تفسیر سوره جمعه - جلسه اول.mp3

    تفسیر سوره جمعه - جلسه دوم.mp3

    تفسیر سوره جمعه - جلسه سوم.mp3

    تفسیر سوره جمعه - جلسه چهارم.mp3

    تفسیر سوره جمعه - جلسه پنجم.mp3

    تفسیر سوره جمعه - جلسه ششم.mp3


جلسه اول

بسم الله‌الرحمن‌الرحيم
يُسَبِّحُ لِلّهِ ما في السَّمواتِ وَ ما في الأَرضِ المَلِكِ القُّدوسِ  العَزيزِ الحَكيم (۱) هُوَ الَّذی بَعَثَ في الأُمِّيِّينَ رَسولاً مِنهُم  ...

  • تسبیح خدا، يك جريان زنده است. هر آنچه در اين عالم خلق شده است  مي‌تواند نشاني از خدا باشد، نه روح یا تكه¬ای از خدا، بلکه به نور خداي  متعال است كه موجود است. اگر من موجودي بدون اختيار بودم، تمام ذرات من  تسبيح خدا را مي‌گفتند اما فعل من، یعنی آنچه الان عالم را به شر و خرابی کشیده است، مخلوق من است.
  • وقتي خدا را حكيم دانستيم، هر چيزي در عالم را حكيمانه مي‌بينيم. نه  اينكه اجزا را ببينيم و نتيجه بگيريم كه خدا حكيم است، بلکه ابتدا اقرار  می¬کنیم به حكيم بودن خدا. حكمت او از سر نياز نيست. او عزيز است. پس اين  چه سؤالي است كه براي چه خلق كرده؟ براي چه نماز بخوانيم؟ قطعاً نياز او  نيست.
  • صفات خدا را خود خدا قرار داده است، نه اينكه ما اين صفات را به خدا  بدهيم. و اين خداست با این صفات كه مبعوث كرده است. گاه به خدا توجه  مي‌كني، بعد مي‌گويي اين خدا مبعوث كرده است، گاهی هم به مبعوث نگاه مي‌كني  كه از جانب خدا آمده است.
  • ماجرای پیامبران قبل از بعثت، يك سابقه‌اي داشته است. الزاماً همان لحظه‌اي كه پيامبري‌شان اعلام شد مبعوث نشده بودند.
  •  پيامبران به خدا نسبت داده می شوند - انّي رسول الله اليكم - اما خداوند آنها را هم مي‌اندازد در مسيري كه بقيه انسان‌ها هستند. هنگام تولد، وقتي  اتفاقاتی رخ می داد، معلوم مي‌شد آن تولد ويژه است. همه مي‌دانستند خبري  هست و خيلي‌ها هم از قبل مي‌دانستند قرار است خبري باشد. اگر قرار بود خدا  بخواهد در يك سالي نوري را در ميان مردم مبعوث كند، چگونگی آمدنش را هم  خودش تنظيم مي‌كند. چهل سال قبل از زمان بعثت حضرت(ص) را در میان آن مردم  متولد کرد و او همان كارهايي را مي‌كرد كه بقيه مي كردند. پس وقتي او اعلام  كرد [كه پيامبر است] نباید قاطي کنیم كه «مثل مايي». «منهم» الزاماً حكايت  از سنخيت او با مردمی که در میانشان بود نمي‌كند.
  • امّي يعني چه؟ نمي‌تواند بخواند يا بنويسد؟ امام رضا(ع) در اين باره  پرسيدند: «مردم [در این رابطه] چه مي‌گويند؟» عرض شد: «[می گویند] كه حضرت  رسول(ص) بلد نبودند خوب بنويسند». امام(ع) فرمود: «دروغ گفته اند، خدا لعنت  كند آنها را. هم اوست که «يعلمهم الكتاب و الحكمه». او به ۷۲ زبان مي‌توانست بخواند و بنويسد. او اهل مكه است، مكه هم ام‌القري است، پس  پيامبر(ص) به ام‌القري نسبت داده شده است». امام صادق(ع) فرمود: امیین می  نوشتند اما کتابی [از قبل] از جانب خدا نداشتند و پیغمبری هم [قبلاً]  برایشان مبعوث نشده بود. حضرت این را نیز فرموده است: اِنَّ النَّبیُّ کانَ  یَقرَأُ وَ یَکتُبُ وَ یَقرَأُ ما لا یُکتَبُ. حضرت می توانست بنویسد و  بخواند. آیا چیزی نوشته است؟ اگر هم نه، این مسأله جمله ی قبلی را نفی نمی  کند. اینکه می توانست بنویسد با این که نوشته است یا نه، دو مطلب است. به  یک تعبیر امّی بودن حضرت بدین معناست که او به نوشتن و خواندن کاری ندارد، و  به تعبیری دیگر امّی یعنی آنکه هیچ کس نتوانسته است در وجود او تأثیری  بگذارد. معلمش فقط خداست.
  •  امیر المؤمنین(ع): «نحن الذین بعث الله رسولاً منا یتلو علینا ...».  ما ایم که به ام القری نسبت داده می شویم.» حصرت سجاد(ع) در مجلس شام فرمود  «انا ابن مکة و منا». در واقع این بیت پذیرای ولی خداست. آنکه شایسته است  به ام القری نسبت داده شود، چهارده معصوم(ع) هستند. وجودشان از جانب دیگران  دست نخورده است، علمشان با خواندن و نوشتن منتقل نمی شود..
  • انا مدینة العلم و علی بابها. اگر حضرت نمی خواند و نمی¬نویسد، نویسنده و  خواننده او در همه جا حضرت امیر(ع) است – ورود به شهر علم به واسطه او  انجام می گیرد. ید الله و قدرت الله، حضرت امیر(ع)، و علم الله، پیامبر(ص)  است. اگر علم بخواهد ظهور پیدا کند، به حضرت امیر(ع) ظهور پیدا می کند.

