فایل های صوتی :
تفسیر سوره واقعه-جلسه چهارم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه پنجم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه هفتم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه هشتم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه یازدهم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه دوازدهم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه سیزدهم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه چهاردهم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه پانزدهم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه شانزدهم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه هفدهم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه هجدهم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه نوزدهم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه بیستم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه بیست و یکم.mp3
تفسیر سوره واقعه-جلسه بیست و دوم.mp3
جلسه اول
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (۱)لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ (۲)خافِضَةٌ رافِعَةٌ (۳)إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا (۴)وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا (۵)فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا (۶)وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً (۷)
سوره واقعه جزو یکی از پنج سوره ای است که بنا به روایت توسط ائمه(ع) توصیه شده است بعد از نمازهای یومیه تلاوت شود.
اذا وقعت الواقعه: بنا به معرفه بودن این اسم (الواقعه) نشان از آن است که منظور روز قیامت است و در واقع یکی از اسامی روز قیامت در قرآن همین اسم است. هم ریشه بودن فعل و فاعل (وقع، واقعه) نشان از شدت حتمی بودن وقوع این اتفاق است.
خافضة الرافعة: خفض به معنی پست کردن و پایین آوردن است. یک مفهوم آیه می تواند این باشد که مرتبه و جایگاه آدمیان در آن روز دچار دگرگونی می شود. مفهوم دیگر می تواند این باشد که باطن آدمیان در آن روز آشکار می شود و از این رو حقیقت بر همگان عیان می گردد.
رُجَّت: "رَجَّ" به معنی تکان دادن شدید است. آمدن کلمه "رجأ" که هم ریشه فعل است و قرار گرفتن آن بعد از فاعل نشان از تأکید خاص بر این اتفاق است.
بُستَ: "بَسَّ" به معنی سابیدن و پودر کردن است. در این آیه به این خاطر از سابیده شدن و پودر شدن کوه ها سخن به میان می آید که کوه نماد استقامت، استواری و پایداری است. همین تأکید در سوره "النبأ" آیه ۲۰ نیز با بیان "سُیِّرَت" که به معنی سائیدن و پودر کردن است آمده است.
هباءً منبثتاً: به معنی غباری که در نور آفتاب با چشم قابل مشاهده است. کوه ها در آن روز به این شکل در خواهند آمد.
و کُنتم ازواجاً ثلاثاً: در آن روز انسان ها به سه گروه تقسیم خواهند شد. عدّه ای جزو نیکبختان خواهند بود (اصحاب المیمنة)، عدّه ای جزو تیره بختان هستند (اصحاب المشئمة)، و گروه سوم (السابقون السابقون) به دسته ای اشاره دارد که از قبل وارد بهشت شده اند. این عدّه همان عالینی هستند که قرآن در بیان داستان خلق آدم به آنها اشاره می کند که از سجده بر آدم معاف بودند.
جلسه دوم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ (۸)وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ (۹)وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (۱۰)أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (۱۱)
در ادامه بحث جلسه قبل از اینجا بحث را ادامه می دهیم که در آیه ۷ سوره واقعه اشاره می شود که مردم در روز قیامت به سه دسته تقسیم می شوند. دسته اوّل اصحاب میمنه هستند که نامه اعمالشان به دست راستشان داده می شود و جزو بهشتیان هستند. دسته دوم اصحاب مشئمه هستند که نامه اعمالشان به دست چپشان داده می شود که از دوزخیان هستند و در مقابل اصحاب میمنه هستند. و دسته آخر سابقون هستند که بعد از اینکه حق بر آنها آشکار شد در ایمان به خداوند سبقت گرفتند.
بعد از ذکر این سه گروه خداوند از گروهی نام می برد که جدا از گروهای ذکر شده هستند. در توصیف آنها بیان می شود که ایشان مقربین هستند.
همانطور که در تفسیر سوره یوسف(ع) بیان شد خدا برای بیان یک حقیقت والا و بلند مرتبه آن را در لباسی مناسب این دنیا ظاهر و نازل کرده است مانند قرآن، تا انسان قادر باشد از این طریق با آن حقیقت ارتباط برقرار کند. بنا به این نکته می بایست توجّه داشت که تک تک سوره ها و آیات قرآن خود به تنهایی بیان کننده گوشه ای از حقیقتی والا و بلند مرتبه است.
سوره واقعه، مختص به امیر المؤمنین (ع) است.
سبقت را به دو حالت می توان معنی کرد. یکی به این معنی می باشد که در عرصه ای فرد صرفاً از سایرین سبقت بگیرد و هیچ توجّهی نسبت به میزان توانایی سایر افراد نیست و تنها سبقت گرفتن مهم است. چنین سبقتی در دستگاه الهی جایی ندارد.سبقت یعنی کم کردن و از بین بردن هرچه بیشتر این فاصله، این معنی معنای واقعی سبقت در دستگاه الهی است.
در بعضی از روایات سابقون را رسول خدا(ص) بیان کرده اند. در همین رابطه در کتاب امالی شیخ طوسی روایتی از امام حسن(ع) نقل شده است که ایشان به عبارت "السابقون السابقون" اشاره می کنند و بیان می کنند که فرد و یا افرادی نیز جلوتر از سابقون قرار دارند و از آنها پیشتاز تر هستند که آن فرد یا افراد همان اولین ایمان آورندگان هستند که حضرت علی(ع) نخستین آنها است.
حال ممکن است این سؤال مطرح شود که در عصر حاضر نیز امکان سبقت گرفتن وجود دارد؟. در جواب می بایست گفت که هر لحظه که فرد احساس ترک گناه و یا انجام کار خیر بر او وارد می شود به آن عمل کند در واقع اقدامی است در راستای سبقت گرفتن و نزدیک شدن به گروه سابقون.
جلسه سوم
«بسم الّله الرحمن الرحیم»
وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (۱۰) أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (۱۱)
در ادامه مبحث جلسه قبل این سؤال مطرح می شود که چگونه می توان به یک منبع مراجعه کرد تا از طریق آن متوجّه شد که در کدام گروه(اصحاب المیمنه، اصحاب المشئمه، سابقون) قرار داریم و بر اساس آن معیار خود را اصلاح سازیم؟!
برای چنین کاری نمی توان به علوم بشری مراجعه نمود زیرا این علوم هر کدام مطالبی را بیان می کنند که آن مطالب حقیقت واقعی ارائه نیستند و به عبارت دیگر در حقیقت بودن آنها ادعائی وجود ندارد. زیرا با علوم بشری نمی توان به حقیقت واقعی دست یافت. قرآن که خود جلوه ای دنیایی از آن حقیقت است در مقایسه با سایر کتاب های بشری به این صورت نیست که قرآن نسبت به مابقی کتب برتر است، بلکه قرآن از جنسی دیگر است که قابل مقایسه با این کتاب ها نیست. قرآن نور مطلق است و سایر کتب لزوما نور نیستند. همین موضوع در ارتباط با ائمه(ع) نیز صدق می کند؛ وجود آن بزرگواران تماماً نور است و منشأ آن نور خداست و از این رو کوچکترین خللی در آنها نفوذ پذیر نیست.
پس در پاسخبه سؤال مطرح شده در ابتدای بحث به این جواب دست می یابیم که بهترین میزان و معیار مراجعه کردن به میزان هایی است که خداوند در دین خود قرار داده است(قرآن و ائمه(ع)).
بر اساس روایتی از امام صادق(ع) آمده است که گروه سابقون از جانب خداوند دارای پنج روح هستند. ۱- روح القُدُس، که به وسیله آن حقیقت اشیاء را تشخیص می دهند. ۲- روح الایمان، این روح باعث ایجاد ترس از خدا می شود. ۳- روح القوة، که باعث بخشیدن قدرت عبادت به فرد می شود. ۴- روح الشهوة، که باعث ایجاد میل به عبادت و دوری از گناه می شود.۵- روح البدن.
اصحاب المیمنه نیز به جز روح القُدُس از سایر ارواح برخوردار هستند.
در کتاب اصول کافی روایتی نقل شده است که از امام باقر(ع) این سؤال پرسیده می شود که منبع علومی که ائمه (ع) از آن برخوردار هستند از کجاست؟، ایشان در جواب می فرمایند که ائمه (ع) به وسیله روح القُدُس به این علوم دسترسی دارند.
