جلسه اول
ایمان چیست که خداوند به واسطه آن بندگان را میآزماید؟
اینکه مثلاً خدا میفرماید به من (الله) ایمان بیاور دقیقاً منظور ایمان آوردن به چیست؟
در یک معنی عام ایمان آوردن به معنی پذیرفتن و عمل کردن به دستورات الهی و اولیاء خداوند است. این امر را میتوان در رفتار فرستادگان الهی مشاهده کرد که بزرگترین امتحانات الهی را به واسطه ایمان به خداوند از سر گذراندهاند.
اوج اینگونه امتحانات را میتوان در واقعه کربلا و مصیبتهای وارد آمده به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مشاهده کرد.
فرستادگان الهی هرگز با نگاه به سایرین نسبت به رفتار و تصمیم گیری در برابر خدا عمل نمیکنند؛ رفتاری که متأسفانه از بسیار از افراد سر می زند. ایشان تنها بنا به خواست و رضایت الهی عمل میکنند.
نمونه کامل این رفتار را میتوان در یاران امام حسین (علیه السلام) مشاهده کرد، عده ای در طول مسیر آن حضرت تا کربلا به واسطه ایمان ضعیف دچار تردید و درنگ شدند و از آن حضرت جدا شدند. و عده ای دیگر به واسطه ایمان راسخی که داشتند تا آخر در کنار آن حضرت ایستادند اگرچه میدانستند قطعاً کشته خواهند شد.
مسلم بن عقیل یکی از این یاران بود که اگر چه در ابتدا بسیاری با او برای همراهی بیعت کردند و سپس بیعت شکستند ولی هیچ خللی در رفتار و مسیر او ایجاد نشد.
جلسه دوم
کربلا از یک زاویه برای آدمی ترسناک جلوه میکند. آن جنبه این است که بسیاری از افراد حاضر در لشگر عمر سعد سوابق ایمانی به ظاهر درخشانی داشتند؛ نظیر حافظین قرآن، مفسرین قرآن، علمای دینی، که با این سابقه به جنگ با امام حسین (علیه السلام) آمده بودند.
ایمان به خدا همانند هر اعتقاد دیگر نمود بیرونی دارد یعنی وقتی کسی نسبت به خدا ایمانی قلبی دارد روش زندگی او نیز این ایمان را نشان میدهد. مثلاً اگر خدا را رازق میداند در عمل و زندگی نیز تنها به او امید دارد و برای افزایش روزی دست به ارتکاب معصیت نمیزند و یا دست به دامن دیگران نمیشود.
اعتماد به سایرین چگونه است؟ آیا این اعتمادها از اعتماد به خدا محکم تر و قوی تر نیست؟ ایمان نیز به همین معنی است یعنی اعتقادی قوی و محکم و از صمیم قلب.
دشمنان سیدالشهدا (علیه السلام) نیز به خوبی ایشان را میشناختند و از فضائل آن حضرت نیز آگاه بودند ولی تنها کسی که از آن میان به آن حضرت ایمان پیدا کرد جناب حرّ بود که در واقع در طول زندگی خود با آن حضرت زندگی کرده بود و حقیقت آن حضرت در وجودش نهفته بود که در کربلا این حقیقت شکوفا شد.
ایمان همیشه در بزنگاهها بروز و ظهور پیدا میکند؛ زمانی که میبایست در لحظه تصمیم گرفت و درنگ و تردید نداشت.
جلسه سوم
در قرآن خدا میفرماید «به اعراب بگو که شما ایمان نیاوردید، اسلام آوردید و هنوز ایمان در قلبهایتان نفوذ نکرده است (حجرات/۱۴)». این آیه به ما نشان میدهد که اسلام امری است ظاهری و ایمان امری است باطنی و قلبی.
بر این اساس اسلام آوردن امری است که برای همه قابل تشخیص است و صرف اینکه شهادتین توسط فرد گفته شود او مسلمان است و اسلام آورده است. بر این اساس امکان نفاق در میان مسلمانان وجود دارد یعنی کسی که به ظاهر اسلام بیاورد ولی در قلب خود نسبت به اسلام ایمان نداشته باشد.
جایگاه ایمان قلب است و به همین دلیل هیچکس نمیتواند ایمان دیگری را بسنجد و شناسایی کند زیرا که معیار آن را در دست ندارد. هر امری که از قلب نشأت بگیرد بی شک نمود ظاهری و بیرونی نیز در فرد خواهد داشت و ایمان نیز از این اصل مستثنا نیست.
از سمتی دیگر تشخیص ایمان برای هر شخص در مورد خودش بسیار ساده است زیرا که کاملاً به باطن خود آگاه است.
