فایل های صوتی :

   پیام آوران الهی - جلسه اول.mp3 

    پیام آوران الهی - جلسه دوم.mp3

    پیام آوران الهی - جلسه سوم.mp3

    پیام آوران الهی - جلسه چهارم.mp3

    پیام آوران الهی - جلسه پنجم.mp3

    پیام آوران الهی - جلسه ششم.mp3

    پیام آوران الهی - جلسه هفتم.mp3

    پیام آوران الهی - جلسه هشتم.mp3


جلسه اول

 قبل از شروع هر بحث می بایست به پنج نکته کلیدی توجه داشت. 

 اولین نکته  آن است که در مباحث اعتقادی می بایست دانست که هدف از  حضور در این بحث و جلسات چیست؟  البته این نکته را می بایست در تمامی اعمال  روزمره در نظر داشت. چیزی که می توان به صورت اجمالی در رابطه با هدف از  شرکت در این جلسات بیان کرد آن است که: هدف از شرکت در این مباحث گفتگو و  آشنایی بیشتر با مسائل دینی کاربردی و روزمره است که با آن سر و کار داریم و  مبتلا به آنها هستیم؛ تا از طریق آن، مسائل بیشتر برایمان روشن و واضح  گردند.

نکته دوم که باید به آن توجه داشت آن است که از خود بپرسیم که راجع به  چه موضوعی می خواهیم صحبت کنیم؟  همانطور که پیشتر اعلام شد موضوع بحث ما، مسئله نبوت است. ولی بحث ما از منظری جدید و متفاوت با بحث هایی است که تاکنون شنیده اید. 

نکته سوم آن است که دیدگاه و منظر ما نسبت به موضوع مورد بحث(نبوت)  چیست؟. آیا می خواهیم در انتها به یک فهرست جامع در مورد بحث نبوت دست پیدا  کنیم؟ آیا رویکرد ما این است که تاریخچه مربوط به موضوع نبوت را بررسی  کنیم؟ آیا می خواهیم شبهات و سؤالات مربوط به این بحث را پاسخ دهیم؟ خیر، رویکرد ما در این بحث هیچ یک از این موارد نیست. 

نکته چهارمی که می بایست در نظر گرفت آن است که مخاطب ما در این بحث  چه اشخاص و گروه هایی هستند؟ مخاطب ما در این بحث از یک نوجوان دانشجو سال  اولی به بالاست. به عبارت دیگر ادبیات ما برای افرادی از این سطح به بالاست.

نکته پنجم و پایانی مورد نظر آن است که ببینیم بحث بر چه منابع و  مآخذی استوار است. تمامی بحث ما بر پایه قرآن و روایات ائمه (علیه السلام)  استوار است.

در ادامه نکته سوم این مطلب را به تفصیل بررسی می کنیم که رویکرد و  منظر ما در این بحث چیست؟. آدمی در این دنیا همیشه به دنبال موضوعات و  مطالبی است که برای او مفید به فایده باشد و به عبارت دیگر همیشه خودش برای  خودش از همه چیز با اهمیت تر است. چنانکه با کمی دقت مشاهده می کنیم تمامی  کارخانه ها و شرکت ها محصولات و خدمات خود را بر اساس مفید به فایده بودن  برای فرد تبلیغ می کنند. بحث و بررسی ما نیز در ارتباط با موضوع نبوت هم بر  همین اساس است، یعنی آیا موضوع نبوت برای آدمی به صورت فردی مفید به فایده  است یا خیر؟

تشخیص اینکه چیزی برای ما مفید به فایده است یا خیر به دو طریق صورت  می گیرد. اولین صورت آن به این منوال است که فرد خود نیازی را در درونش  احساس می کند و در رفع آن اقدام می کند. روش دوم آن است که این احساس نیاز  را خود فرد درک نمی کند و شخص دیگری از بیرون این نیاز را درک می کند و در  صدد رفع آن بر می آید، مثل زمانی که والدین نیاز فرزند را در زمان خردسالی برای او برطرف می سازند در صورتی که خود او قادر به تشخیص و رفع آنها نیست.  رابطه همه ما نسبت به عالم هستی نیز مانند همان کودک خردسال است و انبیاء  الهی و ائمه(علیهم السلام) نیز مانند آن والدین هستند که از آینده (آخرت) و صلاح ما خبر دارند و بر اساس آن ما را هدایت و راهنمایی می کنند. 

