جلسه اول

اصلی ترین قسمت اعمال و رفتار را نیّت و قصد تشکیل می دهد. این نیّت و قصد  است که به عمل ارزش و هدف می دهد و با نبود آن تمامی اعمال برای آدمی بی  معنی و عبث جلوه می کند. نیّت است که عمل را زنده می کند و در واقع حقیقت  عمل است.
همین عامل نیّت است که اعمال را در درگاه الهی از ارزش و مرتبه برخوردار می  سازد وگرنه ظاهر اعمال خود به تنهایی بیانگر مفهوم خاصی نمی باشد.به عنوان  مثال نماز گزاردن کاری است که از جانب خدا دستور داده شده است ولی در قرآن  نماز خواندن فرد منافق مصداق ریا شناخته شده است و نماز مؤمن مصداق ذکر و  یاد خدا.
همین نکته است که باعث می شود، فردی که می خواهد از احکام خدا سوء استفاده  کند، نه تنها ثواب نمی برد بلکه با این کار گرفتار عذاب و عقوبت الهی می  گردد. اگرچه ظاهر اعمال همان ظاهری بوده است که خداوند دستور داده است.
شیطان همیشه به سراغ افرادی می رود که ایمان دارند و سعی دارد آنها را از  مسیر خود منحرف سازد و در مورد کسانی که بی ایمان هستند نیازی به فریب نمی  بیند و آنها را به ادامه راهی که در آن قرار دارند تشویق می کند.
شیطان به طُرُق مختلف اقدام به فریب افراد می کند اگر فرد بخواهد عملی را  انجام دهد(به عنوان مثال نماز) او را از انجام آن منصرف میکند؛ اگر فرد  توجّه نکرد و عملی را که تصمیم گرفته بود انجام بدهد، شیطان در حین انجام  آن تلاش می کند تا تمرکز او را برهم زند تا فرد نیّت خود را به یاد نیاورد؛  و اگر در این مرحله موفق نشد سعی می کند بعد از انجام عمل این تفکر را در  ذهن فرد ایجاد کند که عملی که انجام داده است دلیلی نداشته و بیهوده صورت  گرفته است.
حال این سؤال مطرح می شود که خود نیّت از کجا نشأت می گیرد؟؛ نیّت از قلب سرچشمه می گیرد و اگر چیزی درقلب وجود نداشته باشد نیّت به وجود نخواهد آمد.
مهمترین جزء بدن آدمی قلب اوست. در روایتی از یکی از معصومین (ع) در این  رابطه آمده است که یک جزء از بدن آدمی است که اگر از سلامت برخوردار باشد  سایر اعضاء و اجزاء نیز در صحت و سلامت به سر می برند، آن جزء چیزی به غیر  از قلب نیست.
تنها چیزی که در قیامت ارزش دارد و از آدمی خواسته می شود تا آن را بسنجد  قلب است يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ . إِلاَّ مَنْ أَتَى  اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ (شعراء/۸۸,۸۹) علاج بیماری هایی که قلب بدان دچار  می شود فقط و فقط نزدیک شدن به خدا و ائمه(ع) است. که این نزدیک شدن طلب می  کند که به دستورات و فرمایشات ایشان به صورت کامل و بدون دخل و تصرّف عمل  گردد.

جلسه دوم

دنیای امروز اگرچه توانسته راه کارهای زیادی برای مشکلات مختلف مادی آدمی  ارائه دهد ولی قادر به ارائه راه حلی برای  مشکلات قلب و درون او نیست.
قلب سالم و صحیح قلبی است که تقوی دارد و در برابر خدا تسلیم است و در اختیار اوست.
تسلیم بودن تنها بدین معنا نیست که فرد صرفاً اطاعت ظاهری را داشته باشد و  به آن عمل کند زیرا فرد منافق نیز در ظاهر تسلیم است.همانطور که در صدر  اسلام بسیاری از نزدیکان و اصحاب پیامبر(ص) به دلایل مختلفی در ظاهر بسیار  مطیع و تسلیم بودند ولی در درون آنهاچیز دیگری در جریان بود. تسلیم بودن  واقعی یعنی تسلیم بودن قلب.کسی که تسلیم حقیقی است بلافاصله و بعد از شنیدن  و مطلع شدن از دستور خداوند آن را اجرا کرده و کوچکترین چرایی در درون او  شکل نمی گیرد.
تواب بودن خدا فقط بدین معنا نیست که استغفار بنده مؤمنی را که مرتکب معصیت  شده است می پذیرد بلکه بدین معنا است که استغفار آلوده ترین بندگان را  همیشه پذیراست.
تسلیم بودن ظاهری نسبت به رسول خدا(ص) همان اسلام است که عملی است ساده و  قرآن نیز به این نکته بارها اشاره کرده است ولی امتحان ایمان و تسلیم بودن  قلب زمانی است که تسلیم امیر اسلام، علی (ع) باشی. در واقع میزان تسلیم  بودن واقعی قلب زمانی بر آدمی آشکار می شود که متوجّه شود به چه میزان  تسلیم امام زمانش است و از فرامین او بدون چون و چرا اطاعت می کند.
آنچه در فکر آدمی باشد و در قلب او رسوخ کند زندگی او را می سازد، به عبارت  دیگر زندگی او بر اساس چیزی که در قلب او جای دارد و به آن توجّه می کند  شکل می گیرد.کسی که خدا در قلبش باشد و خدا برایش مهم باشد، اعمالش را در  زندگی یگونه ای انجام می دهد، که مورد رضایت خداوند باشد.

