جلسه اول
بحث جلسه ما مربوط میشود به یکی از موضوعات اخلاقی که میتواند باعث از میان رفتن کل دین شود. این موضوع که در قرآن نیز مستقیماً به آن اشاره شده است چیزی نیست جز حسادت! تا جایی که ائمه (علیهم السلام) نیز دشمنان خود را با این خصیصه معرفی میکنند.
همه ویژگیهای اخلاقی (مثل عصبانیت، مهربانی، خیانت، گذشت و ...) در ابتدا به صورت مقطعی و در حد یک فکر در آدمی شکل میگیرند و تبدیل شدن آنها به یک خصیصه در فرد بستگی به این دارد که آدمی به کدامیک از این ویژگیها توجه میکند و آن را در خود بیشتر از سایرین رشد میدهد. (چه این ویژگی رذیلت باشد چه فضیلت). بنابراین در مورد حسد نیز باید دید که آدمی به تفکر حسادتزا بها میدهد و آن را در خود نگه میدارد یا خیر؟!
نکته اصلی و اولیه در شکل گیری حسادت آن است که فرد در ابتدا «فضیلتی» را در شخص مقابل، مشاهده می کند و در واقع «به برتری او اقرار میکند»؛ و نکته بعدی آن است که حسادت در نقطهای رخ میدهد که فرد خود را با دیگری «مقایسه» میکند.
نمونه بارز این مطلب را میتوان در دشمنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) مشاهده نمود. آنان اولاً به برتری آن حضرت اقرار دارند؛ ثانیاً خود را با او (که با سایرین قابل مقایسه نیست) مقایسه میکنند؛ در نتیجه نسبت به او حسادت میورزند.
در روایتی از امام رضا (علیه السلام) آمده است که دلیل اینکه حضرت آدم (علیه السلام) از میوه درخت ممنوعه خورد این بود که با مشاهده مقام پیامبر (صل الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) خواست تا به مرتبه ایشان برسد. البته لازم به ذکر است اقدام آن حضرت از آن جهت صورت گرفت که باور نداشت کسی (ابلیس) به نام خدا قسم بخورد و دروغ بگوید و این خود بیانگر جایگاه و مقام حضرت آدم (علیه السلام) است.
پس آدمی هنگامی که با فضایل اهل بیت (علیهم السلام) و پیامبر (صل الله علیه و آله) رو به رو میشود میبایست ببیند در کدام نقطه و در کدام فضیلت سینهاش سنگینی میکند و برایش پذیرفتنی نیست و دریابد که سطح و مرتبه درک وجودی و ایمانیاش تا آن نقطه است.
جلسه دوم
یکی از آفاتی که توسط شیطان در مورد مقولات اخلاقی ایجاد می شود آن است که این قبیل موضوعات برای فرد جلوه اجتماعی پیدا می کند و او را از توجه به آنها به صورت فردی باز می دارد. به عنوان مثال موضوع حجاب از همین مقولات است که فرد آن را برای ایمنی و امنیت جامعه می بیند در حالی که علت اصلی و وجودی این موضوع برای خود فرد است و سعادت دنیوی و اخروی او را در پی دارد.
در واقع احکام الهی از آن رو که از جانب خدا آمده است و این خداست که خالق همه چیز و از جمله انسان است و به تمام ابعاد وجودی او آگاهی دارد؛ از این رو حکمی که خدا می دهد هم سعادت دنیا و هم سعادت آخرت را برای فرد در پی دارد و به عبارت دیگر رسیدن به سعادت دنیا با رسیدن به سعادت آخرت در احکام الهی منافاتی با یکدیگر ندارند.(زیرا آفریننده هر دوی آنها یکی است).
آدمی اگر راه سعادتی را که خدا به او ارائه کرده است نپذیرد، به دنبال ابزار و وسایلی کاذب و زود گذر می رود و به این خاطر است که درونش خوش نیست.
