جلسه اول

قانونمندي امري عقلاني

قانون يا همان بايدها و نبايد ها امري است كه تمامي انسان ها در زندگي  روزمره با آن برخورد دارند. همگي اين قوانين را مي پذيرند و در قدم بعد آن  را اجرا مي كنند زيرا دليل وجودي هر يك از آنها به واسطه ايجاد يك نظم و  ترتيب در يك نظام است. همين امر در جهان هستي نيز وجود دارد و خداوند  قوانيني را براي اين جهان قرار داده است و احكامي كه براي آدمي قرار داده است بر اساس اين قاعده مندي است. پس اطاعت از قوانين الهي يا همان احكام شرعي كاملا عقلاني و منطقي است. زيرا اين جهان ملك خداست و اوست كه بايد  قوانين اين عالم را تشريع كند.

استفاده از تاريخ

از علومي كه مورد استفاده انسان است و به وسيله آن نسبت به جنبه هاي  مختلف زندگي بشر اطلاعات كسب مي كند تاريخ است. همه ي اقوام و مليت هاچنين  موضوعي را در درون خود دارند و از اموري است كه به آن افتخار و مباهات مي كنند. ولي در بعضي مواقف همين انسان ها كه خود تاريخ را در زمينه هاي مختلف  مطالعه مي كنند و آن را كاملاً قبول دارند نسبت به تاريخ در حوزه مذهب(تاريخ اسلام) دچار اشكال مي شوند و برايشان اين وجه تاريخ پذيرفتني  نيست؛ حتي در حدي كه گاهي نسبت به آن موضع گيري مي كنند و دست به تكذيب و مقابله مي زنند. اين در حالي است كه جنس اين تاريخ با ساير تواريخ فرقي  ندارد، اما شيطان در اين مورد در دل آدمي ترديد ايجاد مي كند تا ايمان  انسان را با تزلزل و سستي مواجه كند.

جلسه دوم

 جايگاه امور الهي در زندگي

بسياري از امور در زندگي روزمره بر پايه و اساس سليقه هر فرد صورت مي  گيرد، مثل شكل و ظاهر هر فرد و يا منزل هر شخص و هر موضوع شخصي ديگر كه  مباح است. ولي بعضي از امور است كه جايگاه آن الهي است و خدا آن را تعيين و  مشخص مي كند؛ مثل نماز خواندن، روزه گرفتن، حج رفتن و.... اين امور چون از جانب خداست انسان به حکم عقل نمي تواند در آن تغييري ايجاد كند و نبايد آن را با سبك و سليقه خود انجام دهد.

رفتار ما با وقايع ديني-تاريخي چگونه بايد باشد؟

در داستان ها و  وقايع ديني- تاريخي با سرگذشت انبياء، اقوام و اشخاص  مختلفي رو به رو هستيم، دليل توضيح و تفصيل اين سرگذشت ها براي چيست؟ آيا  بايد به دنبال معادل سازي ميان آن وقايع و افراد با زمان حال باشيم؟ بايد  گفت معادل سازي كردن عملي است اشتباه زيرا همانطور كه پيش تر گفته شد قرآن  كلام خداست و نمي توان از خود چيزي را به آن نسبت داد، به عبارت ديگر مصداق  تعيين كردن براي كلام خدا با عقوبت همراه خواهد بود زيرا نوعي افترا زدن به خدا محسوب مي شود. تعيين مصداق براي قرآن تنها نزد اهل بيت (عليهم  السلام) است و تنها ايشان واجد شرايط آن هستند.

قضاوت، امري الهي است

در اموري كه به ايمان و تقواي هر فرد مربوط مي شود هيچ معيار و محك بيروني براي تشخيص آن وجود ندارد. يعني به عنوان مثال كسي نمي تواند ديگري  را متهم به بي ايماني و كفر كند و همچنين تضمين كند كه فلان شخص مؤمني است كه در صداقت و ايمان او شكي نيست. تنها كسي كه مي تواند چنين عمل كند كسي  است كه لسان الله است و هرچه مي گويد بي كم و كاست از جانب خداست.

