرار دادن به معنای همان نماینده تام  الاختیار است که در فارسی استفاده می شود ولی معنای دیگر آن که در زبان عرب  رایج است به معنی حامی و سرپرست قرار دادن است. یعنی کسی که به تمامه از  شخص دیگری حمایت می کند و پناه اوست. یعنی در واقع همان معنای ولایت را با  خود به همراه دارد.

معنای کتب و کتاب در قرآن
در بسیاری از آیات قرآن به لغت کتب و کتاب برخورد می کنیم ولی آیا  معنی دقیق آن را می دانیم ؟. لغت کتب در قرآن به منظور حکم کردم خداوند  است به این معنی که وقتی در مورد کتابت شدن حقیقتی سخن به میان می آید به  معنی وضع حکمی از سوی خداوند است همانطور که می فرماید کُتِبَ عَلَیکُمُ  الصیِام . به این ترتیب برداشت کردن از آن به این صورت که منظور نگاشتن و  نوشتن ظاهری است اشتباه است.

جلسه ششم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي  إِسْرَائِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلًا ﴿٢﴾ ذُرِّيَّةَ مَنْ  حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا ﴿۳﴾ وَقَضَيْنَا  إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ  مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا ﴿۴﴾ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ  أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ  فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا ﴿۵﴾

منظور از قضا کردن خداوند
در بسیاری از آیات قرآن مشاهده می کنیم که صحبت از قضا کردن  خداوند به میان می آید. به عنوان مثال درآیه چهارم سوره ی اسراء صحبت از  قضا کردن خداوند در رابطه با فساد کردن قوم بنی اسرائیل به میان می آید که  بسیار نیز بر آن تأکید شده است. آیا این بدان معناست که در این مطلب منظور  بر این است که این قوم محکوم به این امر بوده اند ؟. در جواب باید گفت  منظور از قضا کردن خداوند این است که خداوند حکم و اذنی صادر می فرماید در  وقوع اتفاقات و بهره مندی های اشخاص که به این قضا می گویند، و کیفیت این  قضا را(یعنی میزان و ظرف آن را) نیز قدر می نامند. حال در این آیا که از  قضا کردن خدا در فساد بنی اسرائیل سخن به میان آمده است به این معنی است که  خداوند به این قوم این اختیار را می دهد و آنها نیز این اختیار را می کنند  که در زمین فساد کنند و در واقع صحبت از حتمیت وقوع این اتفاق(فساد قوم  بنی اسرائیل) به انتخاب خود ایشان است. در واقع معنی قضا خواست تکوینی  خداوند در وقوع اتفاقات است و وارد حیطه رضایت و کراهت او نمی شود. مثل  تمامی ظلم هایی که در طول تاریخ روا شده است، یعنی خداوند اجازه وقوع آن را داده است ولی از طرفی راضی به آنها نبوده و نیست دلیل آن هم کاملاً روشن  است زیرا که این دنیا دار اختیار است.

غفلتی رایج در مواجهه با قرآن
از اصلی ترین مطالب مطرح شده در سوره های قرآن قصه هایی است که در  مورد پیامبران پیش از اسلام و سرگذشت اقوام آنهاست. آیا تا به حال به این  نکته با دقت نظر کرده ایم ؟ چرا چنین مطالب و قصه هایی در قرآن که کتاب  آسمانی اسلام است بیان شده است ؟ . دلیل اصلی بیان این داستان ها و سرگذشت  ها به یک دلیل است و آن اینکه آنچه بر این افراد و اقوام گذشته است به  واسطه رفتار و فعلی است که انتخاب کرده اند و مرتکب شده اند و ما نیز به  عنوان امت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله باید به این موارد توجه داشته  باشیم تا دچار غفلت نشویم و مجدد مرتکب همان افعال و رفتارها نشویم.

جلسه هفتم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ  لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا  ﴿۴﴾ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا  أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا  مَفْعُولًا ﴿۵﴾ ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ  وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ  نَفِيرًا ﴿۶﴾

[اى] فرزندان كسانى كه [آنان را در كشتى] با نوح برداشتيم راستى كه او  بنده‏ اى سپاسگزار بود (۳) و در كتاب آسمانى[شان] به فرزندان اسرائيل خبر  داديم كه قطعا دو بار در زمين فساد خواهيد كرد و قطعا به سركشى بسيار بزرگى  برخواهيد خاست (۴) پس آنگاه كه وعده [تحقق] نخستين آن دو فرا رسد بندگانى  از خود را كه سخت نيرومندند بر شما مى‏ گماريم تا ميان خانه ‏ها[يتان براى  قتل و غارت شما] به جستجو درآيند و اين تهديد تحقق‏يافتنى است (۵)