آیا برای معجزه بودن قرآن لازم است که حضرت(ص) فاقد توان خواندن و نوشتن باشند؟

  •  استدلال می کنند «که در غیر این صورت ممکن است نسبت دهند که او قرآن را  نوشته است»، در حالی که اعجاز قرآن به این نیست که نستجیر بالله به واسطه ی  یک بی سواد آورده شده است، بلکه به این است که همه عالم هم جمع شوند نمی  توانند یک آیه مانند آن بیاورند. از ترس از اعجاز افتادن قرآن، مقام حضرت  را تنزل می دهیم. حضرت مدینه ی علم هستند. حال او که مدینه ی علم است،  قرآنی را آورده است که معجزه است. با این نگاه می توان به عظمت قرآن پی برد.

جلسه دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

هُوَ الَّذی بَعَثَ في الأُمِّيِّينَ رَسولاً مِنهُم بَتلوا عَلَيهِم  آياتِهِ وَ يُزَكّيهِم وَ يُعَلِّمُهُم الكِتابَ وَ الحِكمَةَ وَ إِن کانوا  مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (۲)

  •  اگر مطابق با روایات، مراد از «منهم» از میان ائمه(ع) باشد، در آن صورت  چه کسانی می شوند «ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین سوره والضحی ... وَ  لَسَوفَ یُأتیکَ رَبُّکَ فَتَرضی اَلَم یَجِدکَ یَتیماً فَآوی  وَ وَجَدَکَ  ضالّاً فَهَدی. در روایات، یتیم به معنای درّ و گوهری تفسیر شده است که تک  است و معنی ضال، گمشده هم گفته شده است. بنابراین آیه اینگونه معنی می شود  که «تو را بین مردم درّی تنها، غیر معروف و گمشده یافتیم و مردم را به سوی  تو هدایت کردیم».اگر متوجه می شدیم که ضالاً یعنی ناشناخته یا  گم شده،  دیگر تعجب نمی کردیم.
  •  ضلال مبین: مردم نسبت به ائمه(ع) بی اطلاع بودند. دو چیز را نمی توان بر  ترجمه این آیه تحمیل کرد: (۱) اینکه ائمه(ع) گمراه بودند و (۲) اینکه  پیامبر(ص) از جنس مردم بود.
  • تلاوت پیامبر(ص) موضوعیت دارد. شما کلام خدا را می شنوید چرا که حضرت «ما  ینطق عن الهوی» هستند. فرمایشات حضرت کلام الله است کلام، کلام خداست، هر  وقت او بگوید، حضرت می خواند. فَاِذا قَرَأناهُ فَاتَّبِع قُرآنَهُ (هنگامی  که ما خواندیمش، پس تبعیت کن از خواندنش). آنجایی که معصومین(ع) در میان  سخنانشان آیات قرآن را تلاوت می کنند، در واقع خدا دارد تکلم می کند، از  زبان آن ها.
  • همین که معصومین(ع) آیات را تلاوت کنند، تزکیه و تعلیم صورت می گیرد.

منقلب شدن یعنی به آن برخورد میکنی و ذو الآیه را می بینی، خدا را می بینی، بی اختیار و به طور طبیعی.