اگر بر همین اساس که احکام برای استفاده فردی آمده اند به آنها نکاه کنیم در می یابیم که اگر فرد بنای زندگی خود را در این دنیا بر خوبی کردن قرار دهد، همیشه نفع برده است زیرا که تنها چیزی که برای آدمی در دنیا و آخرت باقی می ماند اعمال اوست.
پس در مسائل اخلاقی می بایست به دو نکته توجه داشت، یکی اینکه این قبیل موضوعات به گونه ای نیست که دنیای آدمی را خراب کند تا از پی آن آخرتش را آباد کند. و دیگری اینکه این موضوعات برای جنبه فردی آمده اند تا جنبه های اجتماعی، به عبارت دیگر برای "من" آمده اند.
علاوه بر مذمت هایی که در باب حسد بیان شده است، ائمه (علیهم السلام) بسیار توصیه کرده اند که به نحوی زندگی کنید که مورد حسادت مردم قرار نگیرید.
جلسه سوم
در رابطه با احکام الهی می بایست به این نکته اشاره کرد که اگر احکام را به صِرف نتیجه آنها بنگریم موجب می شود که از انجام آنها سر باز بزنیم و به دنبال رسیدن به آن نتیجه از طرق دیگر برویم. احکام الهی اولاً از جانب خدا برای شخص خود من آمده است و ثانیاً به هنگام عمل به آنها باید خود را به تنهایی در محضر خدا ببینیم و به عبارت دیگر عمل را به خاطر اینکه خواست خداست انجام دهیم، از این رو تمامی احکام الهی برای آدمی شیرین خواهد شد.
رذائل اخلاقی (به طور خاص حسد) علاوه بر تأثیر مستقیم مربوط به خودشان به سایر جنبه های شخصیتی و رفتاری فرد نیز آسیب وارد می کند (همچنین باعث به وجود آمدن سایر رذائل می شود). همین امر در مورد فضائل اخلاقی نیز صادق است، چنانکه حضرت در روایتی در باب تقابل عقل و جهل می فرمایند که این دو لشکری هستند که همراه با هم ظاهر می شوند.
از این رو اگر آدمی بر روی یکی از فضائل اخلاقی به صورت خاص متمرکر شود باعث می شود که سایر ویژگی های مثبت اخلاقی نیز به مرور زمان در او بروز پیدا کند. و بر عکس اگر رذیله اخلاقیای در فرد شکل بگیرد سایر رذائل اخلاقی نیز به مرور در او پیدا می شود.
حسادت و غبطه دو مقوله جدا از یکدیگر هستند و با هم متفاوتند. حسادت آن است که آدمی به ویژگی و دارایی فرد دیگری به این دید نگاه کند که ای کاش او این (ویژگی یا دارایی) را نداشت و یا ای کاش این (ویژگی و یا دارایی) را به جای او، من داشتم. ولی غبطه بدین معناست که فرد نسبت به ویژگی و یا دارایی دیگری به این دید نگاه کند که در او انگیزه ای ایجاد شود تا در آن زمینه به فضل خدا به قناعت برسد. (نه اینکه عیناً همان ویژگی یا دارایی را بدست آورد)
هنگام حسادت می بایست آدمی به خود این نهیب را بزند که خداوند از فضل خود این ویژگی و یا دارایی را به آن فرد داده است پس تو نیز از خدا بخواه تا به فضلش به تو نیز عنایت کند زیرا محدودیتی در فضل و عنایت و همچنین خواستن از او (خدا) وجود ندارد.
از این رو رقابت و سبقت گرفتن (به معنای رایجی که در این دنیا به کار می بریم) دیگر معنایی ندارد زیرا که فضائل خداوند تمامی ندارد و محدودیتی در خواستن از او نیز وجود ندارد. به عبارت دیگر آدمی زمانی حسادت می کند که خداوند را ذو الفضل نمیداند.
سبقت در دین نیز وجود دارد ولی به معنای جلو زدن از دیگران و حفظ فاصله از آنها نیست، بلکه به معنای پیش قدم شدن در کارهای خیر است.