وعده ی خدا
در این آیات مشاهده می شود که خداوند اشاره می کند به طغیانی که  از سوی عده ای سر خواهد زد؛ که  منظور آیه را هم می تواند  قوم بنی اسرائیل  باشد و هم مسلمانان (امت اسلام)، که بعد از طغیان اول عده ای را بر ایشان  مسلط خواهد کرد. اگر که منظور آیه را قوم بنی اسرائیل بدانیم مراد از  مردمانی که طغیان کرده اند آنانی هستند که فرامین و احکام تورات را زیر پا  گذاشته(طغیان اول) و همچنین دو نفر از انبیاء الهی را به قتل رساندند(طغیان  دوم). و در بعضی از روایات طغیان اول را نیز قتل دو پیغمبر دیگر ذکر می  کند. منظور از ادامه آیه هم قومی است که بر بنی اسرائیل تسلط پیدا کرد و  ایشان را تار و مار کرد که در روایات از بختنصر به عنوان پادشاه ایشان نام  برده می شود. و منظور از قدرت بخشیدن و نجات دادن مجدد ایشان زمانی است که  به دست قومی از فارس از اسارت رهایی می یابند و به وضع و موقعیت پیشین خود  باز می گردند.
در نگاه دیگر به آیه با این منظور که مخاطب امت اسلام هستند می بینیم که در  روایت از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند منظور از دو طغیان  اول که در این قوم صورت می گیرد شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام و اصابت  نیزه بر پیکر مطهر امام حسن علیه السلام است. و مقصود از طغیان دوم کشتن  امام حسین علیه السلام است. و مراد از کسانی که بر آنها مسلط خواهند شد  امام زمان علیه السلام و یاران آن حضرت هستند که هیچ ترسی در آنها راه  ندارد و در امر خود بسیار محکم و استوار هستند.

تاوان ظلم در نظام الهی
از مصادیقی که خداوند در این آیه پیرامون ظلم و ستم و طغیان گری  بیان می کند این است که عده ای را بر آنها مسلط می کند که الزاماً از  اولیاء الهی نیستند؛ بلکه در برخی موارد از جنس خود آنهاست؛ یعنی اشخاص و  افرادی که به مراتب ظالم تر از آنها هستند(األلّهُمَّ اشغَلِ الظّالِمِینَ  بِالظّالِمِینَ). نمونه ی دیگر آن سرنوشتی است که بر قتله حضرت سیدالشهدا  علیه السلام گذشته است که به دست فردی که شخصاً اقدام به قیام و انتقام از  ایشان بر آمد.
در روایاتی دیگر نیز آمده است که منظور از دو طغیان اول دو نفری هستند که  حق خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام را غصب کردند و منظور از برتری جویی  بزرگ ادعای خلافتی است که می کنند. زیرا که می خواهند جایگاهی الهی را تصرف کنند.

درسی مهم از این آیات
جدا از ترجمه و مصادیق روایی و تاریخی که در مورد این آیه و مطالب  مطروحه در آن بیان شد می بایست به نکته ای ظریف و دقیق در آن توجه داشت و  آن این است که خداوند خبر از وعده ای می دهد که پیش تر وقوع یافته است و  اگر مجدد تکرار شود همان سرنوشت بر بانیان آن خواهد گذشت. پس می بایست  قیاسی کلی نسبت به آنچه هم اکنون در حال وقوع است و آنچه که قرآن به آن  اشاره می کند داشته باشیم تا اگر لزوم بر اصلاح و تجدید نظر در اعمال وجود  دارد به آن جامه ی عمل بپوشانیم.