پس تلاوت قرآن توسط آن بزرگواران مساوی است با تزکیه و تعلیم. در معنای  دوم، تلاوت، تزکیه و تعلیم سه کار مختلف هستند. کلاس حضرت کجا دایر بود؟ تعلیم، روش تعلیم و انتقال علم فقط همین راه هایی نیست که ما بلدیم، و  لزوماً به خواندن و نوشتن نیست. طریق انتقال علم را همان کسی بلد است که  خود علم را بلد است (مثال تخت بالقیس).

  • هر چه پیامبر(ص) یاد داده اند، آن می شود کتاب و حکمت. زندگی و فرمایشات  حضرت(ص) نشان می دهد که تزکیه و تعلیم چگونه انجام می شود.     

جلسه سوم

بسم الله‌ الرحمن‌ الرحيم

وَ آخَرینَ مِنهُم لمّا یَلحَقوا بِهِم وَ هُوَ العَزیزُ الحَکیمُ (۳)  ذلِکَ فَضلُ اللّهِ یَؤتیهِ مَن یَشاءُ وَ اللّهُ ذو الفَضلِ العَظیمِ (۴)  مَثَلُ الذینَ حُمِّلوا التَوراةَ ثُمَّ لَم یَحمِلوها کَمَثَلِ الحِمارِ  یَحمِلُ أَسفاراً بِئسَ مَثَلُ القَومِ الَّذینَ کَذَّبوا بِآیاتِ اللّهِ  وَ اللّهُ لا یَهدی القَومَ الظّالِمینَ (۵)

  • دیگرانی هستند که هنوز [به جریان دین] ملحق نشده اند. این سؤال بعضاً  مطرح می شود که اگر پیامبر فقط در میان امیین مبعوث شده است، پس تکلیف بقیه  چه می شود؟ مگر پیامبر خاتم نیست؟ وقتی قرار باشد در عالم یک حقیقت الهی  آشکار شود، باید یک آدرس زمانی و مکانی پیدا کند. این پیامبر در یک مکان و  زمان مبعوث شده است. آنهایی که بعد از رسول(ص) آمدند، او را ندیده بودند.  اما مجموعه تعالیم و تزکیه حضرت، تا روز قیامت به صورت «فراگیر» می پذیرد، و  البته که از قرآن هم جز این انتظار نمی رود. ظرفیت پذیرش قرآن باید در عرض  و طول خلقت گنجایش داشته باشد و نه فقط برای بشر.

ملحق واقعی شدن یعنی با ایمان و باور ملحق شدن. «ملحق می شوند» یعنی ایمان  می آورند. ایمان کلید علم است، که یک روشنایی است، به عبارتی یک بصیرتی که  به واسطه آن حقیقت را می بینیم و لازم نیست چیزی را به حافظه بسپاری.

  • آشکار بودن عالم برای امام(ع) هم همین گونه است. علم را تا نبری توی وجودت به دردی نمی خورد. فقط حملش می کنی.
  • چه چیزی فضل خداست؟ ملحق شدن بعدی ها؟ تزکیه؟ تعلیم؟ تلاوت؟ بعثت؟ رسول(ص)؟ تسبیح؟ چه بسا همه اینها.

خدا وظیفه ندارد پیامبر مبعوث کند. عقل داده است، یعنی نوری که به واسطه آن  خوب و بد را تشخیص می دهی، چون عقل دارد.پس آمدن پیامبر یک لطف است.

  • خدا فضلش را به هر که بخواهد میدهد: چکار کنیم از آنهایی باشیم که خدا می  خواهد فضلش را به آنها بدهد؟ اینگونه هم می شود دید که هر که از خدا  بخواهد، خدا به او می دهد.
  • حُمِّلوا به دوش آنها [به عنوان تکلیف، نه اجبار] گذاشته شد. یهودیان در  جریان جمع کردن تورات قرار گرفتند. تورات مال آنها بود، می خواندند، حفظ می  کردند، اما عمل نمی کردند. تورات را حمل کردند در حالی که نمی خواستند  اوصاف پیامبر(ص) که در تورات آمده بود را بدانند.

جلسه چهارم

بسم الله ‌الرحمن‌ الرحيم
قُل یا أَیُّها الَّذینَ هادوا إِن زَعَمتُم أَنَّکُم أَولِیاءُ لِلّهِ مِن  دونِ النّاسِ فَتَمَنَوا المَوتَ إِن کُنتُم صادِقینَ (۶) وَ لا یَتَمَنَّونَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَت أَیدیهِم وَ اللّهُ عَلیمٌ  بِالظّالِمینَ (۷) قُل إِنَّ المَوتَ الَّذی تَفِرّونَ مِنهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُم ...