حال این سؤال مطرح می شود که روح القُدُس چیست؟، این روح می بایست از مرتبه ای والا برخوردار باشد که به واسطه آن ائمه (ع) تأیید می شوند. در بسیاری از روایات و گفته های بزرگان آمده است که حقیقت روح القُدُس وجود مبارک حضرت صدیقة(س) می باشد.
در ارتباط با روح الایمان نیز روایتی از امام صادق (ع) نقل شده است که ایشان می فرمایند: زمانی که فرد تصمیم به گناه می گیرد این روح الایمان است که به او ندای سر باز زدن از آن را می دهد و در مقابل شیطان نیز او را به انجام گناه ترقیب می کند. هنگامی که فرد در حال ارتکاب گناه است به دستور خداوند روح الایمان از او جدا میشود. بعد از انجام معصیت نیز به فضل خداوند روح الایمان به فرد باز می گردد و در واقع پشیمانی بعد از ارتکاب گناه به همین دلیل است.
منشاء اصلی این روح(روح الایمان) نیز در بسیاری از روایات امیرالمؤمنین(ع) بیان شده است.
حال بشر که از روح القُدُس بی بهره است و تنها از روح الایمان برخوردار است می بایست سعی داشته باشد که خود را به کسانی که از روح القُدُس بهره مند هستند نزدیک کند(پیامبر(ص) و ائمه(ع) ). ولی می بایست به این نکته توجّه داشت که نمی تواند هم رتبه و مانند آنها شود چون توانایی آن(داشتن روح القُدُس) را دارا نمی باشد.
جلسه چهارم
بسم اللهالرحمنالرحيم
وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً (۷)فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ (۸)وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ (۹)وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (۱۰)أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (۱۱)
در ادامه مبحث روح القُدُس این سؤال مطرح می شود که با برخورداری ائمه(ع) از این روح (روح القُدُس) آیا در انجام گناه از آنها اختیار گرفته نمی شود؟ به عبارت دیگر با چنین ویژگی ای امکان ارتکاب گناه از فرد گرفته می شود؟ در جواب چنین سؤال و استدلالی می بایست به این نکته اشاره کرد که این مسئله زمانی مطرح می شود که آدمی آن بزرگواران را به صورت زمینی و در جایگاه سایر انسان ها مورد مقایسه قرار می دهد.
به عنوان مثال همین دیدگاه در مورد مسئله ولایت تکوینی ائمه(ع) این سؤال را مطرح می کند که آن بزرگواران اگر از همه حقایق آگاهی داشته و قادر به تغییر و تبدیل آن بوده اند چرا در بعضی رویدادها و حوادث از این ویژگی خود استفاده ننموده اند. همانند رویداد کربلا که برای امام حسین(ع) و یارانش اتفاق افتاد، حادثه شهادت حضرت صدیقه(س) و ... .
حال اگر این مسئله را به صورتی دیگر و در واقع از دیدگاه الهی و خدایی(زیرا این قدرت، قدرتی الهی است) بررسی کنیم این سؤال مطرح می شود که چرا خدا قدرتش را در مواقعی بُروز می دهد و در بعضی موارد صبر کرده و در بعضی موارد نیز بندگان را مورد بخشش قرار می دهد؟. این بدین دلیل است که سنت الهی به این صورت بوده و خواهد بود و خود خداست که می داند در چه برهه ای قدرت خود را به ظهور بکشد و در مواردی دیگر بندگان را مورد عفو و بخشش قرار دهد.
همین ویژگی در فرستاده و ولی خدا نیز وجود دارد. ایشان نیز بر قدرتی که از جانب خدا به آنها داده شده است تسلّط دارد و در مواردی که خدا به آنها رخصت و اجازه دهد این قدرت را نشان می دهند. ولی این ویژگی در آنها باعث از بین رفتن سایر ویژگی های دنیایی و انسانی در آنها نمی شود. آنها نیز از حس دلبستگی، شاد شدن، غمگین شدن و ... برخوردار هستند.
حال می خواهیم مسئله دیگری را که تحت چنین دیدگاه اشتباهی مورد شبه قرار می گیرد بررسی کنیم. آن مسئله، مسئله معصومیت ائمه(ع) است. برای این کار ابتدا به بررسی افراد مختلف می پردازیم؛ مشاهده می کنیم که در هر فرد افعال و اعمال زشت و ناپسندی وجود دارد که امکان آن که از او سر بزند وجود ندارد و در ادبیات زندگی او به هیچ وجه وجود ندارند. از این رو می توان هر فرد را نسبت به این اعمال معصوم دانست.
همچنین بر همین اساس در می یابیم هر فرد از روی اختیار می تواند این دایره را گسترش داده و به تعالی برسد و همچنین می تواند آن را کوچکتر کرده و به سراغ انجام اعمالی برود که زمانی حتّی در مورد آن فکری نمی کرده است.
پس با این مطالبی که بیان شد در می یابیم رسیدن به درجه ای از معصومیت که تمامی اعمال زشت و ناپسند از فرد سر نزند امکان پذیر است. و اتفاقاً این تعالی با ابزار اختیار صورت پذیر است و منافاتی با آن ندارد.
جلسه پنجم
«بسم الّله الرحمن الرحیم»
ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلينَ (۱۳)وَ قَليلٌ مِنَ الْآخِرينَ (۱۴)
معصومیت ائمه (ع) و انبیاء بیانگر این مطلب نیست که این عامل که در ایشان به دست خدا قرار داده شده است باعث می شود آنها نتوانند مرتکب معصومیت شوند. بلکه توسط این عامل نیرویی به آنها عطا شده که قادر هستند به وسیله آن از ارتکاب گناه سرباز زنند؛ به عبارت دیگر با این ویژگی اختیار از آنها صلب نمی شود و از اختیار کامل برخوردار هستند.
سابقون گروهی هستند که از دیگران در ایمان سبقت و پیشی گرفته اند. در برخی از روایات بیان شده است که منظور از این گروه پیامبر(ص) و ائمه(ع) هستند.
ثُلَّۀٌ مِنَ الاوّلین(۱۳) و قلیلُ مِّن الآخرین(۱۴): معنی ابتدایی این دو آیه این است که این گروه(سابقون) شامل افرادی می باشد که بیشتر آنها از امّت های پیشین و انبیاء قبلی می باشند و عدّه کمی از آنها متعلق هستند به امّت اسلام و پیامبر(ص).
در بعضی از تفاسیر از اوّلین تعبیر بر کسانی شده است که از ابتدای دعوت پیامبر(ص) به اسلام گرویده اند و به او ایمان آورده اند و آخرین کسانی هستند که بعد از فتح مکّه به اسلام گرویده اند. در برخی از تفاسیر دیگر نیز اوّلین تعبیر بر امّت زمان پیامبر(ص) و صدر اسلام شده است و آخرین منظور امّتی است که در آخرالزمان قرار دارد.
دقیق ترین تعبیری که در این رابطه در تفاسیر بیان شده است آن است که اشاره اوّلین و آخرین به درجه و رتبه آدمیان در خلقت است. یعنی اوّلین به پیامبر(ص) و ائمه(ع) اطلاق می شود که از لحاظ مرتبه خلقت از تمامی آدمیان و موجودات بالاتر هستند و این مرتبه ادامه پیدا می کند و به پایین ترین سطح که آخرین باشد منتهی می شود.
در روایتی از کتاب امالی شیخ طوسی به نقل از ابن عبّاس آمده است که از پیامبر(ص) پرسیدند گروه سابقون چه کسانی هستند؟، ایشان در پاسخ فرمودند: علی(ع) و پیروان او سبقت گرفتگان در بهشت هستند و همچنین مقرّب به خداوند به دلیل بزرگی و جلالتشان.
در روایتی دیگر از امام صادق(ع) سؤال می شود که سابقون چه کسانی هستند و ایشان می فرمایند: ایشان در پاسخ می فرمایند: آنها کسانی هستند که احادیث و یاد ما(اهل بیت) را زنده نگه می دارند و در مصیبت های ما به اقامه عزاداری می پردازند(اشاره به شیعیان). در ادامه از ایشان سؤال کردند که این گروه بر چه چیزی سابقون هستند و ایشان در جواب فرمودند: آنها در گرایش و آمدن به سوی ما(اهل بیت) از سایرین سبقت و پیشی می گیرند.
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که: (انتم انصارالله و انتم السابقون الی الاوّلین ..... ) شما شیعیان در این دنیا بر ولایت ما(اهل بیت) سابقون هستید و از سایرین پیشی گرفته اید و در آخرت سابقون بر بهشت هستید.