جلسه سوم

يكي از دلايل وضع احكام خدا
همانطور كه پيش تر اشاره شد اموري در زندگي روزمره ما به خداوند متعال مربوط است كه از آنها تعبير به احكام الهي مي كنيم. اصلي ترين دليل وضع اين قوانين و احكام، آزمودن آدميان است. به عنوان مثال به دستور خدا مكاني در  زمين به عنوان بيت الله نام نهاده مي شود و يا زماني از ايام سال شهرالله ناميده مي شود. آدميان در برخورد با اين احكام و دستورات در سه دسته قرار  مي گيرند؛ عده اي بي اطلاع هستند و آنها را نمي شناسند، عده اي ديگر  ميشناسند و آنها را احترام مي كنند و عده اي نيز مي شناسند و اقدام به كفر و دشمني مي كنند. دسته آخري كه با اين حقايق مخالفت و دشمني مي كنند در واقع دشمن خدا هستند زيرا حكم او را زير پا نهاده اند و از دستور او سرپيچي  نموده اند.
 
آزار پيامبر(صلي الله عليه وآله) آزار خداست
از حقايقي الهي كه خدا در اين دنيا نهاده است فرستادگان و اوصياءش مي باشند كه در مورد ايشان فرموده است كسي كه ايشان را بيازارد من را آزرده است. و  كسي كه خدا را بيازارد مستحق لعنت او مي شود و لعنت خدا چيزي نيست جز محروم  شدن از رحمت و لطف الهي. بنابراين احترام پيامبر(صلي اللهعليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام) دستور و خواست خداست، در حالي كه عده اي آن را شرك  مي نامند.
 
بر حق بودن ويژگي و شاخصه اهل بيت(عليهم السلام)
يكي از برداشت هاي اشتباه از زندگي ائمه (عليهم السلام) اين است كه خودمان  را در برحق بودن همانند و هم رتبه ايشان بدانيم، يعني هر كس با ماست حق است و هر كس با ما نيست باطل است. چنين ويژگي تنها مختص اهل بيت(عليهم السلام)  است. چنانكه امام حسين(عليه السلام) در مسير كربلا باهركس كه برخورد داشتند او را دعوت به همراهي مي كردند زيرا تمامي حق در آن حضرت بود و اگر كسي از بودن و همراهي با او سر باز مي زد به جرگه باطل پيوسته بود. لذا  حضرت به برخي از افراد كه در همراهي مردد بودن مي فرموند از كربلا و صحنه  نبرد تا مي توانيد دور شويد كه صداي مددخواهي مرا نشنويد.

جلسه چهارم

بحث پيرامون اين بود كه بازگويى واقعه كربلا براى امروز ما چه نتيجه و  فائده اى در بر دارد.گفته شد عقلاً ما جواز به تعيين مصداق براى شخصيت هاى  قرآنى و دينى نداريم. تعاريف شخصيتها تنها به دست صاحب قرآن و دين است.
نگاه به ديگران كار شيطان
كار شيطان عوض كردن زوايه ديد افراد تسبت به وقايع تاريخيست، به اين معنى كه به جاى آنكه نگاه من به خود و تعيين وضع خود نسبت به امام عليه السلام  باشد ما را به تعيين قضاوت و جايگاه افراد در مقابل امام عليه السلام باشد.
قرار بر اينست كه فرد خود را در مواجهه با ايشان قرار دهد. اولين نكته آنست عليكم انفسكم حواست به خود باشه...
آشكارا بودن عداوت دشمنان دين، از ويژگيهاى كربلاست.
آنها چه كرده اند كه در مقابل حجت خدا مى ايستند؟ مردمان باور به حجت بودن  امام حسين عليه السلام داشتند. دشمنان امام حسين عليه السلام زندگى دنيا را  بر آخرت ترجيح مى دادند. ما به اندازه اي كه ارزش به اعمال عبادي و  موضوعات الهي قائل هستيم نسيبت به امور اخروي مشتاق هستيم، مثل كيفيت بيدار  شدن از خواب سحرگاهي براي نماز صبح
قيمت انسان به خواسته اوست
آيا ما براى خود از دور شدن از ماديات و قرب به معنويات برنامه اى داريم؟  از محرم سال ٩٣ تا محرم امسال چه تغييرى در خودمان پديد آورده ايم؟ در يك  لحظه از خودمان به واقع بپرسيم، به دنبال چه هستيم؟
تنها خواسته اصحاب امام حسين عليه السلام تنها خود سيدالشهدا عليه السلام بود.