  • خدا سرپرستی همه ی ما را می کند، اما اینکه من خودم را از اولیای خدا بدانم، ابتدا باید خدا را به عنوان سرپرست بپذیرم.
  • در رابطه با ادعای یهود قیدی آمده است: «اگر گمان می کنید». در زندگی  چیزهایی هست که می دانیم اما چیزهایی هم هست که خیال می کنیم. اگر این زعم و  خیال از روی غفلت باشد با دیدن نشانه هایی که خداوند قرار داده است به  خودم می آیم.
  • دستگاهی برای سنجیدن زعم و تمنا وجود ندارد. هر کس خودش می داند چه خبر  است. «تمنا کنید» – خودتان می دانید راست می گویید یا نه. و لا یتمنونه  ابداً. با تمنای مرگ که واقعاً نمی مردند اما از تمنا کردن مرگ هم می  ترسیدند. ما از نگاه کردن به مردن می ترسیم؟!
  • ترس از تمنا کردن مرگ، ویژگی کسی است که در ارتباطش با خدا،  خودش را بالاتر از مردم می داند و متکبر است!
  • چرا قوم یهود میل ندارند بمیرند؟ به دلیل آن چیزهایی که پیش فرستادند.  جاده ی بین من و خدا را چکار کرده ام؟ چه جوری بروم نزد خدا؟ همه ی ما  «قدمت ایدیهم» مان خراب است اما من وقتی راه به خدا را خراب می بینم می  گویم خدایا ببخش در حالی که قوم یهود نمی خواستند کوتاه بیایند.
  • اگر نمی توانی تمنای مرگ کنی، برو مشکل تمنا را حل کن. ببین چقدر مرگ را می طلبی.

جلسه پنجم

بسم الله‌الرحمن‌الرحيم
قُلْ إنَّ الْمَوتَ الَّذي تَفِرّونَ مِنهُ فَإِنَّهُ مُلاقيكُم ثُمَّ  تُرَدّونَ إِلي عالِمِ الغَيبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُم  بِما كُنتُم  تَعمَلونَ (۸) يا أَیُّها الَّذينَ آمَنوا إِذا نودِيَ لِلصَّلوةِ مِن  يَومِ الجُمُعَةِ فَاسعَوا إِلي ذِكرِ اللّهِ وَ ذَروا البَيعَ ذلِكُم  خَيرٌ لَكُم إِن كُنتُم تَعلَمونَ (۹)

  • يكي از نشانه هاي اين كه انسان واقعاً خدا را دوست دارد يا نه، اين  است كه تمناي مرگ كند، آن هم نه در اوج بدبختی بلکه برای دیدن خدا و رفتن  پیش او. در بين ما هستند كساني كه رفتارهايي دارند كه نشان از آمادگي شان  براي مرگ است. ما نسبت به مرگ نگاهمان چيست؟ 
  • وقتي انسان در مدار خودش قرار مي گيرد و خودش را نزد كسي می بيند كه  همه چيز را مي‌داند، آرام مي شود. در هر صورت مرگ ما را ملاقات خواهد کرد و  راه فراری نیست. مسير را باید درست كرد اما ما كه نمي توانيم پس استغفار  مي كنيم. استغفار موجب مي شود گناه من بخشيده شود، آن هم نه به شیوه ی ما  كه يك بايگاني نگه مي داريم و بعضي وقت ها دوباره آن را رو مي كنيم.
  • آيا سابقه اي از آدم هايي كه تمناي مرگ را دارند داريم؟ انس حضرت امير(ع)  به مرگ «از انس بچه به شير مادر» بيشتر بود. در کربلا لشگر مقابل حضرت ابا  عبدالله(ع) اتفاقاً از مرگ فرار مي كردند. آن ها براي دنيا و وعده ها آمده  بودند. در میان یاران حضرت(ع) كسي براي مزد نيامده بود. وقتي حضرت(ع) راه  افتادند فرمودند: «من دارم مي روم و هر کس به من ملحق شود کشته خواهد شد.»  حضرت(ع) در طول مسير و در شب عاشورا گفتند: «در اين خيال نباشيد كه مي  جنگيد و امامتان را نجات مي‌دهيد». پس اگر آمدند و ماندند تمناي مرگ  داشتند.
  • نفس اقدام به ترک بیع هنگام ندای نماز خير است، و همان لحظه كه ندا می¬شوی باید بجنبی و الا شيطان فاصله می اندازد.
  • خدا نفرموده به نماز بجنبید بلکه فرموده است به ذكر خدا بجنبید. در واقع از همان لحظه ی ندا شدن باید به ذکر خدا شتافت.