جلسه دوم

همانطوری که  مطرح شد راه رشد و سعادت آدمی راهی است که از  طرف خدا و به وسیله پیامبران الهی مشخص شده است؛ زیرا اوست که از تمامی  جنبه های وجودی و درونی آدمی آگاهی دارد و خیر و صلاح او را تشخیص می‌دهد.  در ادامه قرار بر این شد که بحث نبوت را با این پس زمینه و دیدگاه که «آیا  این موضوع برای من فایده ای دارد یا خیر» بررسی کنیم.

اولین بحثی که می‌بایست در موضوع نبوت به آن توجه داشت این است که این  موضوع یک موضوع سابقه دار در تاریخ و در میان مردمان بوده است. به عبارت  دیگر این موضوع که در طول تاریخ عده ای بوده‌اند که ادعا می‌کردند از طرف  خدا آمده‌اند و برای مردم حامل پیامی هستند موضوعی آشنا و شنیده شده برای  همه است. 

واکنش ما در مقابل این خبر (نبوت) چیست؟ زیرا که می‌خواهیم این بحث را  از این رو که پیامبر برای هدایت «من» آمده است بررسی کنیم. کسانی که یک  خبر را می‌شنوند در مقابل آن خبر به سه دسته تقسیم می‌شوند. عده ای که آن  خبر را می‌پذیرند؛ عده ای که آن خبر را رد می‌کنند؛ و عده ای که به تحقیق و  بررسی آن خبر می‌پردازند. 

کسی که در مقابل یک خبر به تکذیب آن روی می‌آورد می‌بایست برای عمل  خود دلیل و علتی داشته باشد. کسی که نسبت به خبر در حال تحقیق و بررسی است  کار عاقلانه ای را انجام می‌دهد و اگر بعد از اتمام تحقیق خبر را نپذیرد در  واقع آن را رد کرده است و به گروه تکذیب کنندگان پیوسته است. 

پس بنابراین همه موظف هستند در برابر خبر رسالت یک پیامبر، تحقیق کنند.

قدم بعدی بعد از دانستن لزوم تحقیق آن است که بدانیم چگونه به این  موضوع پی ببریم که پیامبر به راستی از جانب خدا آمده است؟ کسی که از جانب  خدا آمده باشد می‌بایست با خود «نشان خدایی» داشته باشد؛ و نه صرفاً کارهای  خارق العاده و عجیب انجام دهد. اگر چنین معیاری را حذف کنیم خواهیم دید که  هر کسی می‌تواند ادعای پیامبری کند و هیچ یک از مدعیان نیز رجحان و برتری  نسبت به سایر مدعیان ندارد. ما باید از مدعی نبوت، نشان الهی‌اش را بخواهیم  تا ببینیم آیا واقعاً آن نشان حکایت از الهی بودن آن رسول می‌کند یا خیر.

جلسه سوم

 در جلسه قبل مطلب به این نقطه رسید که من به تنهایی با فردی که خود را   پیامبر می‌خواند و مدعی است که از جانب خدا فرستاده شده است روبه رو  می‌شوم و او دستوراتی را به من ارائه می‌دهند و می‌گوید اگر مطابق آن‌ها  عمل نکنم دچار عقوبت خواهم شد. در ادامه گفته شد از آنجا که هرکسی می‌تواند  چنین ادعایی را مطرح کند پس باید ملاکی برای سنجش مدعی حقیقی و دروغی وجود  داشته باشد و آن ملاک چیزی نیست جز اینکه از او بخواهیم نشانه و آیه ای  ارائه دهد که نشان دهد او از جانب خدا فرستاده شده است. اگر که او پذیرفت و  آیه ای ارائه کرد می‌بایست روش تحقیق را ادامه داد تا به نتیجه (که یا بر  حق بودن اوست و یا دروغین بودن او) رسید.