رقابت و سبقت در این دنیا (به اصطلاح رایج) چیزی جز اضطراب و نگرانی برای فرد در پی ندارد. این در حالی است که خداوند چیزی جز آرامش قرار نداده و نمی خواهد. ولی آدمی خود اضطراب و نگرانی را برای زندگی خود انتخاب می کند.
امام صادق(علیه السلام) در باب حسادت می فرمایند: مؤمن غبطه می خورد ولی حسادت نمی ورزد و منافق حسادت می ورزد ولی غبطه نمی خورد. و در جایی دیگر می فرماید که: حَسَد یأکُلُ الاِیمانً، حسد ایمان را می خورد. (کافی، ج۲، ص۳۰۷)
در جایی دیگر حضرت می فرمایند: یکی از ریشههای کفر حسد است. (کافی، ج۲، ص۲۸۹) انسان حسود از آن رو که نمی خواهد حسادت خود را بروز دهد سعی در کنترل بیرونی خود می کند و از این رو منافق است.
جلسه چهارم
آثار منفی حسد تا جایی است که در بسیاری از ادعیه از زبان ائمه(علیهم السلام) نقل شده است که خدایا دوری از حسد را به ما ارزانی دار و قلب ما را از حسد خالی کن.
کسی که حسد می ورزد در واقع همیشه در حال خسران و زیان است.
همانطور که پیش تر گفته شد زمانی یک فرد حسادت می ورزد در واقع در توحید دچار مشکل است زیرا خداوند را رازق نمی داند، چون هرکس هر چیزی را که مالک است از فضل خداست و آدمی هر چیزی را که می خواهد می بایست از خدا درخواست کند.
در روایتی از حضرت نقل شده است : هر کس غنا(بی نیازی) بدون مال، راحتی قلب از حسد و سلامتی دین را می خواهد می بایست به درگاه خدا تزرع کند و از او بخواهد تا عقلش را کمال ببخشد(تکمیل کند)، زیرا اگر که کسی عاقل شود، نسبت به آن چیزی که دارد قناعت پیشه می کند و هر کس که قناعت کند بی نیاز می گردد. و اگر کسی قناعت پیشه نکند هیچوقت طعم بی نیازی را نخواهد چشید.
در اهمیت نبودن حسد در قلب همان بس که در روایتی از حضرت آمده است اهل بهشت هنگامی که از دروازه بهشت وارد می شوند خداوند قلوبشان را از حسد خالی می کند. پس اگر آدمی می خواهد طعم بهشت و بهشتی بودن را بچشد می تواند با دوری از حسد به آن نزدیک شود.
نمونه کامل خالی بودن قلب از حسد یاران امام حسین (علیه السلام) بوده اند که با وارد شدن شخصی به مانند حر در میانشان کوچک ترین نگاه معنی داری(همراه با حسد) به او نکردند و سابقه و گذشته او را به یاد نیاوردند.
حال مسئله ای که در اینجا مطرح می شود این موضوع است که چرا رسول الله، با تمام مسائل و نکاتی که در باب حسد آمده، از فضایل امیرالمومنین(علیه السلام) در تمامی مقام ها صحبت به میان آورده است؟
یکی از نشانه های اصلی فرد منافق بنا به روایات حسد است. (کافی، ج۲، ص۳۰۷) و بنابراین آدمی می بایست از چنین ویژگیهایی که نشانه زشتی و پلیدی است دوری کند.
انسان برای رسیدن به خواسته هایش می بایست از ولی خدا بر روی زمین که امیرالمؤمنین(علیه السلام) و امام زمان (عج الله تعالی فرجه) هستند بخواهد زیرا تمامی خلقت به واسطه وجود امیرالمؤمنین(علیه السلام) برپا شده است و از طرف دیگر ائمه(علیهم السلام) ولایت بر همه بندگان(انسان ها) را بر عهده گرفته اند و امکان ندارد یک ولی، زیردست خود را رها و فراموش کند.
دیدگاه خود را بنویسید