جلسه ششم

بسم¬الله‌الرحمن‌الرحيم

فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلوةُ فَانتَشِروا فی الأَرضِ وَ ابتَغَوا مِن فَضلِ  اللّهِ وَ اذکُروا اللّهَ کَثیراً لَعَلَّکُم تُفلِحونَ (۱۰) وَ إِذا  رَاَوا تِجارَةً أَو لَهواً انفَضوا إِلیها وَ تَرَکوکَ قائِماً قُل ما  عِندَ اللّهِ خَیرٌ مِنَ اللَّهوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللّهُ خَیرُ  الرّازِقینَ (۱۱)

  • بروید دنبال کار اما به فضل خدا متوسل باشید.اگر خدای متعال فرموده  «فانتشروا»، این نه به معنی دستور بلکه بدین معناست که می توانید بمانید و  می توانید بروید.بنابراین نمی توانیم براساس سلیقه ی خودمان بگوییم هر  امر،حلال؛ و هر نهی،حرام است. مثلاً امر می تواند حلال یا مباح  باشدکمااینکه نهی میتواند حرام یا مکروه باشد. آنکه علم کتاب را دارد  میتواند تشخیص بدهد. آنهایی که می گویند کتاب خداکافی است،در اینجا درمانده  اند!
  • نکند به رهبانیت سوق پیدا کنیم. همان خدایی که گفت «فاسعوا الی ذکر  الله» می فرماید«فانتشروا فی الارض».آن که در اسلام رهبانیت اختیار می کند،  از ائمه(ع) سبقت گرفته است و به گمراهی افتاده است.
  •  خودمان را این گونه تنظیم و زندگی مان را این گونه تقسیم بندی کرده ایمکه  برخی کارهاو به طور خاصامر و نهی خدا را،عبادتتلقی می کنیم و برخی دیگر را  کار دنیا. بعضاً خوردن و نکاح را عمل حیوانی می گوییم در حالی که چنین  چیزی در منطق دین ما وجود ندارد.بله، می شود مثل حیوان خورد!ما توصیه شده  ایم به ازدواج.ادب و مستحبات خوردن را فرستاده ی خدا به ما یاد داده است.  پس نمی توانیمآن ها را عمل حیوانی بدانیم و نمی توانیم آن ها را از دین حذف  کنیم!
  • معصومین علیهم السلام روزه میگرفتند،گرسنگی نمی کشیدند. میشود سرسفره  نشست در حالیکه ازاول تا آخرش عبادت نوشته شود. همه ی اینها بخشی از دین  هستند. من مطیع پیامبر هستم؛میفرماید برو جهاد،می گویم چشم،صلح کن،چشم،با  ظالم بیعت کن،چشم. «فانتشروا». اینجور سرکار رفتن کیف دارد چون خدا از من  خواسته است. خدا مگر نمی تواند دشمن اسلام را نابود کند؟ پس چرا از من  میخواهد اینکار را انجام بدهم؟ یا مگر روزی تضمین شده نیست؟ پس چرا باید  رفت به دنبالش؟
  •  روزی بهره ای است که ما می بریم، نه پول جیبمان.
  • تجارت حرام نیست اما مردم حضرت(ص)را هنگام خواندن خطبه رهایش کردند و  رفتند. این فقط به نماز جمعه مربوط نمی شود. هر جایی که لقمه ی چربی،  منفعتی یا لهوی بود، آیا می رویم به دنبالش؟!
  • امروزه ابزار شادی بیشتر شده اما  افسردگی ها هم بیشتر شده است! «انسان  امروز چرا افسرده باشد؟ اسلام دین غم است، همه اش گریه،بخندید،خنده درمانی  ..» پس چرا این همه مریضی های روانی رواج پیداکرده است؟جوان دنیای امروز  همه ابزار شادی را هم داشته باشد،باز هم بلد نیست خوش باشد! خدا تو را خلق  کرده است،و اوست که می گوید خوشی تو اینها نیست! اگر نمی خواست خوش باشی که  بهشت را خلق نمی کرد!
  • بگذار خدا برایت همسر انتخاب کند، روزی ات را بدهد. پول ممکن است روزی بشود، ممکن هم هست چیزی بشود که تو نگه دارش شوی.روزیی که خداوند نصیب  انسان می کند، نوش جان می شود نه وزر و وبال!