حال سؤالی که در این مقطع مطرح می‌شود این است که «ویژگی و مشخصات آیه الهی چیست و از روی چه معیاری می‌توان آن را تشخیص داد؟» 

در ابتدا می‌بایست گفت که برخورد ما با هر مدعی پیامبری به دو صورت  است یکی آنکه به صورت «مستقیم» با او روبرو شویم و او را می بینیم، دیگری  آن است که «خبر» او (مدعی شدنش) را از طریقی بشنویم. همین نحوه‌ی برخورد در  ارتباط با آیه‌ی هر مدعی پیامبری نیز وجود دارد. یعنی عده‌ای با آن آیه به  صورت عینی و حضوری مواجه می‌شوند و عده‌ای نیز خبر مربوط به آن آیه را  می‌شنوند. 

حال این دو حالت برخورد را بررسی می‌کنیم:

اگر من به صورت «مستقیم» با آیه روبرو شدم و آن را دیدم ولی در خود  «وجدان» نکردم که این آیه از جانب خداست ادعای آن مدعی پیامبری را  نمی‌پذیرم. زیرا اگر این مدعی به حقیقت از جانب خدا آمده باشد و نشانه‌ای  را نیز از جانب خدا برای من به همراه داشته باشد می‌بایست در من اثر کند  زیرا به همین دلیل مبعوث شده است که به جانب من بیاید.

در مورد حالت دوم مواجهه نیز به همین صورت است. اگر من خبر ارائه آیه  از طرف یک مدعی پیامبری را از کسی بشنوم و بعد از این شنیدن به آن ایمان  نیاورم و خبر آن آیه تأثیری در من نگذارد تکلیفی بر عهده من نیست و از من  چیزی خواسته نمی‌شود ولی می‌بایست به تحقیق خود ادامه دهم تا به نتیجه برسم.

پس بنابراین ویژگی و چگونگی یک آیه را نمی‌توان موشکافی و بررسی کرد  زیرا که آیه از طرف خداست و اوست که می‌داند این آیه می‌بایست چه  ویژگی‌هایی داشته باشد تا در من اثر کند و من خدایی بودن آن را درک کنم. 

نکته دیگری که باید بدان دقت کنیم این است که در مواجهه با یک آیه اگر  آن آیه در من اثر نگذاشت نمی‌توان پیغمبری آن مدعی را تکذیب و انکار کرد.  می‌بایست به مسیر تحقیق ادامه داد تا به نتیجه رسید.

از این نقطه به بعد سایر جنبه‌های مربوط به بحث نبوت، از قبیل اینکه  «پیامبران چند نفر بوده‌اند؟»، «حوزه فعالیتشان در چه حد جغرافیایی بوده  است؟»، «چه تعداد از پیامبران صاحب کتاب بوده‌اند؟»، «آیا همه پیامبران در  خاورمیانه مبعوث شده‌اند؟»، و ... را نمی‌توان از جانب خودمان و از روی حدس  و گمان پاسخ داد و فقط پاسخ آن‌ها را می‌توان در متن و عباراتی که اطمینان  داریم از جانب خدا آمده است یافت؛ زیرا اوست که نسبت به همه این سؤالات  آگاهی دارد و نه کس دیگری.

جلسه چهارم

سوالی که مطرح بود آن است که چگونه می توان به الهی بودن نشانه های یک مدعی پیامبری، پی برد؟ 

اولین نکته که می‌بایست پیرامون این مطلب به آن اشاره کرد این است که  اگر کسی بخواهد الهی بودن یک آیه را رد کند و آن را نفی کند می‌بایست چیزی  شبیه به آن آیه را  از طرف خود ارائه کند تا با این دلیل بتواند آن نشانه  را رد کند. همانطور که قرآن نیز به این نکته اشاره کرده است و هنوز هم بعد  از گذشت ۱۴۰۰ سال کسی نتوانسته است مانند قرآن را ارائه کند. 