جلسه ششم
«بسم الّله الرحمن الرحیم»
عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ (۱۵)مُتَّكِئينَ عَلَيْها مُتَقابِلينَ (۱۶)يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ (۱۷)بِأَكْوابٍ وَ أَباريقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعينٍ (۱۸)لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ (۱۹)وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ (۲۰)وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (۲۱)وَ حُورٌ عينٌ (۲۲)كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (۲۳)جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (۲۴)
در دستگاه الهی مسابقه به صورت و شکل دنیایی که افراد در بین خود برقرار می کنند وجود ندارد؛ مسابقات دنیایی همیشه منتج می شود به پیروزی و کامیابی یک فرد و گروه و همچنین ناراحتی و شکست فرد و گروهی دیگر. همیشه نفس آدمی گرایش به رسیدن به سرخوشی و خوشحالی در تمامی جنبه ها ( که مسابقات زندگی دنیایی نیز شامل آنهاست) را دارد.
ولی مسابقه در نظام الهی بدین صورت است که همه قادر هستند در آن به تعالی و کامیابی برسند(رسیدن به گروه سابقون). در همین رابطه روایاتی از ائمه(ع) بیان شده است که آدمی قادر است به مرتبه پیامبر(ص) برسد. البته این بدان معنا نیست که آدمی ظرفیت این مرتبه را دارد بلکه بزرگی آن بزرگواران است که با دستور انجام یک رویه و روش زندگی، انسان را مورد عنایت خود قرار داده و او را با خود همراه می سازند.
گروه سابقون در آخرت با رسیدن به جایگاه متعالی خود در بهشت احساس رسیدن به هدف ندارند بلکه در آن موقعیت نیز به دنبال این عمل هستند تا بتوانند سایرین را کمک کرده و آنها را به رتبه ای بالاتر در بهشت برسانند. در حالی که این جریان خلاف جریانات دنیوی است، که هر فرد با رسیدن به موقعیتی که هدفش بوده است احساس آرامش و رضایت می کند و خود را در رسیدن به هدف کامیاب می داند و احساس نیازی در توجّه به دیگران احساس نمی کند.
وصف "حور العین" در این آیه بدین معنا است که رابطه زن و مرد(ازدواج) به عنوان یکی از لذت های این دنیا یک لذّت متعالی و خدایی است، نه یک لذّت حیوانی و پست. به عبارت دیگه لذاتی که خداوند در این دنیا به آدمی به عنوان نعمت عطا کرده است از جنبه ای خدایی برخوردار است؛ و این تفکر که برای نزدیکی به خداوند و درک او می بایست این لذات را ترک کرد(رهبانیت) اشتباه محض است و در دین هیچگونه جایی ندارد. زیرا اگر به این صورت بود خداوند این لذّات را خلق نمی کرد.
عبارت "وِلدان" در آیه ۱۷ بنا به روایاتی اشاره به برخی از فرزندان مشرکان دارد که در این دنیا فرصت و امکان زندگی و انجام تکالیف را نداشته اند از این رو خداوند به آنها بهشت را ارزانی داشته است و جایگاه شایسته خدمتگزاری به بهشتیان بالاخص پیامبر(ص) و ائمه(ع) را به آنها عطا کرده است.
لذت های این دنیا که خداوند به عنوان نعمت در اختیار آدمی قرار داده است در واقع گوشه کوچکی از لذت های بهشتی است که آدمی از آن طریق بتواند بزرگی و مرتبه آن لذت ها را درک و تصور کند. به همین صورت در مورد عذاب ها و سختی های جهنم نیز چنین مطلبی صدق می کند و عذاب های این دنیا گوشه کوچکی از سختی ها و دشواری های جهنم است.
جلسه هفتم
«بسم الّله الرحمن الرحیم»
وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ (۲۰)وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ (۲۱)وَ حُورٌ عينٌ (۲۲)كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (۲۳)جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (۲۴)لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا تَأْثيماً (۲۵)إِلاَّ قيلاً سَلاماً سَلاماً (۲۶)وَ أَصْحابُ الْيَمينِ ما أَصْحابُ الْيَمينِ (۲۷)في سِدْرٍ مَخْضُودٍ (۲۸)
لذت های الهی و خدایی(لذت های بهشتی) که پروردگار آنها را برای آدمی آفریده با لذت های دنیایی تفاوت هایی دارد. بیشتر لذت های این دنیا دچار وابستگی های زمانی و مکانی است و با تغییر هر کدام از آنها (زمان و مکان) این لذائذ نیز دچار تغییر می شوند؛ به عبارت دیگر اینگونه لذت ها که از جنس دنیایی هستند از پایداری و ماندگاری برخوردار نیستند.
لذت های دنیایی در واقع سایه ای هستند از لذت های الهی و بهشتی تا آدمی از طریق آنها بتواند آن لذائذ را تا حدودی درک کند.
توصیه ها و راهنمایی هایی که خداوند در قرآن به عنوان روش زندگی برای آدمی بیان می کند از این رو نیست که اگر از آنها تخطّی کنند باعث بغض و غضب خدا می شود زیرا اگر چنین بود دیگر غفّار بودن خدا معنا نداشت. این توصیه ها را خداوند از روی مهربانی و عطوفتش نسبت به بنده انجام می دهد تا قلب و وجود او پاک شود و از ناپاکی ها رهایی یابد.
این عطوفت تا حدی است که خداوند به بنده اش می گوید که غفّار است، سپس او را به سمت خود فرا می خواند و دعوت می کند و بعد از آن نیز راه و روش استغفار را به او نشان می دهد.
چنین خدایی قاعدتاً آسایش و راحتی بنده خود را می خواهد، نه عذاب و سختی کشیدن او را.
حال خدایی با این ویژگی هایی که بیان شد زمانی که نعمات بهشتی را در قرآن توصیف می کند آدمی از او نمی پذیرد زیرا از آنها(نعمات بهشتی) درک و شناختی کامل ندارد و به دنبال رسیدن به این شناخت نیز نمی رود.
علاوه بر نعماتی که در رابطه با بهشت در قرآن بیان شده است و در نگاه اوّل برای آدمی ساده و پیش پا افتاده جلوه می کند(مانند تنوع میوه ها، نهرهای جاری و...) نعماتی دیگر نیز وجود دارد که از مرتبه ای بالاتر برخوردار هستند (مانند همنشینی با پیامبر(ص)، ائمه(ع)و ... ) و آدمی است که مختار است مرتبه خود را در استفاده از این نعمات انتخاب و تعیین کند.
بر اساس همین نکته است که خدمتگزار بودن در بهشت برای بهشتیان از درجه والایی برخوردار است؛ همانطور که خدمتگزاری به پیامبر (ص) و ائمه(ع) از جایگاه بالایی برخوردار است.
بسیاری از آداب و روش هایی که اسلام برای زندگی ارائه کرده است ممکن است در نگاه اوّل بسیار پیش پا افتاده جلوه کنند ولی همین نکات هستند که پایه و بنای وجودی آدمی را شکل می دهند و او را به تعالی می رسانند(مانند آداب غذا خوردن، خوابیدن و ...).
جلسه هشتم
«بسم الّله الرحمن الرحیم»
وَ أَصْحابُ الْيَمينِ ما أَصْحابُ الْيَمينِ (۲۷)في سِدْرٍ مَخْضُودٍ (۲۸)وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ (۲۹)وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ (۳۰)وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ (۳۱)وَ فاكِهَةٍ كَثيرَةٍ (۳۲)لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ (۳۳)وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ (۳۴)إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً (۳۵)فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً (۳۶)عُرُباً أَتْراباً (۳۷)لِأَصْحابِ الْيَمينِ (۳۸)ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلينَ (۳۹)وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرينَ (۴۰)
نعماتی که در قرآن بیان می شود اگر چه در توصیف شبیه به نعمات دنیایی هستند ولی جنس آنه کاملاً متفاوت است، مثلاً شرابی که در قرآن از آن نام برده می شود و با آن از بهشتیان پذیرایی می کنند باعث زوال عقل نمی شود«یٌصَدِعُونَ عَنها وَ لَا یُنزِفُونَ».
ویا اشاره قرآن در آیه۲۱ به گوشت "پرنده" به این دلیل است که قرآن در چندین آیه در ارتباط به پرندگان سخن به میان می آورد که می توان از آنها این مفهوم را دریافت که آنان نسبت به سایر موجودات از شأن و منزلت والاتری برخوردار هستند(که یکی از دلایل آن منطقی است که در وجود آنها قرار دارد وسایر حیوانات از آن بی بهره هستند).