جلسه هشتم

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ ۖ وَإِنْ  أَسَأْتُمْ فَلَهَا ۚ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا  وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ  وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا ﴿٧﴾ عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَنْ  يَرْحَمَكُمْ ۚ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا ۘ وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ  لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا ﴿٨﴾

اگر نیکی کنید به سود خود نیکی کرده اید، و اگر بدی کنید به [زیان] خود  [بدی] کرده اید. چون [زمان انجام] وعدۀ پایانی [برای عذاب کردنتان که وعدۀ  دوم ماست] فرارسد، [جنگ جویانی بسیار سخت گیر بر ضد شما برمی انگیزیم] تا  شما را [با دچارکردن به آسیب های شدید] اندوهگین کنند، و به مسجد [الاَقصی]  درآیند چنان که بار اول درآمدند تا به هرکه و هرچه دست یابند، نابودش کنند  «۷» امید است پروردگارتان [درصورتی که از ستمکاری های خود توبه کنید] بر  شما رحم کند، و اگر [به تبهکاری و فتنه انگیزی] بازگردید ما نیز [به عذاب  دادنتان] بازمی گردیم، و دوزخ را برای کافران، زندانی تنگ قرار داده ایم  «۸»

دلیل احکام و اموار الهی
شاید دیده باشید و یا حتی تا حدودی همین تفکر در ذهن خودتان وجود  داشته باشد که به اشتباه دلیل وجودی و ماهیتی احکام و اموار الهی را یک نوع  تحکم از جانب خدا می دانیم که حال یا دلیل آن را می دانیم و می فهمیم و یا  به اجبار باید آن را بپذیریم و در واقع نوعی اکراه همراه آن است. این  دقیقاً نقطه عکس آن چیزی است که دلیل واقعی و اصلی این احکام است. علت بیان  این بایدها و نباید ها تنها و تنها به یک دلیل است و آن هم صلاح خود ماست.  یعنی خداوند از آنجا که بنده ی خود را بسیار دوست دارد آنچه را که راحتی،  هدایت و تعالی او را برایش در پی دارد به او گفته است (از روی دلسوزی و نه  تحکم) و اگر نگاه ما به این احکام به اینگونه باشد خواهیم دید که دیگر نه  تنها تقید به آنها دشوار نیست بلکه همراه با میل و رغبت خواهد شد.

جلسه نهم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ ۖ وَإِنْ  أَسَأْتُمْ فَلَهَا ۚ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا  وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ  وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا ﴿٧﴾ عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَنْ  يَرْحَمَكُمْ ۚ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا ۘ وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ  لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا ﴿٨﴾

اگر نیکی کنید به سود خود نیکی کرده اید، و اگر بدی کنید به [زیان] خود  [بدی] کرده اید. چون [زمان انجام] وعدۀ پایانی [برای عذاب کردنتان که وعدۀ  دوم ماست] فرارسد، [جنگ جویانی بسیار سخت گیر بر ضد شما برمی انگیزیم] تا  شما را [با دچارکردن به آسیب های شدید] اندوهگین کنند، و به مسجد [الاَقصی]  درآیند چنان که بار اول درآمدند تا به هرکه و هرچه دست یابند، نابودش کنند  «۷» امید است پروردگارتان [درصورتی که از ستمکاری های خود توبه کنید] بر  شما رحم کند، و اگر [به تبهکاری و فتنه انگیزی] بازگردید ما نیز [به عذاب  دادنتان] بازمی گردیم، و دوزخ را برای کافران، زندانی تنگ قرار داده ایم  «۸»

پاسخ به سؤالات مطروحه

رفتار و تکلیف ما در مقابله با حوادث و اتفاقات موجود در دنیا چیست ؟
در جواب به این سؤال باید دانست که اولاً در جریان قرار گرفتن نسبت به  تمامی اطلاعات و خبرها الزاماً مفید نیست زیرا که تمامی آنها برای ما مفید  نیست. به عنوان مثال در جریان قرار گرفتن نسبت به ظلم هایی که در دنیا در  حال جریان است ممکن است این آفت را به همراه داشته باشد که در اعتقاد افراد  ایجاد تزلزل کند، زیرا بسیاری وجود این تعداد ظلم و ظالم را به اشتباه به  عدل الهی ارتباط می دهند و در حد بالای آن خدا و عدل او را مورد اتهام قرار  می دهند بی آنکه متذکر این نکته شوند که این دنیا دار اختیار است و همگان  از سوی خدا مهلت داده شده اند تا انتخاب کنند که چگونه رفتار کنند. در ثانی  باید دانست آنچه که وظیفه و تکلیف ماست خواسته یا ناخواسته به سمت ما  خواهد آمد و باید در انجام آن کوشید. به عبارت بهتر آنچه که تکلیف ماست ؛  اعم از صدقه، عمل صالح، کمک به دیگران و ... چیزی نیست که باید به دنبال آن  گشت بلکه با آنها به خودی خود مواجه می شویم و آن دسته از این امور که با  آنها مواجه می شویم تکلیف ماست و نه بیشتر.