حال در ادامه به بررسی این موضوع می‌پردازیم که ویژگی الهی بودن یک آیه را چگونه می‌توان تشخیص داد. 

باید گفت که آیه یا نشانه به چیزی گفته می‌شود که آدمی به محض برخورد  با آن بلافاصله و بدون هیچ توضیح و تفصیلی به یاد صاحب آیه می‌افتد. و در  واقع این یادآوری به گونه ای است که آدمی در هنگام مواجه با آیه توجهش به  سمت خود آیه معطوف نمی‌شود و به او نمی‌نگرد. همانطور که در داستان حضرت  موسی(علیه السلام) ساحران بعد از دیدن اژدها به خدا ایمان آوردند و این به  این دلیل نبود که عظمت و ابهت اژدها آن‌ها را بدین کار واداشته باشد بلکه  با دیدن آن بلافاصله خدا را درک کرده بودند.

بنابراین به این نتیجه می‌رسیم که ویژگی یک آیه الهی را تنها خدا  می‌داند زیرا اوست که می‌داند چه چیزی را در چه زمانی و در چه مکانی و برای  کدام بندگانش به عنوان آیه قرار دهد تا چنین تأثیری را(به یاد آوردن خدا)  در آن‌ها بگذارد. 

از این نقطه به بعد بنده است که می‌بایست اختیار کند و تصمیم بگیرد؛  یعنی بعد از اینکه با آیه برخورد کرد و آیه در او اثر گذاشت یا ایمان  می‌آورد و یا با این دریافت درونی خود مقابله می‌کند و آن را می‌پوشاند که  در واقع کافر به آن حقیقت شده است. 

در کل به این نتیجه رسیدیم که برخورد با آیه دو کران دارد. کران بالای  آن جاییست که فرد به معجزه بودن آیه پی می‌برد و آن را در می‌یابد. بعد از  این کران مواقعی است که آدمی به هر دلیلی (عدم حضور فیزیکی، نقص خبر شنیده  شده در مورد آیه و ...) به معجزه بودن آیه پی نبرده است. ولی این پایین  رفتن تا جایی ادامه دارد که به کران پایین می‌رسیم و آن نقطه ای است که  می‌بایست برای الهی نبودن آیه چیزی شبیه به آن را ارائه کرده و به مقابله  با آن بپردازد. آدمی تا به ایمان نسبت به آیه نرسد در بین این دو کران معلق  است.

این نکته که آدمی قادر به ارائه چیزی شبیه به آیه الهی نیست در سایر  جنبه های خلقت خدا نیز صدق می‌کند. به عنوان مثال هیچ انسانی قادر نیست به  دست خود و با کمک مصنوعات بشری یک برگ را به وجود آورد. و این در صورتی است  که همین برگ بسیار ساده جلوه می‌کند. همانطور که قرآن به عنوان آیه و کلام  خداوند در نگاه اول ساده به نظر می‌آید. در حالی که اگر همان برگ را در  زیر میکروسکوپ بنگریم و یا در مورد آیات قرآن تفکر کنیم در می‌یابیم که بسیار پیچیده هستند.  

جلسه ششم

 در جلسه قبل به این نقطه رسیدیم که برای رد کردن و نفی یک آیه لازم است تا  فرد مثل آن آیه را ارائه دهد. حال ممکن است افراد یک ترس و اضطراب را در  دل احساس کنند که اگر فردی مثل و شبیه قرآن را ارائه دهد دیگر به ساحت قرآن  خدشه وارد شده است؟! در جواب باید گفت که در چنین موقعیتی جای هیچگونه ترس  و دلهره ای نیست زیرا صاحب آیه (قرآن) خداست و بر همه چیز و همه کس احاطه  دارد و او از روی علم خود گفته است که منکرین قرآن برای اثبات حرف خویش شبیه قرآن را ارائه دهند. 

