فایل های صوتی :

    تأملاتی بر باور توحید - جلسه اول.mp3

     تأملاتی بر باور توحید - جلسه دوم.mp3

     تأملاتی بر باور توحید - جلسه سوم.mp3

     تأملاتی بر باور توحید - جلسه چهارم.mp3

     تأملاتی بر باور توحید - جلسه پنجم.mp3

     تأملاتی بر باور توحید - جلسه ششم.mp3

     تأملاتی بر باور توحید - جلسه هفتم.mp3



جلسه اول

 بعضی از اسامی دارای یک سری ویژگی ها و مشخصه هایی هستند که در بیرون بروز  پیدا می کنند و به عبارت دیگر این اسامی به این ویژگی ها شناخته می شوند.  مسلمانی یکی از این اسامی است. به عنوان مثال ابراز شهادتین نشانه این است  که فرد مسلمان شده است؛ حال اگرچه این ابراز با دروغ همراه باشد. البته می  بایست یک نکته را متذکر شد که مسلمان بودن و ایمان داشتن خود دو بحث مجزا  از یکدیگر می باشد. چنانچه آیه ۹۴ سوره نساء نشان می‌دهد که ابراز کلامی  برای مسلمان شدن کافی است. و از طرفی در آیه ۱۴ سوره حجرات می فرماید "عرب  های بادیه نشین می گویند ایمان آوردیم، به آنها بگو: نه، شما اسلام آوردید،  ایمان هنوز در قلب شما نفوذ نکرده است" که این بیانگر این مطلب است که  هرکسی که اسلام می آورد لزوماً ایمان نیاورده است. همچنین نباید از این جهت  نگران بود که هرکسی می تواند اسماً مسلمان شود و به میان مسلمان ها راه  پیدا کند و سپس توطئه ای علیه آنها صورت دهد بلکه می بایست توجه داشت اگر  چنین کسی وارد شود از چه حربه و دسیسه ای استفاده خواهد کرد و خود را نسبت  به مقابله با آنها آماده کرد.

یکی دیگر از اسامی که دارای ویژگی های بیرونی و ظاهری است شرک است.  شرک بدین معنا است که فردی به صورت واضح و آشکار اعلام دارد که کسی یا چیزی  را به غیر از خدای واحد پرستش می کند.

دیگر اسمی که از خصوصیات و نشانه های ظاهری برخوردار است کفر است. کفر  در لغت به معنی پوشاندن است. در اصطلاح بدین معنی است که فردی جلوی ابراز  وجدان خود از آیه و نشانه‌ی خدا را بگیرد. به عنوان مثال فردی با آیه  خداوند رو به رو شود(مثل فرعون و ساحرانی که با اژدها شدن عصای حضرت  موسی(ع) روبه رو شدند و یا اعرابی که با تلاوت قرآن توسط رسول خدا(ص) رو به  رو شدند) و آن را از قلب و درون خود درک کند ولی از ابراز این درک خود  داری کند و در برابر آن ایستادگی نماید، آنگاه آن فرد کافر است. زیرا معجزه  از طرف خدا و به دست فرستاده اش برای عده ای که خدا تصمیم گرفته برای آنها  نشانه ای بفرستد رخ می دهد لذا در تأثیر گذاریش در تمامی افراد آن جمع شکی  نیست و از این روست که خداوند در ارتباط با مردمی که با معجزات انبیاء رو  به رو شدند می فرماید"عده ای ایمان آوردند و عده ای کفر ورزیدند" (تغابن،  آیه۲) یعنی این امکان وجود نداشته که کسی درکی از معجزه نداشته باشد. 

علاوه بر ویژگی هایی که از این اسامی بیان شد می بایست فرد یا افرادی  را که پیامبر(ص) می فرماید کافر هستند و یا مشرک هستند پذیرفت زیرا او این  صحبت را از جانب خدا مطرح میکند و در آن شکی نیست.