جلسه دهم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ  وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ  لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا ﴿٩﴾ وَأَنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ  بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ﴿١٠﴾

مسلّماً این قرآن به استوارترین [آیین] هدایت می کند، و به مؤمنانی که  کارهای شایسته انجام می دهند مژده می دهد که برای آنان پاداش بزرگی است «۹»  و برای آنان که به قیامت ایمان ندارند عذاب دردناکی آماده کرده ایم «۱۰»

امام، محور هدایت
در آیه ۹ می بینیم که سخن از یک حقیقت به میان می آید که استوارتر  از آن وجود ندارد. در توضیح این حقیقت در روایات آمده است که منظور امام  است. امام حقیقت و کسی است که از جانب خدا تعیین و معرفی می شود. به گونه  ای که شناخت و وجدان کردن آن بر همگان در هر مکان و زمانی روشن باشد. به  عبارت بهتر نحوه معرفی امام به مردم به گونه ای است که شناخت آن برای همه ی  افراد به روشنی اتفاق می افتد.

تعریف  معصوم
در بیان اینکه عصمت چیست و معصوم چه کسی است از حضرت سؤال شد که  در پاسخ فرمودند :"معصوم کسی است که عصمت می جوید از حبل الله؛ و حبل الله  قرآن است، و این دو از هم جدا نمی شوند تا روز قیامت، و در مراجعه به هر  کدام تو را به دیگری رهنمون می سازد"

نحوه هدایت قرآن و امام
اگر که بخواهیم از قرآن بهره مند شویم و به هدایتی که در مورد آن  بیان شده است پی ببریم در قدم اول آن را می خوانیم که قاعدتاً قسمتی از آن  را متوجه می شویم و قسمتی را نه. در ادامه به کمک کتاب لغت و تفاسیر مفسرین  مقداری دیگر از آن را بررسی می کنیم که مجدداً باعث فهم قسمت بیشتری از  آیه در ما می شود ولی در همین وضع می بینیم قسمتی را متوجه نشده ایم و یا  در فهم آن دچار ابهام و سردرگمی شده ایم. برای حل این مشکل باید به منبعی  مراجعه کنیم که هم علم این کتاب را دارد و هم در راستگویی و صداقت او شکی  نیست و آن کسی نیست جز امام که تمامی سؤالات را برمبنای قرآن و بیان دقیق  آیه و سوره ای که پاسخ سؤال در آن قرار داد جواب می دهد.

اجر کبیر
در توصیف و وصف اجر اعمال مصادیق و مثال های زیادی در قرآن وجود  دارد. برای درک بهتر بزرگی آنهها این عبارت به ما کمکک می کن که خدا اجری  به بنده ی مؤمن خود می دهد که او نیز نسبت به آن متعجب می شود و توقع آن را  ندارد؛ یعنی بنده ای که به خدا توجه داشته و به بزرگی رحمانیت و رحیم بودن  او واقف است در مواجه با اجر عمل خود بازهم متعجب می شود و برایش باور  پذیر نیست.
در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام است که حضرت از جانب خدا می فرمایند  که خداوند دوری گزیدن بنده از انجام معصیت را برای او حسنه ثبت می کند؛ در  حالی که بنده تنها به وظیفه اش عمل کرده است.

جلسه یازدهم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ  وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ  لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا ﴿٩﴾ وَأَنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ  بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ﴿١٠﴾ وَيَدْعُ  الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ ۖ وَكَانَ الْإِنْسَانُ  عَجُولًا ﴿١١﴾

مسلّماً این قرآن به استوارترین [آیین] هدایت می کند، و به مؤمنانی که  کارهای شایسته انجام می دهند مژده می دهد که برای آنان پاداش بزرگی است «۹»  و برای آنان که به قیامت ایمان ندارند عذاب دردناکی آماده کرده ایم «۱۰»   انسان همانگونه که [با شتاب] خواهانِ نیکی است، [به همان صورت و بدون توجه  به عواقب امور] خواهان بدی است، و انسان [به سبب نادانی اش به سود و زیان  حقیقی خود] بسیار شتابزده است «۱۱»