سؤال دیگری که در مورد آیه مطرح می‌شود این است که چگونه می‌توان به  آیتیت قرآن که آخرین آیه از طرف آخرین پیامبر خداست، پی برد. اول می‌بایست  دید، چه چیز در قرآن باعث می‌شود تا آن را آیه بدانیم. آیا آهنگین بودن آن  است؟ آیا بلاغت در لغات آن است؟ و... به نظر می‌رسد هیچکدام از این وجوه،  وجه آیه بودن قرآن نیستند. تنها وجه تمایز قرآن با سایر متون آن است که  «آیات الله» است. 

نکته دوم در مورد قرآن آن است که «کلام الله» است؛ و کلام الله را کسی  جز خود خدا (الله) نمی‌تواند ارائه دهد. از این رو مثل آن آوردن، امکان  پذیر نیست.

حال چه چیز باعث می‌شود آیتیت قرآن را درک نکنیم؟ مهم‌ترین عامل در  این موضوع پیش فرضی است که آدمی در ذهنش نسبت به قرآن دارد. به عنوان مثال  اگر آدمی به دید یک کتاب عربی به قرآن نگاه کند برخورد و بهره مندی اش از  آن نیز به همان صورت خواهد بود و نه بیشتر. به عبارت دیگر دید هرکس نسبت به  این قرآن میزان درک و بهره مندی او را مشخص می‌کند.

برای اینکه متوجه شویم که دید ما نسبت به قرآن چگونه است کافی است  باورها و تفکرات موجود خود را نسبت به قرآن تجزیه و تحلیل کنیم. آیا قرآن  را به دید یک کتاب داستان (قصص انبیاء) می‌شناسیم؟ آیا به قرآن به عنوان یک  کتاب احکام نگاه می‌کنیم؟ اگر اینچنین است می‌بایست، یافته های خود را از  قرآن بازنگری کنیم.

نکته دیگری که می‌بایست در ارتباط با قرآن بیان کرد آن است که با کمی  بررسی در می‌یابیم که انسان‌هایی که همواره مشتاق شنیدن سخن خدای خویش  هستند با شنیدن این خبر که پیامبری آمده است و با خود سخنانی از جانب خدا  آورده است به سرعت و از روی اشتیاق به سوی او و سخنانی که آورده است، می‌شتابند.

به عبارت دیگر با چنین نگرشی انسان‌ها به این صورت تقسیم بندی می‌شوند  که عده ای هستند که از شنیدن کلام خدا بیزار هستند و حتی نسبت به آن دشمنی  می‌کنند (فاسقان)؛ عده ای نیز در طرف مقابل هستند که مشتاق کلام خدا هستند  و حاضرند تا مال و اموال خدا را به خاطر شنیدن کلمه ای از کلام خدا بدهند  (مؤمنان)؛ و سایرین به صورت طیف وسیعی میان این دو گروه قرار دارند.

بنابراین برای اینکه آیت خدا را در یابیم نیازمند یک مقدمه بسیار مهم  هستیم که هم قرآنی است و هم عقلانی؛ و آن مقدمه این است که می‌بایست به  صورت حقیقی خواهان خداوند متعال باشیم! اگر این علاقه و وابستگی وجود داشته  باشد درک و فهم آیه الهی (قرآن) را نیز با خود به دنبال خواهد داشت. به  عبارت دیگر اگر علاقه مند به او (خدا) باشیم از جان و دل به کلامش (قرآن)  گوش فرا می‌دهیم که این امر منتج به درک و فهم آیتیت قرآن می‌شود.

همانطور که قبلاَ اشاره شد جنبه های مختلف مربوط به موضوع نبوت از  قبیل اینکه تعداد پیامبران الهی چند نفر بوده است، چه تعداد از ایشان دارای  کتاب بوده‌اند، رسالت آن‌ها چه بوده است و... همگی مربوط به علم خداست  تنها او از این سؤالات با خبر است. 