"حور العین" اشاره به فرشتگانی است که از چشمان زیبایی برخوردار هستند که قرآن در وصف آنها آنان را به مروارید تشبیه کرده است که در صدف محفوظ هستند. محفوظ بودن حور العین اشاره به حجاب و پوشش آنهاست که این عبارت دو نکته را بیان میکند یکی آنکه در بهشت نیز حجاب وجود دارد و اینکه زن با حجاب و پوشش است که ارزشمندتر می شود و به تعالی می رسد.
همه این لذائذ و لذت ها که در قرآن بیان شده است از لحاظ کیفیت و رتبه در عالیترین مرتبه قرار دارند و هیچگونه کمبود، کاستی و زوالی در آنها راه ندارد. این بدان دلیل است که اصل بهشت است نه این دنیا.زندگی و حیات حقیقی در بهشت است و همه این دنیا در واقع نشانه کوچکی است از ویژگی های بهشت تا به واسطه آنها درک بهشت برای آدمی تا حدودی ممکن باشد.
آیه ۲۵«لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا تَأْثيماً » دو نکته را بیان میکند، یک اینکه اینگونه لذائذ(سخنان زشت و گناه) در بهشت هیچگونه لذتی ندارد و جزو لذائذ محسوب نمی شود. دو اینکه آدمی با بررسی ذائقه حال حاضر خود در این دنیا به این نکته پی می برد که آیا وجودش به بهشت نزدیک است یا خیر.
سلام از ارزش والایی برخوردار است چنانکه محور تمامی زیارات سلام است(السلام علیک یا اهل بیت نبوه).
"فُرُش" در آیه ۳۴ اشاره به همسرانی دارد که از جنس حورالعین هستند و از مقام والایی برخوردار هستند«اِنّا أَنشأنهُنَّ إِنشآءً». این همسران افرادی نیستند که سابقه حیات در دنیا را داشته باشند بلکه تنها برای بهشت خلق شده اند.
اگر درک این نعماتی که خداوند در قرآن بیان کرده است برای آدمی سخت و دشوار است منطقی است. زیرا این لذائذ در بهشت و برای گروه اصحاب الیمین است و زمانی برای آدمی قابل درک خواهد شد که آدمی خود را به این گروه(اصحاب الیمین) نزدیک کند. همانطور که چنین نعماتی حتی اگر در دسترس فردی قرار گیرد که متعلق به این گروه نیست آن نعمات بر او حرام است و اجازه استفاده از آنها را ندارد. مانند داستان حضرت آدم(ع) که از دستور خدا سرپیچی کرد و از میوه ای که برای او منع شده بود استفاده کرد.
جلسه نهم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
وَ حُورٌ عينٌ (۲۲)كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (۲۳)جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (۲۴)لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا تَأْثيماً (۲۵)إِلاَّ قيلاً سَلاماً سَلاماً (۲۶)وَ أَصْحابُ الْيَمينِ ما أَصْحابُ الْيَمينِ (۲۷)في سِدْرٍ مَخْضُودٍ (۲۸)وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ (۲۹)وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ (۳۰)وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ (۳۱)وَ فاكِهَةٍ كَثيرَةٍ (۳۲)لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ (۳۳)وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ (۳۴)إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً (۳۵)فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً (۳۶)عُرُباً أَتْراباً (۳۷)لِأَصْحابِ الْيَمينِ (۳۸)ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلينَ (۳۹)وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرينَ (۴۰)
جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (۲۴) بدین معنی می باشد که نعماتی که خداوند برای گروه سابقون بر می شمارد نتیجه یک سری اعمال مداوم و متداول است، نه فقط جزاء یک عمل که یکبار صورت گرفته است.
إِلاَّ قيلاً سَلاماً سَلاماً (۲۶) یک تعبیر از این عبارت این است که به همان معنی سلامی است که در آغاز سخن بیان می شود؛ ولی تکراری که صورت می گیرد با تکراری که در این دنیا وجود دارد متفاوت است؛ هرکدام از سلام ها معنی مختص به خود را دارند و باعث ایجاد معنی خاصی در سلام بعدی نیز می شوند. برداشت دیگری که از این آیه می توان داشت این است که هنگامی که فردی به فرد دیگری سلام می کند این معنی را انتقال می دهد که با او در صلح و دوستی است، این نشان گر این مطلب است که در بهشت جز صلح و دوستی وجود ندارد.
وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ (۳۱) این آیه اشاره به فضایی شبیه به آبشار دارد که در این دنیا می توان مشاهده کرد و همچنین بیانگر آبی است که همیشه در دسترس است.
این نعماتی که خداوند در وصف بهشت بیان می کند در درجه هایی پایین تر در این دنیا وجود دارد تا آدمی از طریق آنها درکی از بهشت پیدا کند، ولی آدمی یا آنها را درک نمی کند ویا حتّی آنها را به دست خود از بین می برد.(مثل از بین بردن محیط زیست و طبیعت).
یکی از تفاوت هایی که آدمی می تواند در رفتار خود نسبت به بهشتیان پیدا کند آن است که با دست یافتن به نعمات الهی که خدا در اختیار او قرار داده است به جای شکرگزاری و قدر دانی، دست به معصیت می زند.
بنابراین نکته آدمی اگر می خواهد به بهشت راه یابد می بایست خود را هرچه بیشتر به بهشتیان و رفتار آنها نزدیک کند. به عنوان مثال داشتن خلق خوب و حسنه را با همسر در همین دنیا تمرین و اجرا کند تا در آن دنیا نیز از این نعمت در درجه عالی بهره مند گردد.
آدمی در بعضی مواقع دچار این توهم و ابهام می شود که می تواند نظیر نعماتی مثل حورالعین(اشاره به استفاده ابزاری از زن) و میوه های همیشگی(استفاده از علوم بیولوژی جهت پرورش میوه جات در تمامی فصول) را خلق کند؛ در حالی که آن نعمت ها نعماتی هستند که جنسشان بهشتی است و فقط در بهشت وجود دارند و آدمی در واقع با چنین کاری تنها خود را فریب داده است.
نعماتی که مختص این دنیا هستند همیشه با این تهدید همراه هستند که دارای محدودیت هستند و بالآخره روزی دچار زوال می شوند ولی نعمات بهشتی هرگز دچار به چنین ضعفی دچار نیستند.
جلسه دهم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ (۴۱)في سَمُومٍ وَ حَميمٍ (۴۲)وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ (۴۳)لا بارِدٍ وَ لا كَريمٍ (۴۴)إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ (۴۵)وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظيمِ (۴۶)وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (۴۷)أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (۴۸)قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ (۴۹)لَمَجْمُوعُونَ إِلى ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (۵۰)
اصحاب شمال بیانگر معنی لفظی و رایج سمت و جهت "چپ" نیست. بلکه خود این کلمه شمال(چپ) دارای حقیقتی مستقل و بسیار گسترده است.
«فی سَمومٍ حَمیمٍ»؛ سموم به معنی باد گرم و سوزانی است که در تمامی بدن آدمی نفوذ می کند. حمیم نیز به معنی آب جوشان است.
وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ (۴۳) لا بارِدٍ و لا کَریمٍ» ؛ منظور از این آیات سایه ای است که جنسش از دودی سیاه رنگ است که نه خنک است و نه گوارا.
لذت را خدا آفریده است و لذت بردن را نیز او به آدمی عنایت کرده است و همچنین راه و چهارچوب این لذت بردن را برای انسان مشخص کرده است. حال آدمی در بعضی مواقع از این حدود و چهارچوب تعدّی می کند و خوش گذرانی را اساس زندگی خود قرار می دهد حتی به قیمت اذیت و تضییع حقوق سایرین. "مترفین" اشاره به همین افراد است که هوس ران هستند.
تفاوت استراحت و آرامش با هوس رانی و شهوت رانی آن است که در هنگام هوس رانی عقل زائل می گردد.
وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظيمِ (۴۶)؛ حنث به معنی گناه است و در بعضی تعابیر از آن به عنوان شرک نام برده شده است. یکی از گناهان کبیره اصرار به گناه است. نشانه اصرار به گناه آن است که آدمی بعد از ارتکاب معصیت احساس پشیمانی کند ولی از ابراز آن سر باز زند. این ابراز نکردن به هر دلیلی که باشد(لجاجت، جلوگیری از ریا و ...) توجیه پذیر نیست.