جلسه دوم

 شرک چیست و مشرک کیست؟ اگر بخواهیم به نشانه های ظاهری و بیرونی تشخیص  دهیم که فردی مشرک است می توان آن را به دو حالت تشخیص داد: اگر فردی به  صورت علنی اعلام کند که فرد یا چیزی را به غیر از خدای واحد می پرستد مشرک  است. حالت دیگر به این صورت است که فردی رفتار و اعمال یک مشرک را از خود  بروز دهد. در این حالت می بایست دید که آیا فرد ابراز به اسلام کرده است یا  خیر؛ اگر ابراز کرده باشد(حتی به دروغ) مسلمان محسوب می شود و اگر خیر  مشرک است. هیچ فردی در جامعه اجازه متهم کردن مسلمانی به شرک را ندارد. و  به عبارت دیگر رفتار مسلمانان با دیگران بر اساس ظاهر است و اجازه تجسس در  باطن دیگری ندارند.

حال اگر فردی باشد که شرک آن برای همگی محرز شده باشد، در چنین  موقعیتی نیز هیچ مسلمانی اجازه کشتن و یا حتی آزار و اذیت او را ندارد. در  حالی که دقیقاً چنین اتفاقی بود که بعد از رحلت پیامبر(ص) در جامعه افتاد و  گروهی از مسلمانان با متهم کردن گروه دیگری به شرک از اسلام خارج شدند.

پس به این نتیجه می رسیم که کمترین مرتبه از شرک تغییر بایدها و نبایدهایی است که خداوند تعیین کرده است.

جلسه سوم

 ایمان مسئله ای است که به درون و قلب آدمی مربوط می شود و کسی نمی تواند  دیگری را متهم به بی ایمانی و کم ایمانی کند. حتی اگر علم غیب داشته باشد و  از درون دیگری با خبر باشد و نیز اجازه قضاوت در جامعه بر این اساس را  ندارد. و در واقع ملاک قضاوت و رفتار با سایرین بر اساس نشانه های ظاهری  افراد است. زیرا اگر نشانه های درونی و قلبی ملاک قضاوت و رفتار باشد جامعه  دچار بی نظمی بزرگی می شود و هر فرد می تواند دیگری را حتی به دروغ متهم  کند و از این وسیله(قضاوت بر اساس باطن) سوء استفاده کند.

این نکته را نیز می توان در زندگی ائمه(ع) ملاحظه نمود بدین صورت که  غیر از مواقعی که برای دفع ظلم جنگی را آغاز کردند در سایر مواقع هیچ گاه  شروع کننده جنگ نبودند. نمونه بارز آن واقعه کربلا است که امام حسین(ع) و  یارانش تا آخرین لحظه از جنگیدن پرهیز داشتند تا جایی که جنگ از طرف  سپاهیان عمرو سعد بالا گرفت و ایشان برای دفاع از خود وارد جنگ شدند. به  عبارت دیگر ایشان هیچگاه مشرکین و کافرین را به صورت علنی مورد خطاب و هجمه  قرار نمی دادند در حالی که مخالفین آنها این جسارت را مرتکب شدند و با  مشرک و کافر خواندن آن بزرگواران ایشان را مورد هجوم قرار می دادند. این در  حالی است که اتهام کفر و شرک زدن به مسلمانی دیگر خود خروج از اسلام است  زیرا که اسلام چنین اجازه ای را به فرد نمی دهد.

یکی از نقاط مشکل دار در عبادت و دین داری زمانی است که فرد بخواهد  بنا به درک و استنباط خود از درون و باطن مسائل، حکمی به غیر از حکم شرع را  وضع کند. شیطان در چنین مواقعی به سراغ فریب آدمی می آید زیرا که راحت تر  می تواند فرد را منحرف کند. همانطور که در کربلا سپاهیان عمر سعد به گمان  خود از روی دین داری به جنگ با امام حسین(ع) آمده بودند.

اینکه « ملاکی برای تشخیص ایمان دیگران برای انسان وجود ندارد » به  چند دلیل حائز اهمیت است. زیرا هم از لحاظ عبودیت یک بحث اعتقادی است، هم  به جهت تهذیب نفس یک بحث اخلاقی است، هم به جهت ترک محرمات یک بحث فقهی است  و هم یک بحث اجتماعی- تاریخی است که اگر مسلمانی مسلمان دیگری را متهم کند، خود متهم است.