برای این تشخیص ائمه (علیهم السلام) معیارهایی را ارائه دادهاند. یکی از این معیارها اطاعت با رغبت است.
در میدان عمل فرد منافق به مانند فرد مؤمن رفتار میکند ولی رفتار او از سر خودنمایی است تا به مقاصد خود برسد ولی فرد مؤمن به دلیل اشتیاق و گرایشی که به خدا دارد اطاعت و بندگی میکند. خداوند نیز در مورد این ویژگی در آیات قرآن سخن میگوید (نساء/۱۴۲)(بقره/۱۶۵).
جلسه چهارم
محبت و دوست داشتن نشانه هایی دارد؛ یکی از اصلی ترین این نشانه ها آن است که افراد در جنبه های مختلف زندگی چه چیزی را «انتخاب» می کنند.
در صحنه کربلا این موضوع(انتخاب) به روشنی قابل رؤیت است. سپاهیان عمر سعد به واسطه حب و علاقه ای که به زندگی این دنیا داشتند و علی رغم آگاهی از مقام و شخصیت امام حسین(علیه السلام) با او جنگیدند و او را به شهادت رساندند.
بر این اساس هرکس می تواند به انتخاب های خود در طول زندگی تا به الان نظر کند و بر این مبنا بسنجد که چه موضوعاتی برای او محبوب بوده است؛ به عبارت دیگر چقدر خدا برایش دوست داشتنی بوده است. در چنین بررسی فرد نمی تواند به خود دروغ بگوید زیرا دلیل و برهان آوردن و توجیه کردن عمل دیگر در قیامت کارساز نیست.
ارتکاب معصیت ممکن است برای فرد رخ دهد ولی اینکه دوباره آن را از روی عمد مرتکب شود امری است اختیاری که این امر با خود محبت و علاقه نسبت به آن معصیت را در فرد ایجاد می کند که این محبت باعث از بین رفتنی زشتی و قبح آن عمل در نظر فرد می شود.
در آیه ۱۶۵ سوره بقره خداوند می فرماید «بعضی از مردم برای خداوند شریک قرار می دهند و آنها را به اندازه خدا دوست می دارند...» این بدین معناست که دوست داشتن خدا در کنار سایر موضوعات ایمان محسوب نمی شود و در بزنگاه ها آدمی به سمت آنچه که حقیقتاً سوق پیدا می کند. در ادامه آیه نیز خدا به مؤمنین اشاره می کند که ایشان خدا را بیش از هرچیز دوست دارند و این دوست داشتن را با چیز دیگری عوض نمی کنند.
به فرموده امام صادق(علیه السلام) صبر «سَرِ ایمان» است. این بدان معناست که فرد مؤمن اطاعت خود را به واسطه علاقه ای که به خدا دارد با صبر همراهی میکند و هیچگاه تردید نمی کند و نمی گوید «چرا؟»
جلسه پنجم
از لحاظ عقلی ایمان بدون صبر ممکن نیست زیرا که گذر از امتحان الهی تنها با صبر امکان پذیر است. از طرفی نیز خدا در بیان ویژگی مؤمنان میفرماید ایشان در راه اطاعت از خدا صابر هستند.
یکی از مواقع امتحان «جهاد» است. همیشه این اشتباه صورت میگیرد که جهاد را با قتال یکسان میانگارند در حالی که اینچنین نیست. جهاد الزاماً در میدان نبرد نیست؛ یکی از مواقفی که جهاد در آن وجود دارد زندگی روزمره است، مثل شوهرداری کردن زن و رسیدگی کردن به خانواده از طرف مرد.
همانطور که جنگیدن در میدان جنگ با سختی و مشقت همراه است این موقف نیز با سختیها همراه است که چه بسا از جنگ هم سخت تر باشد.
یکی دیگر از عرصههای جهاد جهاد با نفس است، به این معنی که انسان درک کند همیشه نباید همه چیز بر طبق میل او باشد.
بنا بر فرموده خدا در قرآن مؤمنینی که در راه خدا از همه چیز خود میگذرند صادق هستند. یعنی هیچکدام از اعمال آنها ناخالصی ندارد.
یکی از مصادیق جهاد و یاری خدا این است که آدمی به اندازهی وسعش هر کاری که میتواند انجام دهد، زیرا در برخی موارد شیطان یا این عبارت که «کار کوچک ارزشی ندارد» سعی میکند فرد را از عمل صالح دور کند و در جهتی دیگر نیز با کوچک شمردن گناه در نظر فرد او را به انجام معصیت جذب میکند.