در آیات ۵ سوره نوح و ۳۶ سوره هود مشاهده می شود که حضرت نوح(ع) با تمامی تلاشی که در مدت رسالتش انجام می دهد موفق به هدایت قوم خویش نمی شود. و به او وحی می شود که آنها هدایت پذیر نیستند. چنین افرادی که در طول زندگی خود از هیچ طریقی به خداوند ایمان نمی آورند همان گروهی هستند که در آتش جهنم جاودان هستند، به عبارت دیگر دلیل جاودان بودن آنها در آتش جهنم همین عدم ایمان آوردن و لجاجت در آن است.
اگر به درستی به نظام الهی بنگریم مشاهده می کنیم که خداوند جز به دعوت آدمی به بهشت و سعادت جاودانه وعده نمی دهد. پیغام پیامبران، صفات خداوند(تواب، غفار و ...) همه مصادیق این مطلب هستند. در واقع این آدمی است که آتش را به دست خود برای خویش فراهم می سازد نه خدا.
همانطور که برای نعمات بهشتی نظایری هرچند کوچک در این دنیا وجود دارد برای عذاب های جهنم نیز نظایری در این دنیا وجود دارد، مشکلات جسمی، خانوادگی، روحی و ... از این جمله هستند.
خداوند همیشه و در تمامی لحظات این پیام را به آدمی می دهد و متذکر می شود که قیامت و آخرت خود را به بهترین شکل و از جنس بهشت بسازد و باعث تضییع و خرابی آن نشود.
آدمی با انتخاب هر یک از این راه ها است که خود را در هریک از آنها(بهشت و جهنم) جاودان می کند.
جلسه یازدهم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ (۴۱)في سَمُومٍ وَ حَميمٍ (۴۲)وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ (۴۳)لا بارِدٍ وَ لا كَريمٍ (۴۴)إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ (۴۵)وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظيمِ (۴۶)وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (۴۷)أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (۴۸)قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ (۴۹)لَمَجْمُوعُونَ إِلى ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (۵۰)ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ (۵۱)لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ (۵۲)فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (۵۳)فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَميمِ (۵۴)فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهيمِ (۵۵)هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ (۵۶)
روز جزاء(یوم الدّین) روزی است که همه انسان ها با نتایج و ثمره اعمال خود در این دنیا رو به رو می شوند، در این روز نه تنها به هیچ فردی ظلمی نمی شود بلکه همگی با نتایجی رو به رو می شوند که خداوند از روی فضل خود، آنها را به آدمیان عنایت داشته است، به عبارت دیگر اگرفردی عمل نیکی انجام داده است اجری بالاتر از آن عمل را دریافت می کند و یا اگر فردی با عقوبت معصیتی رو به رو می شود که در این دنیا مرتکب آن شده است در واقع عقوبتی را متحمل می شود که با معصیت مرتکب شده، برابری نمی کند.
خداوند در آیه ۵۶ سوره واقعه همین نکته را در مورد اصحاب شمال متذکر می شود که عذاب و عقوبتی که نصیب این گروه می شود در واقع تنها نتایج عمل آنها در این دنیاست و نه عامل دیگری(نظیر غضب و انتقام خداوند).
در آیه ۴۷ تعبیر عبارت"کانوا یقولون" بدین صورت است که این گروه نه تنها به بیان این مطلب می پردازند که روز جزاء و روز حسابی در پیش نیست بلکه به آن اعتقاد کامل دارند. فردی که دارای چنین اعتقادی شود که، جهان نظمی ندارد و روز حسابی در پیش نخواهد بود، دچار خسران و ضرر می شود و به منافع نفس خود دست نمی یابد.
مثال هایی که قرآن در رابطه با گناهان بیان می کند صرفاً بدین منظور نیست تا از طریق این مثال ها بخواهد درجه و مرتبه زشتی این گناهان را بیان کند بلکه در واقع آن مثال عین واقعیت است و در هنگام ارتکاب آن معصیت به عینه در حال رخ دادن است ولی این آدمی است که به واسطه حجاب های این دنیا قادر به دیدن آنها نیست(مثل گناه غیبت کردن که در وصف آن آمده است که مانند خوردن گوشت مردار برادر است).
این دنیا ظرفیت بروز باطن گناهان و معصیت ها را ندارد از این رو آدمی در برزخ و قیامت به کُنه اعمالی که مرتکب شده است پی می برد.
جلسه دوازدهم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ (۴۱)في سَمُومٍ وَ حَميمٍ (۴۲)وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ (۴۳)لا بارِدٍ وَ لا كَريمٍ (۴۴)إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ (۴۵)وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظيمِ (۴۶)وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (۴۷)أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (۴۸)قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ (۴۹)لَمَجْمُوعُونَ إِلى ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (۵۰)ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ (۵۱)لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ (۵۲)فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (۵۳)فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَميمِ (۵۴)فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهيمِ (۵۵)هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ (۵۶)نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ (۵۷)أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ (۵۸)أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ (۵۹)نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ (۶۰)عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ في ما لا تَعْلَمُونَ (۶۱)
بنابر برخی روایات انسان همیشه در حال نیاز و احتیاج است، چه در این دنیا چه در آخرت(بهشت و جهنم). از این رو است که همیشه نیازمند خوراک است و در وصف نعمات و عقوبت های آخرت از مواردی که نوشیده و خورده می شوند در قرآن سخن به میان آمده است.
در آیه ۵۴ و ۵۵ سوره واقعه این مطلب بیان شده است که اصحاب شمال آب جوشان را از شدت عطش به صورت یکجا و یکسره می بلعند بدون اینکه توجهی به ماهیت آن داشته باشند. در روایاتی در مورد نوشیدن به این صورت آمده است که این نوع نوشیدن«فشربون شُربَ الهِیم» نوشیدنی است که در آن شکر خدا یاد نمی شود. در روایتی دیگر از امام صادق(ع) در این باب آمده است که هنگام نوشیدن سعی کنید در سه جرعه بنوشید، دلیل این امر آن است که نوشیدن بدون مکث و یکسره شبیه به نوشیدن اصحاب شمال(شُربَ الهِیم) است.
برای تربیت بر اساس تعالیم دینی دو راه وجود دارد، یکی اینکه فرد درون خود را سامان دهد و تربیت کند که این امر منجر می شود به اینکه رفتار و اعمال او نیز مؤدبانه شود. روش دیگر آن است که آدمی با انجام دادن رفتار و اعمال افراد مؤدب سعی در اصلاح درون خویش کند. رفتار هایی که پیامبر(ص) و قرآن در وصف بهشتیان و جهنمیان بیان می کنند از جنس همین روش دوم می باشند و به عبارت دیگر دعوت آنها به انجام و یا عدم انجام این رفتارها برای تأثیری است که آنها در درون آدمی می گذارد.
برای اینکه آدمی پی ببرد به اینکه در آخرت جزو کدام دسته و گروه (اصحاب یمین و اصحاب شمال) است کافی است تا خود را در این دنیا بسنجد، مثلاً با مشاهده اینکه برای دیگران(همسر، فرزندان، اطرافیان) چگونه تصوری را از خود ایجاد کرده است و از چه جنسی بوده است. آیا سایرین از سایه او احساس آرامش و دل گرمی داشته اند یا احساس ترس و وحشت. در همین ارتباط روایتی آمده است با این مضمون که همانگونه که آرزو داری فرد بالا دستی تو با تو رفتار کند به همان صورت با زیردستان خود رفتار کن.
جلسه سیزدهم
«بسم الّله الرحمن الرحیم»
نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ (۵۷)أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ (۵۸)أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ (۵۹)نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ (۶۰)عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ في ما لا تَعْلَمُونَ (۶۱)وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ (۶۲)أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ (۶۳)أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (۶۴)
« نحن خلقناکم فلؤلا تُصَدقون » ؛ تصدیق کردن به دو گونه است یکی به صورت زبانی، بدین معنی که آدمی بیان کند که خداوند خالق اوست و او مخلوق است. گونه دیگر به صورت عملی است، یعنی که آدمی در عمل نشان دهد که مخلوق است و خداوند خالق اوست. این اعتراف به مخلوق بودن جنس رفتار آدمی را با زمانی که دچار کبر و خودپرستی (منیّت) می شود متفاوت می کند. این اعتراف تنها اعتراف به مخلوق بودن صِرف نیست بلکه با بیان عبارت "نحن" اشاره به شناخت خالق نیز دارد.