جلسه چهارم

 آیا برخی اعمالی که منسوب به شیعیان است مصداق شرک است؟

در ابتدا می بایست این نکته را متذکر شد که شرک در قلب آدمی مشخص  می‌شود و بروز پیدا می‌کند و نمی‌توان کسی را بنا به رفتاری که مرتکب  می‌شود متهم به شرک کرد. حال برای روشن شدن مبحث مطلب را به این صورت بیان  می‌کنیم که مصادیقی مثل ساخت مقبره برای ائمه (علیهم السلام) و... را اگر  به دلیل اینکه در صدر اسلام مرسوم نبوده است حرام الهی برشمریم به شرک دچار  شده‌ایم، زیرا تعیین حلال و حرام فقط توسط خدا، پیامبر(صلی الله و علیه و  آله و السلم) و ائمه (علیهم السلام) مشخص می‌گردد و نه شخص دیگری. از آن سو  نیز اگر کسی در میان خود شیعیان به عنوان مثال شرط صحت و درستی زیارت قبور  ائمه(علیهم السلام) را لمس ضریح ایشان بداند به طوری که اگر کسی موفق به  این کار نشود فیضی از زیارت نصیبش نخواهد شد نیز دچار شرک شده است.

خطرناکترین نقاط برای اینکه آدمی به دام شرک بیافتد نیز همین مواقع  است که در واقع آدمی از طرف خودش حکمی را صادر کند و بر اساس آن قضاوت نیز  بکند. زیرا نه به او توانایی این کار داده شده است و نه او اجازه این کار را دارد.

به عنوان مثال احکامی که بدون دلیل در مورد اعمال و رفتار مربوط به  مراسم عزاداری سید الشهدا(علیه السلام) و سایر ائمه(علیهم السلام) صادر  می‌شود، مانند حرام و مکروه شمردن سیاه پوشیدن، عَلَم کِشی، سینه زنی، گریه  کردن، و...، این اعمال را نه می‌توان گفت حرام است نه می‌توان گفت واجب  است زیرا که تعیین این قبیل اعمال (واجب و حرام) با خداوند و فرستادگانش  (پیامبر(صلی الله و علیه و آله و السلم)) و ائمه(علیهم السلام)) است و تخطی  از این اصل آغاز شرک است.

می توان برخی از این اعمال و رفتار را به خاطر اینکه در محضر  ائمه(علیهم السلام) صورت می‌گیرد از آن جهت که شأن آن بزرگواران نیست جایز  ندانست ولی نمی‌توان فرد و یا افرادی را به خاطر عملی که برای آنها  (ائمه(علیهم السلام)) انجام می‌دهند محکوم و سرزنش نمود و عمل آنها را زیر  سؤال برد بلکه باید پیام آن بزرگواران را به آنها انتقال داد و نه چیز دیگر. 

جلسه پنجم

در مبحث "ظاهر افراد" می بایست به این نکته اشاره داشت که آدمی نه  اجازه دارد و نه قادر است بر اساس ظاهر افراد نسبت به باطن آنها حکم و  قضاوت کند. گاهی ممکن است آدمی به صورت ناخودآگاه با دیدن ظاهر فردی نسبت  به باطن او ظن و گمانی ببرد ولی وظیفه او بعد از این مرحله این است که به  هر روشی با این ظن و گمان مقابله کند و نگذارد که در درون خود به پرورش آن  بپردازد.

درست مانند روش ما در احکام؛ به عنوان مثال اگر کسی در نجس و پاک بودن  شیء‌ای  اطمینان ندارد می بایست بر اساس حکم الهی آن را پاک بداند، به  عبارت دیگر مأمور است که اینگونه رفتار کند. اگر آن شی نجس هم باشد و ما  نسبت به آن آگاه نباشیم بر اساس همین حکم الهی آن شیء برای ما همانند پاک  می شود. و اگر خلاف این رفتار را مرتکب شویم در واقع به میل خود عمل کرده  ایم و به حکم الهی توجهی نداشته ایم.