اکنون می‌خواهیم بررسی کنیم که از لحاظ عقلی فرستاده خدا می‌بایست چه ویژگی‌هایی داشته باشد.

با شروع چنین بررسی در ابتدا دو ویژگی اصلی را در می‌یابیم که قاعدتاَ  می‌بایست در وجود فرستاده الهی وجود داشته باشد. اولین آن‌ها این است که  چنین شخصی می‌بایست از «علم غیب» برخوردار باشد. منظور از علم غیب علمی است  که به واسطه آن پیامبر از امری با خبر است که ما نسبت به آن بی اطلاع  هستیم. این علم علمی است که از جانب خدا اعطا می‌گردد و به دست آوردنی  نیست. عقلانی بودن این مطلب از آنجاست که ما می‌دانیم فرستاده از جانب خدا  آمده است و پیامی برای ما دارد و لذا تنها اوست که از این مطلب با خبر است و  آن به واسطه علمی است که دارد.

ویژگی دوم این است که فرستاده الهی از لحاظ عقلی معصوم باشد و معصومیت  بدین معنی است که اشتباه نکند و مرتکب معصیت نشود. این نکته نیز از منظر  عقلانی این گونه است که پیامبر از جانب خدا می‌خواهد پیامی را به بندگان  انتقال دهد لذا لازم است در تشخیص و انتقال کامل خبر، هیچ اشتباه و کم و  کاستی پیش نیاید و امکان وجود هرگونه خطا و اشتباه در این فرآیند از لحاظ  منطقی پذیرفتنی نیست. زیرا اگر فقط امکان رخ دادن یک اشتباه نیز وجود داشته  باشد دیگر هر فردی می‌تواند هر خبری را از طرف فرستاده الهی به عنوان آن  یک اشتباه قلمداد کند.

علاوه بر دلایل عقلانی که برای لزوم معصومیت فرستاده الهی بیان کردیم  خدا نیز در قرآن می‌فرماید بر فرض اینکه پیامبر بتواند اشتباه کند (حتی در  حد تصور گناه کردن) در همان لحظه جان ایشان ستانده می‌شود و از دنیا  می‌روند... (الحاقه /۴۴)

علاوه بر این آدمی اصلاَ قادر نیست که معصومیت فرستاده الهی را زیر  سؤال ببرد. زیرا عمل و رفتار او مستقیماَ به خواست و اراده الهی است (اگرچه  که در ظاهر خلاف بر تکالیف شرعی وارد شده بر ما باشد). همانطور که در  داستان همراهی حضرت موسی (ع) با حضرت خضر (ع) مشاهده می‌کنیم (سوره کهف آیه  ۶۰ به بعد) که حضرت موسی (ع) از درک دلیل اعمال حضرت خضر (ع) عاجز است و  این به دلیل ضعف و  کوچکی موسی (ع) نسبت به خضر (ع) نیست بلکه به واسطه آن  است که خضر (ع) از علمی برخوردار است که موسی آن را ندارد و نسبت به آن صبر  ندارد. بر همین اساس ما نیز نمی‌توانیم به اعمال و رفتار فرستاده ای که به  او ایمان داریم نقدی وارد کنیم.

در واقع در صورتی می‌توانیم به اعمال فرستاده ای خرده بگیریم که  خداوند به آن اشاره کرده باشد. آیا داستان رانده شدن حضرت آدم از بهشت از  این قبیل است؟ ابتدا می‌بایست معانی کلمات و آیات قرآن چه معنایی دارند  (معنی حقیقی) و راه آن جز با مراجعه به روایات ائمه (علیهم السلام) و  پیامبر (صلی الله علیه و آله) امکان پذیر نیست. با کمی بررسی در می‌یابیم  که اشتباه و خطای (به اصطلاح!) حضرت آدم از جنس خطا و معصیتی نیست که ما  مرتکب می‌شویم بلکه دلیل این عمل مطلب مهمی است (جاودانه شدن) ولی حضرت آدم  از راه درست به سراغ آن نمی‌رود. (خوردن از شجره ممنوعه.)