در ادامه(آیه ۵۸ تا ۶۴) خداوند به آدمی متذکر می شود که تمامی اتفاقات این دنیا به دست اوست که صورت می پذیرد و آدمی در آن دخل و تصرفی ندارد و نمی تواند داشته باشد. آیا آدمی است که فرزند خود را متولّد می سازد ؟! ، آیا آدمی است که باعث رشد و به ثمر رسیدن دانه گیاهان می شود ؟!.
در روایتی دیگر از امام محمد باقر(ع) آمده است که می فرمایند زارع ما نیستیم بلکه ما فقط کشاورزی می کنیم و رشد و نمو و برکت محصولات و گیاهان همگی به دست خداوند است.
این نکاتی که در این سوره مطرح می شود از این رو است که آدمی به نقش خود در خلقت پی ببرد و بداند وجود او نیز از روی خواست و حکمت خدا می باشد.
حتی مرگ انسان ها که در بعضی موارد برای سایرین بی موقع و ناگهانی است از روی خواست و علم خداست و تنها اوست که می داند که چه کسی در چه زمانی می بایست دنیا را ترک کند و آدمی از درک این موضوع عاجز است. و بر همین اساس هیچ کسی در مرگ خویش (زمان و نوع مرگ خویش) قادر نیست برخواست خدا پیشی بگیرد.
جلسه چهاردهم
«بسم الّله الرحمن الرحیم»
نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ ﴿٥٧﴾أَفَرَأَيْتُمْ مَا تُمْنُونَ ﴿٥٨﴾أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿٥٩﴾نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ ﴿٦٠﴾عَلَىٰ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٦١﴾وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَىٰ فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ ﴿٦٢﴾أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ ﴿٦٣﴾أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿٦٤﴾لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ ﴿٦٥﴾
در مقولات الهی نظیر قرآن که در واقع صحبتی است میان خدا و بنده خاص او، حضرت محمد(ص)، نباید این انتظار برای آدمی به وجود آید که از کنه و اصل مطالب آن باخبر شود و آنها را به صورت کامل درک کند. به عبارت دیگر مطالبی که در قرآن بیان شده اند تک بعدی (که در دیدگاه آدمی به نظر می رسد) نمی باشد.
تذکراتی که خداوند در بحث خالق بودن خود در این سوره و سایر سوره ها به آدمی می دهد به صورتی است که نشان می دهند آدمی به صورت ذاتی و فطری از آنها با خبر است و نسبت به آنها آگاهی دارد. به عبارت دیگر آدمی با مراجعه به درون خود این ایمان و اعتقاد به این مطالب را می یابد و درک می کند.خداوند با این تذکرات در واقع می خواهد آدمی با تفکر در مورد مخلوق بودن خویش به درک و توجه نسبت به خالق خود دست یابد. زیرا هر مخلوقی خالقی دارد و آدمی نیز شامل این اصل می شود.آدمی با درک و توجه نسب به خالق خویش به این نقطه می رسد که اطاعت از خالق را به عنوان محوری ترین و اصلی ترین موضوع زندگی خویش قرار می دهد.
هیچ کس و هیج عاملی نمی تواند در نظم و حساب عالم خِللی ایجاد کند. به عنوان مثال اگر آدمی می بیند فرد ظالمی در زمین بدون اینکه منعی برای او باشد به سایرین ظلم می کند بدین معنی نیست که توانسته است از خواست خدا تعدی کرده و خلاف خواست او عمل کرده، بلکه دلیل اینکه او با منعی از طرف خداوند مواجه نمی شود و خداوند او را به هلاکت نمی رساند را تنهاو تنها خود خدا می داند .
در این دنیا حتی میزان غذا و آبی که یک فرد در طول زندگی تناول می کند نیز از قبل معلوم و تعیین شده است و هیچ کم و کاستی در آن پیش نخواهد آمد.
در آیه ۶۵ این سوره خدا این نکته را متذکر می شود که اگر آدمی بذر و گیاهی را بکارد خداست که قادر خواهد بود آن را خشک و بی ثمر سازد. این بدین معنی نیست که آدمی دست به هیچ عمل و فعالیتی نزند بلکه بدین مفهوم است که آدمی می بایست فعالیت و عمل خود را انجام دهد ولی همیشه و در همه جا به خدا توجه داشته باشد و او را ناظر بر اعمال و زندگی خویش بداند.
جلسه پانزدهم
«بسم الّله الرحمن الرحیم»
أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ ﴿٦٣﴾ أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿٦٤﴾ لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ ﴿٦٥﴾ إِنَّا لَمُغْرَمُونَ ﴿٦٦﴾ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿٦٧﴾ أَفَرَأَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ ﴿٦٨﴾ أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ﴿٦٩﴾ لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَاهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ﴿٧٠﴾ أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ ﴿٧١﴾ أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ ﴿٧٢﴾ نَحْنُ جَعَلْنَاهَا تَذْكِرَةً وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِينَ ﴿٧٣﴾ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿٧٤﴾
بعد از تذکراتی که خداوند در ارتباط با زراعت به آدمی می دهد که این خداست که گیاهان و محصولات را می رویاند نه او؛ به او در ارتباط با مواردی نظیر آبی که می نوشد و آتشی که از آن استفاده می کند تذکر می دهد که کسی جز خدا نیست که آب را از ابر فرو می فرستد و آتش را می افروزد.
در ادامه این نکته بیان می شود که همین آتش نشانه و تذکره ای است برای آدمی(چه فرودست، چه بالادست) تا او را متوجه خالقش کند.
دلیل اشاره خدا به مواردی از قبیل زراعت، آب، آتش و ...که همگی جزوی از زندگی روزمره آدمی هستند آن است که هم او را متوجه سازد که تمام ارکان زندگی او (حتی جزئی ترین آنها) به دست و اراده خداوند است و دیگر آنکه او را متوجه سازد که باید در تمامی لحظات و مقاطع زندگی به یاد خدا باشد و او را در نظر داشته باشد.
این مطلب را میتوان از نگاه دیگری نیز مورد توجه قرار داد، آدمی چون در طول زندگی به این موارد توجهی ندارد از آن رو وقوع و وجود آنها را حتمی می داند که این امر سبب می شود نسبت به این موارد شکرگذار خداوند نباشد. یاد آوری این موارد توسط خدا باعث می شود که آدمی هم به این موارد و هم به موضوعاتی که برای خود به صورت دغدغه درآورده است توجه کند و خدا را در تمامی آنها حاضر و ناظر بداند و نسبت به او شکرگذار و مطیع باشد.
خدا عامل فرا دنیایی و جدا از زندگی نیست بلکه در جزئی ترین مسائل زندگی نظیر تنفس تا پیچیده ترین آنها حضور دارد.
انسان همواره به دنبال حاکمیت خویش است تا پیش بینی همه چیز برای او امکان پذیر باشد، بنابراین همیشه به دنبال جستجوی فضایی است که در آن وجود خدا را از میان بردارد و خود را به جای او اثبات کند.
همین تفکر است که باعث می شود آدمی در برخورد با مشکلات و مسائل زندگی خویش در همه حیطه ها به دنبال راه حل باشد ولی توجهی به اراده و خواسته خدا در این مسائل و مشکلات ندارد.
جلسه شانزدهم
«بسم الّله الرحمن الرحیم»
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿٧٤﴾ فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿٧٥﴾ وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ ﴿٧٦﴾إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ﴿٧٧﴾ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ ﴿٧٨﴾لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾ تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٨٠﴾ أَفَبِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ﴿٨١﴾
بینش و رفتار آدمی نسبت به نعمات و الطاف خداوند در این دنیا به صورتی است که تمامی آنها را عواملی می داند که به صورت پیش فرض می بایست وجود داشته باشند و نبودشان برایش پذیرفتنی نیست(مانند وجود فصول، سرما و گرما، سلامتی جسم و ...) از این روست که وقتی خللی در یکی از آنها ایجاد می شود نسبت به خدا معترض شده و در برخی از موارد نیز او را محکوم می کند. این خود مصداق بارز ناسپاسی است زیرا انسان تمام زندگیاش را در همه حال، اعم از نفس کشیدن، قدرت تکلم و ... مدیون خداوند است، اما هنگامی که خود را در جایگاهی غیر از جایگاه یک بنده می بیند دچار تکبر می شود و زبان به ناسپاسی می گشاید.
در بیان مفهوم این آیه که می فرماید:"فسبح باسم ربک العظیم" می بایست به این نکته اشاره کرد که تسبیح کردن به سه گونه می باشد.