جلسه پنجم

جلسه پيش عرض شد كه بايد به خود نگاه كنيم و در جهت گیری خود نسبت به وقايع دينى خود را چاره كنيم. 

نكته مهم در مراجعه به وقايع تاريخي

امروزه در باب موضوعات ديني به تحليل آن واقعه و حل مسائل مى پردازيم،  مثلاً در موضوع توحيد به دنبال اثبات خداونديم و سعى بر پاسخگويى شبهات آن  خواهيم داشت. در حاليكه قرار است معرفت خود را نسبت به خداوند بالا ببريم و  به مناجات به او بنشينم اما به چه ميزان در اين حوزه ها ارتقاء پيدا  نموديم؟!

تغيير پيدا نمودن معناى علم

ما از قرائت قرآن چه بهره اى مى بريم؟ به دنبال جمع آوري اطلاعات هستيم و اين را علم مى پنداريم در حاليكه علم آنست كه معرفت مرا بالا ببرد. در روز عاشورا نيز دشمنان امام حسين عليه السلام به خوبى قرآن را قرائت مى  نمودند اما كوچكترين بهره اى از آن نداشتند. 

ژست پژوهش در ايام محرم نيز از افعال شيطان مى باشد كه فرد را به تشكيك و شبهات مختلف مى اندازد. اينها نيز امروزه مظلوميت امام حسين عليه  السلام در اين روزگار است.

جلسه ششم

نكته ديگر در ادامه بحث جلسه قبل آنست كه نصيب ما از سواد و تحقيق و  پژوهش آنچيزيست كه مبناى عمل ما مى باشد كه برا اساس آن بايد پاسخگو باشيم.  در مورد واقعه عاشورا نيز تحقيقات تاريخى و نقلى در بهره ما به چه ميزان  مؤثر است؟

حجت خداوند تنها مصداق عاشورا در امروز

مصداقى  كه از واقعه كربلا امروزه نزد ماست حجت خداوند است. مردم در  برابر اين حجت سه گروهند: يك گروه آنها كه مى پذيرند و خدمت حضرتش را مى  كنند گروه ديگر آنانى هستند كه آشكارا با حضرتش دشمنى مى كنند. عده اى هم  خبرى به آنها نرسيده است.

وظيفه ابلاغ غدير در امروزه

اين بى خبران وظيفه و تكليف ما در ابلاغ ولايت ائمه عليهم السلام را  تعيين مى نمايند. آيا به دنبال معرفى امام زمان عليه السلام هستيم؟ فليبلغ  الحاضر الغائب الي يوم القيامه...

تنها شباهت امروز با عاشورا

يكسان بودن وظيفه ما نسبت به امام عليه السلام امروز تنها مشابهت با عاشوراست. هر كه با امام است حق است و خلاف آن باطل. و ما نبايد به دنبال تعيين مصاديق آن واقعه باشيم.

به كربلا بايد به ديده عبرت بنگريم

آیا مشكل آن انسان‌های شقي نماز و قرآن بود؟ چه شد كه جهنمى شدند؟ تنها مسأله و مشكل آنان تعبير غلط و سقيفه اى از ولايت بود.

جلسه هفتم

در بررسي این واقعه، نبايد امام عليه السلام را تحليل نمود بلكه بايد به وضع خود با ايشان بيانديشیم.

ما با امام زمان (عج) كه حضور دارند، با تمام تحليلها و تخقيقات به چه ميزان با ايشان زندگى كرده ايم؟ 

آدمى با آنچيزيست كه دوست دارد

آنانكه اصحاب امام حسين عليه السلام شدند چه كردند؟ امام عليه السلام  فرمودند سپاه عمر سعد ملعون  «استحبوا الحياة الدنيا علي الاخره». محال است  انسان به صلاح و نيكي برسد مگر آنكه آنچيز كه دوست دارد را انفاق كند.