جلسه هفتم

  در ادامه بحث این موضوع مطرح می‌شود که آخرین پیامبری که به جانب مردم  آمده است کسی بوده است که مدعی دو ادعای اصلی و مهم بوده؛ یکی اینکه پیامبر  است برای همه جهانیان و دیگری آنکه آخرین پیامبر است (به عبارت دیگر  پیامبر هرکسی است که بعد از او پا به این جهان می‌گذارد).

حال این سؤال مطرح می‌شود که آیا کیفیت درک پیام و تعلیمات این پیغمبر  برای کسی که در زمان او می‌زیسته با کسی که به عنوان مثال امروز در حال  زندگی کردن است یکسان است؛ این پیامبر چگونه می‌تواند همان تعلیمات و پیام  را که در زمان خود به مردم هم عصرش انتقال می‌داده، به آیندگان (کسانی که  بعد از حیات او آمده‌اند) نیز انتقال دهد؟ لازمه این امر آن است که این  پیامبر همواره کسی را به عنوان نماینده و وصی در تمامی اعصار قرار داده  باشد تا پیامش را آنگونه که خود بیان می‌کرده است بیان کند. زیرا عقلانی  نیست که دین چنین پیامبری (خاتم الانبیاء و پیامبر همه جهانیان) بعد از  حیاتش رها شده و هر کس بنا به رأی و سلیقه خود برداشتی از آن داشته باشد.

پس وجود امیرالمؤمنین (علیه السلام) و باقی ائمه (علیهم السلام) در  زمان خویش در واقع به این صورت است که گویی خود رسول الله در میان مردم  حضور دارد؛ و مردم می‌توانند (بنا به فرموده خود ائمه علیهم السلام) سؤالات  خود را از ایشان بپرسند و پاسخ خود را (با ذکر اینکه از کدام قسمت از قرآن  بیان می‌شود) دریافت کنند. بنا به این توضیحات کسی که جانشینی ائمه (علیهم  السلام) را بعد از رسول الله قبول ندارد در واقع جاودانگی دین اسلام را  نپذیرفته است چون معتقد است که بعد از رسول الله دین در دست همه افراد است و  هرکسی بنا به تشخیص و خواست خود نسبت به دین رفتار می‌کند.

حال با بررسی بحث جلسه از این دیدگاه (جانشین پیامبر) مشاهده می‌کنیم  که در عصر حاضر با این ادعا رو به رو هستیم که فردی (امام زمان(جل الله  تعالی فرجه)) مدعی است که جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و پیام  او را همانطور که خودش بیان می‌کرده است بیان می‌کند. وظیفه ما در برخورد  با چنین ادعایی به مانند مدعیان پیامبری است. یعنی ابتداً نمی‌توانیم منکر  او شویم و می‌بایست به تحقیق و بررسی بپردازیم تا نسبت به او یقین پیدا  کنیم.

رابطه با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) به واسطه اینکه آن حضرت  غایب است محال و غیر ممکن نیست. بلکه کافی است از خود بپرسیم که نسبت به  ایشان چقدر مشتاق هستیم؟ چقدر نسبت به اعمال روزمره خود دقت داریم که مطابق  رضایت ایشان باشد؟ به عبارت دیگر تا آدمی از صمیم قلب مشتاق به زیارت آن  حضرت نباشد نباید توقع داشته باشد که وجود آن حضرت را درک کند. مثل برادران  حضرت یوسف (علیه السلام) که وقتی به دنبال او رفتند با اینکه با او برخورد  کردند ولی او را نشناختند در حالی که یوسف (علیه السلام) آن‌ها را شناخت.  پس شروع جستجو چیزی نیست جز طلب و خواستن.

بنابراین بحث پیام آوران الهی تا قیامت برپاست، زیرا که پیامبر خاتم  (صلی الله علیه و آله) برای خود وصی و جانشینی تعیین کرده است که همیشه حاضر است. 