۱- روش اول همان تسبیح مستقیم خدا است که بدین معنی می باشد که در هرکار و زمانی به یاد خدا باش و با یاد و نام او فعالیت خود را شروع کن
۲- روش دوم تسبیح اسماء خدا است(اسم خدا مسبح است و تسبیح شده است( سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى )به عبارت دیگر می گوید: «خدای خود را به اسمش که مسبح است تسبیح کن»، اسماء خدا هم چیزی نیستند جز ائمه اطهار(ع)
۳- روش سوم هم تسبیح خداوند به واسطه "اسم اعظم" اوست که تنها پیامبران و ائمه اطهار(ع) از آن آگاهی داشتند.
بعضی مواقع آدمی حضور و قدرت خداوند را باور ندارد و به آن توجهی نمی کند؛ به عنوان مثال در سختی ها و مشکلات روزمره زندگی همیشه به دنبال راه حل هایی در این دنیا می گردد و به تسلط خداوند بر همه این عالم توجهی ندارد. علت اولیه چنین بینشی شیطان است. اوست که در آدمی این احساس را به وجود می آورد که برای حل این مشکل و مسئله می بایست به دنبال راه حلی از طرف خودش(خود آدمی) بگردد و خدا نمی تواند نقشی در حل آن داشته باشد.
جلسه هفدهم
«بسم الّله الرحمن الرحیم»
فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿٧٥﴾ وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ ﴿٧٦﴾إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ﴿٧٧﴾ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ ﴿٧٨﴾لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾ تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٨٠﴾
خداوند متعال در آیات ۷۷ و ۸۰ اشاره به «حقیقتی والا» می کند که آن را به شکل قرآن در آورده و نازل کرده است و در دسترس آدمی قرار داده است. منظور از در دسترس بودن آن است که آدمی می تواند با آن «حقیقت والا» از طریق خواندن و گوش دادن ارتباط برقرار کند.
حال این سؤال مطرح می شود که برای درک این حقیقت می بایست چه کرد؟. برای درک این حقیقت می بایست دل را پاک کرد و به دنبال آن همانطور که در این سوره بیان شده است به پاکانی مراجعه کرد که به آن حقیقت والا دسترسی دارند و آن پاکان کسی نیستند جز ائمه اطهار(ع).(آیه ۷۹)
قرآن دارای صفات مختلفی است نظیر عظیم، مجید، و ... که هر کدام معنای مجزایی از قرآن را بیان می کنند در این سوره نیز به "قرآن کریم" اشاره شده است.
در عبارت "کتاب مکنون" کتاب به معنی مکتوب بودن و نوشته شده نیست بلکه بیان گر ثابت و استوار بودن است.
در روایتی آمده است که از امام صادق(ع) در مورد آیه "نون و القلم و ما یسطرون" ایشان پاسخ می دهد که درختی در بهشت وجود دارد به نام خُلد و رودی که در آن جوهر جاریست خداوند به قلم (ساخته شده از درخت خُلد) دستور می دهد که راجع به آنچه حقیقت وجود است بر روی لوح سفیدی بنویسد که قلم آن را می نگارد و بعد از آن نگارش، نه چیزی می نگارد و نه خواهد نگاشت و آن حقیقت نگاشته شده همان "کتاب مکنون" است. (تفسیر قمی، ج۲، ص۳۷۹)
جلسه هجدهم
«بسم الّله الرحمن الرحیم»
لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٨٠﴾
رابطه ای که خداوند در آیه ۷۹ نسبت به ائمه اطهار(ع) (مطهرون) با قرآن بیان می کند (کسانی که مجاز به مسّ قرآن می باشند) بیانگر این مطلب است که در واقع این دو (قرآن و ائمه اطهار(ع) ) با یکدیگر عجین هستند و نمی توان در جایگاهی از قرآن صحبت کرد و ائمه(ع) را از آن جدا ساخت: «علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ» [امالی شیخ طوسی، ص۴۶۰]
همیشه یک اصل در مقایسه حاکم است که تمام موارد مورد مقایسه با یک عامل بالاتری که نسبت به همه کامل است مقایسه میشوند و در واقع معیار سنجش، آن مورد برتری است. در بحث مربوط به مفاهیمی که قرآن بیان کرده است نیز این قاعده حاکم است، بدین صورت که در حق بودن قرآن شکی نیست از این رو زمانی که آدمی در درک مفاهیم بیان شده از طرف قرآن عاجز میماند نباید آن مفاهیم و قرآن را مورد سؤال قرار دهد بلکه می بایست ابتدا از این اتفاق به جایگاه فعلی خود پی ببرد و سپس سعی در اصلاح و بهبود درون خویش کند تا به درک آن مفاهیم نزدیک و نزدیک تر شود.
همین نکته در مورد صفات قرآن نیز صدق می کند بدین معنی که در تبیان بودن، تذکره بودن، شفا بودن و... قرآن شکی نیست و اگر آدمی آنها درک نمیکند میبایست مشکل را در درون خود جستجو کند و آن را رفع کند.
صفات قرآن بیانگر این موضوع است که قرآن به خودی خود فعال و پویا میباشد و نیازی به عامل خارجی ندارد. همین امر در مورد نماز نیز مشاهده میشود، هنگامی که در وصف آن در قرآن آماده است «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» [سوره عنکبوت، آیه ۴۵] بدین معنی است که اگر آدمی علیرغم برپا داشتن نماز باز هم مرتکب گناه میشود، نماز به لحاظ داشتن چنین ویژگیای در نهایت به زشتی و پلیدی گناه و معصیت غلبه میکند و فرد را نجات میدهد.
دیگر ویژگی صفات قرآن آن است که هر کدام از آنها به خودی خود نیز پویا، فعال و جاری هستند. به عنوان مثال زمانی که خداوند در آیه ۸۰ میفرماید که قرآن از جانب خدا نازل شده است بدین معنی نیست که به یکباره و در یک مقطع نازل شده است و پایان پذیرفته است بلکه هر زمانی که آدمی قرآن را میگشاید این نزول صورت میگیرد و آدمی در معرض این بارش و نزول قرار میگیرد.
جلسه نوزدهم
«بسم الّله الرحمن الرحیم»
أَفَبِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ﴿٨١﴾وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ ﴿٨٢﴾فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ ﴿٨٣﴾وَأَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ ﴿٨٤﴾وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَٰكِنْ لَا تُبْصِرُونَ ﴿٨٥﴾
در آیه ۸۱ منظور از "حدیث" قرآن است. از این رو این صفت (حدیث بودن) به قرآن اطلاق می شود زیرا همیشه و در هر زمانی سخنی نو و جدید است. تعبیر دیگری که از عبارت حدیث در آیه ۸۱ شده است این است که به عبارات آیات ۷۷ تا ۸۰ اشاره می کند و به عبارت دیگر خداوند می گوید این قرآنی که دارای این ویژگی ها (مضامین آیات ۷۷ تا ۸۰) می باشد را آدمی باور ندارد و به آن ایمان واقعی ندارد.
در ادامه خداوند اشاره می کند (آیه ۸۲) که آدمی با این عدم ایمان در واقع در مقابل نعمتی که به او ارزانی شده است ناشکری می کند و این نعمت را تکذیب می کند. این نعمت در واقع ولایت امیرالمؤمنین(ع) است که خداوند به آدمی ارزانی داشته است تا از طریق آن به شناخت و درک قرآن دست یابد (زیرا بر اساس آیه ۷۸ هیچ کس به غیر از مطهرون که همان امیر المؤمنین(ع) و ائمه (ع) هستند به قرآن دسترسی و تسلط ندارند).
آیه ۸۳ و ۸۴ اشاره به زمان مرگ دارد و زمانی که خارج شدن روح از بدن به مرحله آخر می رسد که در اصطلاح گفته می شود جان فرد به گلوگاه او می رسد در این زمان است که چشم او باز می شود و وقایع آن دنیا را مشاهده می کند و قادر نیست سخن بگوید زیرا هیچ فردی مجاز نیست از آن دنیا خبری را به این دنیا بیاورد.
در آیه ۸۵ استفاده از ضمیر اول شخص جمع (متکلم مع الغیر) بیانگر این مطلب است که بعد از مرگ خداوند همراه با فرد و یا افرادی دیگر بر آدمی حاضر می شوند. و آن فرد کسی نیست جز امیر المؤمنین(ع). (تفسیر قمی، ج۲، ص۲۶۵.)