جلسه سوم

شیطان برای ایجاد انحراف، آدمی را از دین داری نهی نمی کند بلکه او را  تشویق به دین داری می کند ولی نسبت به آن دینی که خودش برای آدمی طراحی  کرده است.
دقیقاً همین مطلب بود که بعد از رحلت پیامبر(ص) رخ داد و انحرافی که به  وجود آمد به دست شیطان و از همین قسم بود؛ مناسک و اعمال در ظاهر حتی پر  رنگ تر از پیش شده بودند ولی نیّتی که پشت آنها بود نیتی شیطانی بود نه  الهی.
اولین کاری که برای زنده شدن قلب و  در امان ماندن از فتنه های شیطان می  بایست انجام داد عمل به مناسکی است که ائمه(ع) و خدا در مورد تمامی زندگی  بیان کرده اند(از نحوه غذا خوردن تا نحوه اقامه نماز). در قدم بعدی برای  درک و بهره بردن از این مناسک می بایست به قلب توجّه داشت که چه عاملی در  مرکزیت آن قرار دارد؟ اگر خدا محور آن باشد از این مناسک بهره لازم را  خواهیم بهرد.
یاد خدا بودن بدین معنا نیست که در طول زندگی زمان هایی را برای ذکر خدا  قرار دهیم بلکه این ذکر باید به صورت مدام در تمامی لحظات زندگی جاری باشد.  بدین صورت که تمامی اعمال و رفتار آدمی رنگ و بوی الهی بگیرد.این در حالی  است که خداوند و امام زمان (ع) همیشه و در تمامی لحظات به آدمیان توجّه  دارند ولی او از یاد آنها غافل است!
برای رفع این غفلت چه باید کرد؟. توصیه ای که در این رابطه بیان شده است دو  کار است. اول آنکه می بایست گوش داد که این یکی از مهمترین نکات در رشد و  سعادت انسان است.آدمی در مواجه با هر سخنی (که شامل سخن خدا نیز می شود) سه  موضع دارد یکی آنکه آن را نمی شنود و دیگری آنکه بلافاصله بعد از شنیدن شروع به تفسیر می کند و دیگری آنکه او را وادار به تفکر می نماید.
علّت این عدم شنیدن آدمی این است که آن را فراموش کرده است و یا به عبارت  دیگر کَر(صم) است. این نکته را می توان در کربلا مشاهده کرد که حضرت سیّدالشهدا (ع) بارها استغاثه می کنند ولی اشقیا به همین دلیل که نمی شنود  اتفاق و تحولی در درونشان صورت نمی گیرد. و یا در واقعه شهادت حضرت صدیقه(س)  مشاهده می کنیم زمانی که عمر قصد آتش زدن خانه آن حضرت را میکند لحظه ای با شنیدن صدای ناله آن حضرت که به دلیل درد ناشی از فشار در به هوا بلند  شده است درنگ می کند ولی سریعاً جلوی شنیدن این صدا را، که در واقع حجّت  خدا است برای او، می گیرد.
در قرآن نیز خداوند ابتدا دستور به شنیدن می دهد(صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُون‏ البقره/۱۸)
یکی از عواملی که این نشنیدن را باعث می شود این دیدگاه است که شیطان در  آدمی تلقین می کند که دین، قرآن و ائمه(ع)مربوط به گذشته هستند و نباید به  آنها توجّه کرد. این در حالی است که بسیاری از علوم حاضر موضوعیتشان مربوط  به گذشته است ولی شیطان این شبه را در مورد آنها در فکر آدمی القاء نمی  کند.
عمل دیگری که می بایست برای زنده نگه داشتن قلب انجام داد این است که نباید  لال(بکم) بود. بدین معنا که می بایست حرف دل و قلب را بیان کرد و جلوی آن  را نگرفت. همین گفتن است که باعث ثبات و استحکام در قلب می شود. نباید به  این شبه شیطان گرفتار شد که تکرار بیان یک موضوع چه فایده ای دارد؟. همین  تکرار است که قلب را زنده نگه می دارد و فقدان آن باعث مرگ قلب می شود.