بنا بر روایتی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نشانه ایمان ترجیح دادن صداقت در موقعی است که به ضرر توست و دوری از دروغ در موقعی است که به نفع توست.
جلسه ششم
یکی از نشانههایی که به وسیله آن میتوان ایمان را سنجید رفتار ما با سخنان و گفتههای منسوب به اهل بیت (علیه السلام) است. آیا قبل از توجه به فرموده ایشان به دنبال سند و اثبات آن هستیم؟ یا اینکه به مطلب و موضوع بیان شده در آن توجه میکنیم؟
نمونه دیگر این موضوع ناملایماتی است که در مجالس مربوط به اهل بیت (علیهم السلام) و به خصوص امام حسین (علیه السلام) رخ میدهد و بعضی از افراد این ناملایمات را اولاَ تحمل نمیکنند ثانیاَ سریع آن را مربوط میکنند به صاحب مجلس که اهل بیت (علیهم السلام). این در حالی است که همان فرد سختیهای بیش از این را در موقعیتی دیگر تحمل میکنند و کوچکترین بروز بیرونی نیز نسبت به آن ندارد.
دلیل چنین مسائلی حب و علاقه است که پیش تر نیز به آن اشاره شد و به آن به عنوان کلید ایجاد ایمان اشاره شد.
جلسه هفتم
در رابطه با ایمانِ اصطلاحی در میان مردم، رایج است که می گویند: «من به فلان نفر یا فلان موضوع ایمان دارم». جدا از اصطلاح بودن این کلام آیا امکان دارد آدمی نسب به فرد یا موضوعی غیر از خدا ایمان بیاورد؟
یکی از مواردی که معمولا به صورت شبهه بیان میشود این است که میگویند: «دشمنان تشیع که دست به کشتن شیعیان به صورت حملات انتحاری میزنند نسبت به عقاید باطل خویش ایمان دارند.» در جواب چنین ادعایی بایستی به این نکته اشاره کرد رهبران چنین جریاناتی اگر که به گفتههای خود اعتقاد دارند میبایست خود اولین نفر در اقدام به این دستورات باشند و دست به عملیات انتحاری بزنند. در حالی که میبینیم آنان هیچ گاه خود را وارد این میدان نمیکنند. نکته دیگر این است که اغلب کسانی که اقدام به این عملیاتها میکنند افرادی هستند در سنین نوجوانی و جوانی که از شور و حال سن و سالشان در این زمینه سوء استفاده شده است.
نشانه ایمان همانطور که پیش تر گفته شد گذشت است که این گذشت خود باعث شجاعت نیز میشود چون در کمال ایمان، فرد از جان خود نیز میگذرد. چناچه که اصحاب امام حسین (علیه السلام) از جان خود برای آن حضرت گذشتند و خود سید الشهدا (علیه السلام) نیز از جان خود و عزیزانش در راه خدا گذشت.
بر اساس همین اصل خدا به پیامبر (صلی الله علیه و آله) خطاب میکند که به یهودیان که مدعی تقرب به درگاه الهی هستند بگو اگر که راست می گویند تمنای مرگ کنند (آیه ۶ ـ جمعه). ولی ایشان هرگز چنین نکردند زیرا که به خدا ایمان نداشتند.
ایمان نسبت به موضوعی صورت میپذیرد که به نحوی به خدا مربوط باشد.
رفتار انسان کافر بنا به فرموده قرآن به مانند انسان کور و کر و لال میباشد. از این رو در ظاهر شبیه به افراد اهل یقین است ولی در باطن به شکلی تبدیل شده که ایمان در قلبش نفوذ پذیر نیست.
یکی از سنتهای مؤمن بنا به فرموده امام رضا (علیه السلام) مدارای با مردم است.
دیگر سنت مؤمن صبر در سختیها و شدائد زندگی است.
صبر از آن رو امکان پذیر میشود که انسان به وجود و حاضر بودن خدا ایمان دارد.
جلسه هشتم
یکی از عوامل مؤثر در صبر جهانبینی و نگرش نسبت به جهان است. اگر جهان را دارای حساب و نظم بدانیم هیچ اتفاقی در آن را (حتی کوچکترین اتفاقات) بی دلیل و حکمت نمیدانیم. چنین نگرشی باعث میشود تا انسان در مواجه با هر پدیده ناخوشایند در طول مسیر زندگی احساس کم طاقتی نشود و اعتراض نکند.