جلسه بیستم
"بسم الله الرحمن الرحیم"
وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَٰكِنْ لَا تُبْصِرُونَ ﴿٨٥﴾فَلَوْلَا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ ﴿٨٦﴾تَرْجِعُونَهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿٨٧﴾
معنی دیگری که می توان در ارتباط با آیه ۸۵ بیان نمود آن است که نزدیکی خداوند به امیرالمؤمنین بیشتر از آدمیان می باشد؛ بنا به همین نکته خداوند از آدمی می خواهد تا ولایت امیرالمؤمنین(ع) را بپذیرد و تحت امر او باشد. ولایت داشتن یک فرد بدین معنا می باشد که او اختیار خود را مطابق با اختیار خداوند قرار بدهد. از این روست که گفته می شود ائمه(علیهم السلام) و پیامبر(صلی الله و علیه و آله) چیزی نمی خواهند و انجام نمی دهند جز آن چیزی که خدا می خواهد و خدا نیز چیزی جز خواسته آن بزرگواران نمی خواهد.
برای بیان اینکه اطاعت و پذیرفتن ولایت چگونه است کافی است که به این نکته اشاره کنیم که هرگاه کوچکترین نشانه ای در وجود خود در ارتباط با اطاعت از آن بزرگواران مشاهده کردیم در برابر آن مقاومت نکنیم و به آن عمل کنیم.
در آیات ۸۶ و ۸۷ خداوند وجه دیگری از بنده و مخلوق بودن را به آدمی متذکر می شود؛ به او می گوید اگر که فرض می کنید مخلوق نیستید و نسبت به نعمت هایی که به شما ارزانی شده است پاسخگو نیستید، از جدا شدن روح از جسمتان جلوگیری کنید و آن را نزد خود نگه دارید تا معلوم شود که راست گفته اید.
و یا در جایی دیگر خداوند به کسانی که احساس نزدیک بودن به خداوند می کنند می گوید اگر در گفتگوی خود صادق هستید از خدا تمنای مرگ کنید. (سوره جمعه، آیه۶) تمنا کردن هم تنها به معنای درخواست زبانی نیست بلکه در زندگی و رفتار فرد نیز تجلّی دارد.
اگر دید ما نسبت به مرگ این باشد که با وقوع آن ما به لقاء و ملاقات خدا و اولیاء او می رویم دیگر نه تنها از آن نمی ترسیم بلکه با آغوش باز به استقبال آن می رویم.
جلسه بیست و یکم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ﴿٨٨﴾فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ ﴿٨٩﴾وَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ ﴿٩٠﴾فَسَلَامٌ لَكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ ﴿٩١﴾وَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ ﴿٩٢﴾
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که روح و ریحان(آیه۸۹) مربوط به زمانی است که فرد در قبر قرار می گیرد و "جنّت نعیم" مربوط به آخرت فرد می شود. (تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۰)
یک دید کلّی که نسبت به بهشت وجود دارد این است که اغلب این دید را دارند که یک بهشت فقط وجود دارد و آن هم مربوط به قیامت می باشد در حالی که بدین صورت نیست، زیرا آدمی می تواند در این دنیا نیز وضع بهشت(و یا جهنم) را داشته باشد.
برای اینکه این مطلب روشن تر شود مثالی را بیان می کنیم؛ هنگامی که فردی در طول روز کارهایی را انجام دهد که باعث کمک به مردم و گره گشایی از کار آنها شود شبانگاه زمانی که به بستر می رود تا به خواب برود از آرامش و آسودگی خاطر خاصی برخوردار است. و بر عکس اگر فردی در طول روز کارهایی را انجام داده با شد که باعث آسیب و آزار دیگران شود به هنگام خواب دچار عذاب و ناراحتی درونی می شود و آرام و قرار ندارد.
این آرامش و این عذاب مصداق جهنم و بهشت در این دنیا است که معیاری است برای آدمی تا متوجه شود اهل بهشت است یا جهنم.
برای قرب و نزدیکی به خداوند لازم به کار خاصی نیست، همین که آدمی اراده کند و بخواهد که به او نزدیک شود و روی خود را به سوی او بازگرداند او با فراغ بال آدمی را در می یابد.
در روایتی از امام موسی کاظم(ع) آمده است زمانی که مؤمن(شیعه) از دنیا می رود هفتاد هزار مَلَک او را تا قبر همراهی می کنند و بعد از آمدن نکیرین و پرسش و پاسخ قبر او گسترده می شود در حدی که چشم قادر نیست انتهای آن را ببیند. (بحارالانوتذ، ج۶، ص۲۲۲)
منظور از"جنت نعیم" ولایت امیر المؤمنین(ع) است که از قِبَل آن فرد صاحب اختیار است و می تواند آنچه را که به آن تمایل دارد انجام دهد و اختیار کند.
اصحاب یمین بنا به روایاتی از امام محمد باقر(ع) و پیامبر(ص) اشاره به شیعیان امیرالمؤمنین(ع) است. (کافی، ج۸، ص۲۶۰)
مکذب کسی است که چیزی را که در مورد آن اطلاع و آگاهی ندارد تکذیب و رد می کند.
جلسه بیست و دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْيَقينِ (۹۵)فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيمِ (۹۶)
حق الیقین بالاترین مرتبه یقین است؛ زیرا یقین به دو حالت رخ می دهد. در حالت اول به صورت مشاهده است و علم پیدا کردن از این طریق است که به آن علم الیقین گویند. حالت بعدی یقین پیدا کردن از راه وجدان کردن است که به آن حق الیقین گویند.
عبارت حق الیقین در آیه ۹۵ اشاره به دچار شدن اهل دوزخ به آتش جهنم دارد. تعابیر دیگری نیز از این عبارت بیان شده است یکی از آنها این است که اشاره این عبارت به کل سوره است. تعبیر دیگر این است که این عبارت اشاره به سه گروه مقربین، اصحاب یمین و اصحاب شمال دارد؛ به عبارت دیگر به معیار و ملاکی که خداوند در این تقسیم بندی مردم به کار برده است اشاره دارد.
این ملاک خداوند چیزی جز نفس رسول الله و امیرالمؤمنین(ع) نیست. یعنی کسانی که به این ملاک نزدیک تر هستند جزو دسته مقربین هستند. اصحاب یمین نیز کسانی هستند که شیعه امیرالمؤمنین هستند و ولایت ایشان را پذیرفته اند. اصحاب شمال نیز آن دسته هستند که ولایت ایشان را تکذیب کردند.
در واقع ولایت امیرالمؤمنین(ع) آن حق الیقینی است که ملاک تقسیم بندی افراد در این دنیا است.
از امام صادق(ع) سؤال شد که فطرت مردم را با چه چیزی سرشته اند؟ ایشان در پاسخ فرمودند که سرشت همه را با لااله الا الله، محمد الرسول الله و علی ولی الله که همان توحید است آمیخته اند. به عبارت دیگر حقانیت ولایت امیرالمؤمنین(ع) بر همگی واضح و آشکار است حتی بر مکذبین و منکرین ایشان.
بنابر روایاتی صراط مستقیم نیز همان ولایت امیرالمؤمنین(ع) است. (تفسیر قمی، ج۱، ص۲۸)
این ولایت امروز در دست امام زمان(ع) است و هر کس که ولایت او را بپذیرد ولایت امیرالمؤمنین(ع) و پیامبر(ص) را پذیرفته است.
در آیه ۹۶ سوره خداوند دستور به تسبیح اسم خود میدهد؛ زیرا در جایی آدمی خداوند را به واسطه اسمش تسبیح می کند ولی در جایی نیز خود اسم خداوند را به خاطر عظمتش تسبیح می کند. در روایتی آمده که امام(ع) می فرماید مراد از اسماء الهی و اسماء الله ما ائمه و اهل بیت هستیم. (بحارالانوار، ج۲۵، ص۵)
اسم در واقع جایگاه و مرتبه ای است که تمام جهان به واسطه آن معنا پیدا می کند.
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که هر کس در شب جمعه سوره واقعه را قرآئت کند خدا را دوست دارد و خدا نیز او را محبوب مردم می سازد؛ در دنیا با هیچ مشکل و ناراحتی مواجه نمی شود و به فقر دچار نمی شود و هر کس چنین عملی را انجام دهد دوست و رفیق امیرالمؤمنین(ع)است و سوره واقعه به صورت خاص در ارتباط با امیرالمؤمنین(ع) است و در آن شریکی نیست. (ثواب الاعمال، ص۱۱۷)
دیدگاه خود را بنویسید