در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است که فردی نزد ایشان آمد و از ایشان  خواست تا درباره مسئله ای بگوید حکم خدا چیست، ایشان در پاسخ فرمودند که  خداوند درباره این مسئله حکمی را بیان نکرده است، آن فرد دوباره به ایشان  اصرار کرد و گفت شما چه حکم می کنید؟؛ ایشان در جواب فرمودند که حکم فقط  حکم خدا است و من نمی توانم از خود حکمی صادر کنم.

اغلب افرادی که از طریق موارد ذکر شده به شرک آلوده می شوند افرادی  هستند که به دنبال روش دین داری بهتر و والاتری هستند. یکی از دلایلی که  موجب این فریب می شود این است که افراد همیشه در عبادات خود به دنبال  مصادیق عینی و ظاهری هستند که البته خداوند نیز برای این نیاز، مابه ازای  بیرونی نظیر کعبه، قبله، حرم ائمه(ع)، امور و ادعیه ای که در روایات آمده  است و ... قرار داده است. به عبارت دیگر فریب هایی که آدمی در حیطه دین  داری به آنها دچار می شود از این موضوع و نقطه صورت می پذیرد. مثال بارز  این امر مکتب های مریدی و مرادی است که فرد در آن ریاضت های زیادی را متحمل  می شود، غافل از اینکه با این ریاضت به جهنم راه پیدا می کند و از طرفی  نیز از قرآن و ادعیه و اذکاری که توسط ائمه(ع) بیان شده است غافل است.

نمونه دیگری در این باب که فرد از خود حکمی را به جای حکم الهی صادر  می کند "نذر کردن است", به عنوان مثال فردی به دیگران می گوید اگر نذر را  صرف فلان کار بکنی حتماً به نتیجه خواهی رسید. همانطور که در آیه ۳۷ سوره  حج آمده است قربانی که فرد در راه خدا می کند نه گوشتش و نه خونش به خدا می  رسد، بلکه تنها تقوای مربوط به انجام این کار است که در نزد خدا ارزش  دارد.

در واقع ریشه اصلی این مسئله که به شیعه اتهام شرک زده می شود این است  که عده ای مسائلی را که نباید نفی کنند نفی می کنند و یا مسائلی را که  نباید بر آنها اصرار داشت بر آن اصرار می کنند.

جلسه ششم

 باید بدانیم که معنی و مفهوم موحد و وحدانیت را خدا تعیین می کند. 

بنا بر این اصل آیا این بحث که تنها میبایست به خدا توجه داشت و توجه به  غیر او شرک است صحیح است؟ این سخن در صورتی که فرستاده و نشانه‌ای از خدا  برای بشر نیامده بود صحیح بود. اما در واقعیت این اتفاق نیافتاده است. خود  خدا افراد و موضوعاتی را در قرآن منسوب به خود کرده است و به عبارت دیگر به  آنها صفات الوهیت داده است (مانند یوم الله، وجه الله، کلمه الله و ... ).  از این رو توجه به این افراد و موضوعات از این باب که منسوب به خدا هستند  نه شرک محسوب می شود و نه انحراف.

عقایدی از این قبیل که توجه به افراد و موضوعات منسوب به خدا را شرک و  عامل انحراف می‌دانند همانند تفکر و رفتار ابلیس است زیرا زمانی که خدا به  ملائکه فرمود به انسان(غیر خدا) سجده کنید همگی پذیرفتند به غیر از ابلیس؛  نکته‌ی مهم در اینجاست که او خود را موحد می‌دانست زیرا به غیر خدا سجده  نکرده بود، اما در واقع او از مشرک‌ترین مشرکان بود. با این که خود خدا به  او دستور داد اما اطاعت نکرد.

پس بنا بر این قائل شدن صفت الهی برای شخصی یا موضوعی به واسطه منسوب بودنش به خدا شرک محسوب نمی شود.