غيبت امام عصر يك بهانه برای فراق 

تمامى انسانهايى كه عاشق و دوستدار شخصى هستند در همه جا حضور دارند  اما فكر و ذكرشان جاى ديگر است. بنابراين اگر اين محبت به سوى امام زمان  جهت داشته باشد، ديگر غيبت معنايى ندارد.

انسان بايد به گونه اى زندگي كند كه در موضع امتحان الهى بتواند از محبوبات غير خدا، دست بردارد.

جلسه هشتم

بهره كلي از واقعه عاشورا
اصحاب امام حسين عليه السلام كساني بودند كه از همه چيز خود به خاطر امام  گذشتند، حال ما نيز به خاطر امام زمان از چه چيزى حاضريم بگذريم؟!
ما از درون افراد ناآگاهيم
گفته شد ما براى قضاوت كردن افراد نياز داريم كه از درون فرد خبر داشته  باشيم فلذا نمى توان تعيين مصداق شخصيت هاى تاريخى كرد، چون نياز به آگاهى از درون هر دو طرف داريم.
لازمه توجيه رفتار ، دانستن پيشينه فرد است
اگر رفتار شخصى ما را به تعجب واداشت، مى بايست به نوع تربيت و پيشينه فرد  مراجعه كنيم. براى توجيه عمل هر شخص بايد بدانيم كه نيت فرد چيست و آنكه  ابقه تربيتى وى چيست؟!
بايد توجه داشت كه تربيت هر شخص دليل بر جبر نيست بلكه هر شخص خوبى يا بدى  كار را تشخيص مى دهد و هر شخص خود عمل خوب يا بد را انتخاب مى كند.
دشمنى با امام حسين عليه السلام نتيجه يك زندگى غلط است.
تربيت غلط نشان جبر نيست
هر شخص و امتى داراى بشير و نذير است و به وى تشخيص كار درست را ارائه مى كند و خود شخص بعد از آن عملى را اختيار مى كند. در روز عاشورا امام حسين  عليه السلام مكرراً خود را معرفى كردند و دشمنانشان را موعظه نمودند. فلذا اين ملعونان بزرگترين عذابها را براى خود خريدند چون حجت خداوند به بالاترين ظهورش براي ايشان ظاهر گرديد.

جلسه نهم

اختيار هميشه برقرار است

همانطور كه گفته شد ممكن است شرايط زندگي و تربيتي هر فرد باعث گرايش و  بروز رفتارهاي خاصي شود. اين در حالي است كه بايد دانست با همه ي اين شرايط  هيچگاه باب اختيار و تغيير دادن شرايط بسته نيست، به عبارت ديگر هيچگاه  شرايط فرد را محكوم به گمراهي و ضلالت نمي كند. نكته اي كه مي بايست به آن  اشاره داشت اين است كه هدايت و اتمام حجت براي اين گروه از افراد كه در  شرايط مساعدی براي گمراهي حضور دارند هميشه به شكل و ظاهري ويژه بروز و  ظهور مي كنند. مثال اين موضوع را مي توان در حادثه كربلا و در ميان بعضي از  ياران  اصحاب امام حسين(عليه السلام) يافت. مثلاً فردي مثل حر در سپاه عمر  سعد ملعون بوده است ولي مسير زندگي اش کاملاً تغيير مي كند و اين امر تنها  به واسطه اختيار و انتخاب خود اوست كه سعادت را به شقاوت ترجيح مي دهد.
قضاوت حيطه اي الهي
ادب زندگي حكم مي كند در مورد کسی قضاوت نكنيم و ديگران را سرزنش نكنيم چون  ما از سابقه اشخاص و نوع تربيت آنان بى خبريم.از طرف ديگر نيز هم مسخره  كردن و هم اتهام زدن به ديگران، كاري غير عقلي و غير شرعي است. بر همين  اساس همه ي افراد مي بايست در روز قيامت نسبت به چنين رفتارهايي پاسخگو  باشند كه ملاك و معيارشان در اتهام به ديگران و قضاوت راجع به آنها چه بوده  است.
جايگاه صلوات و لعن
همانطور كه گفته شد همه ي افراد تا زمان حيات در اين دنيا، در امتحان الهی  هستند و می‌توانند مسیر زندگی خود را انتخاب کنند؛ اما  بعد از مرگ دیگر  نوبت حسابرسي مي شود. در اين موقف افراد به دو دسته تقسيم مي شوند؛ عده اي  كه شايسته لعنت خداوند مي شوند و خداوند آنها را لعن مي كند، و گروه ديگر  عده اي كه شايسته سلام و صلوات خداوند هستند و خداوند بر آنها صلوات مي  فرستد. پس لعن و صلوات امري است از سوي خدا، فرشتگان و فرستادگان خدا و ما  در آن دخالتي نداريم. اينكه بر ما دستور است بر لعن كردن و فرستادن صلوات  به اين دليل است كه خود را با اين جريان همراه كنيم تا از آن بهره اي ببريم  چنانكه خداوند مي فرمايد "إِنَّ اللَّـهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ  عَلَى النَّبِيِّ ۚ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ  وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا(احزاب/٥٦)"