جلسه هشتم

 یکی از نکاتی که می خواهیم بررسی کنیم این است که آیا امکان دارد یک  فرستاده الهی توصیه و دستوری را اعلام کند که بر خلاف عقل باشد؟ بنا به  روایاتی که بیان شده است حجت خدا در میان مردم دو چیز است یکی حجت ظاهری که  همان انبیاء الهی هستند و دیگری حجت درون که منظور عقل آدمی است. بنابراین  مطلب از لحاظ منطقی امکان پذیر نیست که فرستاده الهی مطلبی را بیان کند که  مخالف عقل باشد. 

حال این مطلب که یک موضوع «خلاف عقل است» یعنی چه؟؛ در تعریف عقل باید  گفت که عقل یعنی تشخیص خوب از بد. سایر جنبه‌ها نظیر علوم مختلف، زکاوت،  مهارت و ... همگی در طبقه فکر و تفکر قرار می‌گیرند. عقل از لحاظ مرتبه از  فکر بالاتر و شریف‌تر است. 

آدمی هنگامی که با عقل خود در مورد موضوعی قضاوت می‌کند در واقع بر  اساس میزان علم و آگاهی که پیش‌تر نسبت به آن موضوع پیدا کرده است این  قضاوت را انجام می‌دهد؛ لذا اگر فرد نسبت به مطلبی علم نداشته باشد و یا  علم او ناقص و اشتباه باشد نمی‌تواند در مورد آن قضاوت کند و اگر چنین کند  عمل اشتباهی مرتکب شده است. 

در مورد مواجهه عقل با احکام دینی امکان دارد حالتی پیش آید که عقل در  هضم و درک علت وجود آن‌ها عاجز بماند. که می‌بایست در مورد این حالت گفت  که این نوع مواجهه طبیعی است زیرا آدمی در طول زندگی خود برای دستیابی به  بسیاری از علوم و مباحث به عالمان آن حوزه مراجعه می‌کند تا نسبت به آن‌ها  علم پیدا کند (نظیر مدرسه، دانشگاه و ...). در مورد احکام دین نیز بدین  صورت است که آدمی باید به رشد و تعالی درونی خود بپردازد تا نسبت به ذات  احکام الهی علم پیدا کند. 

نحوه برخورد با احکام الهی به نکته دیگری نیز ارتباط دارد و آن این  است که آدمی نسبت به خدا و دستور او چگونه می‌نگرد؟ آیا او را بر خود ترجیح  می دهد و تسلیم اوست یا اینکه دچار غرور است و خودش در اولویت اول قرار  دارد. اگر فرد به غرور گرفتار گردد همیشه به دنبال ارائه دلیل و برهان است  تا از پذیرش حکم و دستور الهی شانه خالی کند. 

دین واقعی نزد خداوند فقط یک دین است و آن اسلام است و اسلام چیزی  نیست جز تسلیم شدن. البته تسلیم شدن خود به دو قسم است یکی مسلمان شدن  ظاهری است (گفتن شهادتین) که این فقط کافی نیست همانطور که منافقین نیز  بدینگونه ابراز مسلمانی می‌کنند؛ و دسته دوم آنانی هستند که در قلب و باطن  خود تسلیم محض خداوند هستند (مؤمنین). 

علت اینکه آدمی از انجام احکام و دستورات الهی لذت نمی‌برد و بهره مند  نمی‌گردد نیز همین است که نسبت به خداوند علاقه و اشتیاقی ندارد. 

و عجیب آن است که آدمی در این دنیا به توصیه و دستورات سایرینی که  مخلوق خدا هستند (معلم، پزشک و...) گوش فرا می‌دهد ولی دستور خدای خود را  نمی‌پذیرد.

در انتهای این مبحث به ذکر این نکته بسنده می‌کنیم که مشکل و مسئله  آدمی در قبول موضوعات پیرامون پیام آوران الهی آن است که فرد، خدای خود را نمی‌خواهد و نسبت به او اشتیاقی ندارد.