به عنوان مثال در آیاتی از سوره شعراء خداوند می فرماید که پیامبری که  نزد شما آمده است فرستاده خداست و از او اطاعت کنید. [آیات ۵۰، ۱۰۸، ۱۱۰،  ۱۲۶، ۱۳۱، ۱۴۴، ۱۵۰، ۱۶۳، ۱۷۹] یا در جایی دیگر آمده است که هر کس رسول خدا  را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است. [سوره نساء، آیه ۸۰]

خود قرآن به این موضوع نیز اشاره داشته است که پیامبران مردم را به سمت  خود دعوت می کردند. پس دعوت آنها به سمت خود شرک محسوب نمی شود؛ نکته این  است که دعوت آنها از مردم نه برای پرستش خودشان بوده است بلکه برای اطاعت  مطلق از خداوند بوده است.

فرستاده خدا از آن رو که فرستاده اوست خود را معرفی می کند و این معرفی  هیچگونه جنبه تفاخر و منیّت ندارد. فرستاده خدا علاوه بر معرفی خود، خدا و  هر چه که منسوب به اوست را نیز معرفی می کند.

از این رو نشانه وحدانیت و موحد بودن این است که آدمی نسبت به فرستاده  خدا و موضوعاتی که منسوب به خداست چه رفتاری دارد؛ آیا محبّ و مطیع آنهاست؟  یا دشمن و مخالف آنها؟ به عبارت دیگر این افراد و موضوعات معیاری است در  این دنیا که هر کس این افراد و موضوعات را گرامی و بزرگ دارد خدا را بزرگ داشته است و هر کس نسبت به آن بی احترامی و دشمنی کند با خدا دشمنی کرده است.

جلسه هفتم

 در ارتباط با شبهاتی که مطرح می شود می بایست در ابتدا از فردی که سؤال و  شبهه را مطرح می کند خواسته شود تا دلیل صحبت خود را مطرح کند. زیرا کسی که  مدعی صحبتی می شود می بایست برای آن دلیل داشته باشد. در صورت دلیل آوردن  قدم بعدی به این است که اگر دلیل او از جنس سور عمومی و یا سور صفر باشد با  آوردن مثالی متناقض دلیل او را رد کنیم. به عنوان مثال اگر بگوید در در  اسلام هیچ چیزی به غیر از خدا مقدس و قابل احترام نیست می بایست در پاسخ او  این نکته را مطرح کرد که آیا به عنوان مثال برای قرآن احترام و تقدس قائل  نیست؟ که اگر جوابش مثبت باشد در واقع عبارت پیشین خود را نقض کرده است.

حال ممکن است شبهه به این شکل مطرح شود که مثلاً شیعیان مواردی به غیر  از خدا را مقدّس می دانند در حالی که تنها خداست که باید مقدس باشد و مورد  احترام قرار گیرد. در پاسخ به چنین شبه ای می بایست این نکته را متذکر شد  که شیعیان قصد دارند که نشان دهند موضوعاتی دیگر(مربوط به خدا، نه هر موضوع  و شخصی) در کنار خدا وجود دارد که آنها نیز مقدّس هستند. 

اگر شخصی عمل و رفتار فرد و یا گروهی از شیعیان را به عنوان مصداق  مطرح کرد و آن را دلیل مشرک بودن تمامی شیعیان بیان داشت می بایست در جواب  این نکته را به او متذکر شد که این مصداق مربوط به عده یا افرادی می باشد و  نه همه شیعیان؛ به عبارت دیگر می بایست مدافع عقیده بود نه مدافع افراد.

همچنین در ادامه مطلب قبل می بایست به این نکته توجه داشت که آن رفتار  و عقایدی که در ارتباط با گروهی مطرح می شود را نه می توان تأیید کرد و نه  می توان تکفیر نمود زیرا موضع ما نسبت به آن ناآگاهی و جهل است و بدین  ترتیب نه در تأیید و نه در تکذیب آن قادر به ابراز نظر نیستیم.

حال ممکن است موضع فرد نسبت به یکسری عقاید و رفتارها به این صورت  باشد که در انجام و یا ترک آنها موضع خاصی نداشته باشد؛ به عبارت دیگر نسبت  به درستی آنها علمی ندارد، در چنین مواردی می بایست توجه داشت که به این  عقاید و رفتارها متدین نشد و آنها را جزو اصول دین قرار نداد.