جلسه دهم

اهميت تاريخ در حوزه دين
همانطور كه پيش ترگفته شد موضوع تاريخ مقوله اي است پر اهميت كه در همه ي  علوم مورد استفاده قرار مي گيرد. مذهب و دين نيز از اين امر مستثني نيست.  ولي اين استفاده به چه صورت است؟ آيا دقیقا شبیه ظاهر اعمال پيامبر(صلي  الله عليه وآله) و ائمه (عليهم السلام) عمل کردن، استفاده درست از تاريخ  است؟ در جواب بايد گفت استفاده درست از تاريخ در حوزه دين به اينصورت است كه به اوامر و دستور حضرات معصومين(عليهم السلام) مي بايست توجه داشت كه در  واقع حقيقت دين و دينداري عمل به اين دستورات است؛ ولي عمل كردن عين به  عين رفتار آن حضرات دين سازي است نه دين داري همانطور كه وهابيت بر اساس  چنين تفكري پايه گذاري شد.

تفاوت تاريخ حوزه دين با ساير تواريخ
بسياري اين شبهه و سؤال را مطرح مي كنند كه پيروي و توجه به تاريخ اسلام  (پيامبر(صلي الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) ) كار اشتباهي است زيرا  موضوعي است مربوط به گذشته و نبايد آن را مركز و محور قرار داد و بايد در  حال و امروز به دنبال مقوله دين بود. اشتباهي كه در اين تفكر نهفته است اين  است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) را از جنس ساير  امور و شخصيت هاي تاريخي مي انگارد. اين در حالي است كه پيامبر خاتمي كه  از سمت خدا مبعوث شد پيغمبر تمامي بشر است تا روز قيامت و بعد از او كسي از  جانب خدا فرستاده نمي شود. پس چنين پيامبري و اوصياء او كه ادامه دهنده  راه او هستند هميشه حي و حاضر هستند و دچار فرسودگي و گذر زمان نمي شوند.

تعيين وصي از جانب پيامبر(صلي الله عليه و آله) اتفاقي صرفاً تاريخي نيست
از وقايع موجود در تاريخ اسلام كه دستخوش شبهه و بي توجهي مي شود تعيين  وصي  وصايت و ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) از سمت پيامبر(صلي الله عليه  و آله) است. چنين رويدادي همانند بعثت خاتم الانبياء(صلي الله عليه و آله)  از جنس تاريخ نيست بلکه شريعت خداست و هميشه جاري و ساري است كه البته از  لحاظ عقلي و منطقي نيز پذيرفتني است زيرا ديني كه آخرين دين است و مي بايست  تا روز قيامت برقرار باشد مي بايست در هر عصر و زماني صاحب و ولي اي از  جانب خدا داشته باشد تا مردم از گمراهي نجات پيدا كند.