هدایت گر چیست ؟
در مورد آیه ی ۹ سوره ی اسراء و این مسئله که اشاره آیه به چیست  که از آن به عنوان یک حقیقت استوار نام می برد؟ بحث های زیادی شده است. جدا  از بحث های لغوی و ادبی می خواهیم ببینیم اشاره این آیه به قرآن است یا به  اهل بیت علیهم السلام. زیرا این دو از جانب پیامبر صلی الله علیه وآله به  عنوان هدایت گر معرفی شدند. در ابتدا کافی است از خود بپرسیم اگر منظور  قرآن بوده است پس آیا هر کسی قرآن را به تنهایی ملاک و معیار قرار دهد  هدایت می شود؟ آیا همه ی حقایق مربوط به رستگاری و سعادت را می توان در  مواجهه مستقیم با قرآن از آن استخراج کرد ؟ قاعدتاً اگر بخواهید به صورت  عقلانی و منطقی به این سؤالات پاسخ دهید در جواب می گویید "خیر". دلیل این  پاسخ منفی کم اهمیت بودن قرآن و یا تنزل جایگاه آن نیست بلکه اشاره به نکته  ی دیگری است و آن این نکته است که در صورتی ما می توانیم آنچه در حقیقت و  ذات قرآن بیان شده است را بفهمیم که بتوانیم از منبعی مطمئن و مورد اعتماد  معانی کلام خدا را دریافت کنیم، به عبارت بهتر مراجعه به کسی که علم قرآن  را داشته باشد برای ما راه گشا و روشنگر خواهد بود و این منبع کسی نیست جز  ائمه علیهم السلام.

ماهیت بشارت
از موضوعات دیگری که در آیه ی ۹ به آن اشاره شده است بشارت به  مؤمنان است. بشارت الهی به دو قسم می تواند بروز پیدا کند. شکل اول همان  پاداش و جزایی است که هر فرد بر مبنای اعمال خود دریافت می کند که در واقع  همان بهشت و نعمات موجود در آن است. قسم دیگر بشارت تحقق عقوبت و عذابی  کسانی است که مؤمنان را آزرده اند و مورد ظلم قرار داده اند. همانطور که در  روایات برخورد کرده ایم به این موارد که به ائمه علیهم السلام و اولیاء  الهی ظهور حضرت حجت علیه السلام و انتقام از قتله ی اهل بیت علیهم السلام  بشارت داده می شود.

چرا بشارت به عذاب ؟
در ادامه سوره به آیه ی ۱۰ می رسیم و بحث بشارت به عذاب، اولاً  دلیل اینکه با عنوان بشارت به آن اشاره می شود این است که منظور یاد آور  تذکر گونه است؛ به صورتی که مخاطب متوجه گردد و نهیب بخورد تا به راه راست  برگردد. ثانیاً دلیل اینکه برای چنین کسی که به تعبیر آیه به قیامت و معاد  ایمان نمی آورد چیست ؟؛ دلیل آن از این روست که چنین باوری ریشه ی فطری  دارد و در واقع انسانی نیست که چنین درکی در درونش وجود نداشته باشد، از  این اگر کسی تسلیم این درک درونی نشود و در مقابل به ستیز و ایستادن در  برابر آن اقدام کند گویی که در برابر خدا ایستاده و اعلان جنگ کرده است؛ از  این رو چنین فردی مستوجب عذاب است.

عذاب، ترس یا دلگرمی ؟
بسیار دیده می شود که افراد در بحث هایی که پیرامون عذاب، اوصاف  آن، دفعات تکرار آن در قرآن و ... سخن به میان می آید بلافاصله این تفکر و  نگرش در ذهن و زبانشان جاری می شود که قاعدتاً خداوند مترصد فرصتی برای آن  است که بنده ی خطا کار را گرفتار عذاب کند. این کاملاً یک نگرش بدبینانه و  اشتباه است زیرا اگر خداوند اینگونه بود به دفعات تکرار نمی کرد و زنهار  نمی داد که اینگونه عمل نکنید که عاقبت آن جز عذاب نیست. به عبارت بهتر  خدایی که بیشتر از هر مطلبی بنده اش را متوجه عذاب می کند و او را نسبت به  آن بیم می دهد در واقع نسبت به او رعفت و مهربانی فروانی دارد و اصطلاحاً  دلش به حال او می سوزد و از این رو بی وقفه او را یاد آور می شود تا  اینگونه از لغزش و سقوط او جلوگیری کند. زیرا اگر اینگونه نبود و خدا را  ظالم می انگاشتیم دیگر نیازی نبود که هشدار دهد و شاید اصلاً جوری عمل می  کرد که کسی بویی نبرد از وجود عذاب و آنگاه غافلگیرانه بنده اش را گرفتار  عذاب می کرد. با این تفاسیر پس باید نسبت به خدا شاکر بود و قدر این رعفت و  مهربانی بی اندازه را دانست.