اگر چنین نگرشی در انسان وجود نداشته باشد سختیها و شدائد زندگی برای او غیر قابل تحمل میشود و در ضمن دلیل به وجود آمدن آنها را نیز خدا میداند و لذا نسبت به او معترض میشود. چنین فردی همیشه موفقیتهای زندگی را از آن خود میداند و مسبب مصیبتها را خدا میخواند. چنین نگرشی بنا به فرمایش ائمه (علیه السلام) در تضاد است زیرا که حضرت (علیه السلام) میفرمایند که عدل آن است که در مصیبتها خدا را متهم نکنی.
از علامات مؤمن آن است که وقوع هر پدیده را تحت نظر و تسلط خداوند میبیند.
ظلم و ستم کردن ظالمان در این دنیا نشان دهنده خارج شدن امور از دست خدا نیست. بلکه خداوند بعضی از ظالمان را در این دنیا به عقوبت میرساند و عده ای را نیز مهلت میدهد تا به معاصی بیشتری آلوده شوند تا در آخرت مورد عقوبت قرار گیرند.
بسیاری از مظلومینی که در این دنیا مورد ظلم واقع میشوند در واقع متحمل عقوبت ظلمی قرار میگیرند که در گذشته مرتکب شدهاند و ما به عنوان شاهد ظلم، از آن بی خبر هستیم.
اگر که مظلوم مورد ظلم واقع شده اصلاَ گناهی هم در گذشته مرتکب نشده است خداوند بر این امر کاملاَ ناظر و حاضر است و هیچ چیز در نظر او از بین نمیرود.
مقام رضا که در واقع رضایت از خواست خداست همیشه با صبر و تحمل مصیبت همراه است.
جلسه نهم
درک حقایق و حکمتهای نهفته در رویدادهای این جهان از عهده انسان خارج است.
تقدیر خدا و اختیار انسان تضادی با یکدیگر ندارند. اختیار در واقع امری است که تحت تقدیر خداوند قرار دارد. به عبارت دیگر ما هر آنچه که اختیار میکنیم در تقدیر خدا از پیش ثبت شده است.
چنین نگرشی به جهان سبب میشود که در هنگام سختیها و دشواریها نسبت به خدا معترض نشده و شکایت نکنیم. زیرا که خدا را در همه حال ناظر تام و تمام به امور مییابیم.
ویژگی مؤمن این است که میداند هر آنچه از مصیبت بر او وارد شده است بی حساب نیست؛ اگر نگرش ما به جهان به غیر از این باشد دنیا را بی ضابطه و بی نظم میبینیم که در این شرایط دنیا برای ما بسیار ترسناک جلوه میکند.
مؤمن اهل صبر، صداقت و رضایت است.
واقعه کربلا اتفاقی است که خدا به واسطه آن خواسته است که ویژگی مؤمنین حقیقی را برای همیشه به همه انسانها نشان دهد.
زیبایی مصیبتهای کربلا از جنس زیبایی ظاهری نیست. این مصیبتها از آن رو زیباست که در حضور خدا رخ میدهد و خدا آن را به تمامه نظاره گر است.
دلیل دیگر وقوع این اتفاق نمایش نفاق گروهی است که صدر اسلام نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) کینه داشتند و تا آن موقع این نفاق را به صورت علنی آشکار نکرده بودند.
جلسه دهم
سنت هدایت الهی به هیچ وجه از روی جبر صورت نمیگیرد. بلکه همیشه راه درست به آدمی نشان داده میشود و بعد از آن این خود فرد است که میبایست تصمیم بگیرد که مسیر حق را انتخاب کند یا مسیر باطل. به عبارت دیگر هر عملی که آدمی مرتکب میشود بنا به اختیار اوست حال ممکن است خدا از این عمل راضی باشد و یا نسبت به آن ناراضی باشد.
بسیاری از مصیبتهایی که بر ما وارد میشود به سبب رفتار خود ماست. این همان قانونی است که افرادی که با دین بیگانه هستند نیز بدان آگاهی دارند؛ هر معلولی به سبب علتی است.
ایمان، پذیرفتن این دیدگاه نیست که جهان بر روی جبر بنا شده است بلکه بدین معناست که هر عملی در این جهان (حتی کوچکترین آنها) بر روی حساب و نظم صورت میپذیرد.
خداوند هیچگاه نسبت به امور عاجز و ناتوان نمیشود بلکه او به تمامی اموری که برما میگذرد آگاهی دارد.
یکی از راههای دست یابی به معرفت حقیقی و درست نسبت به خدا مراجعه به ادعیه ای است که از ائمه (علیهم السلام) باقی مانده است. یکی از مهم ترین نقش های این ادعیه، افزایش معرفت ما نسبت به خدا بوده است.
معرفت نسبت به خدا میبایست در ادبیات زندگی فرد تأثیر گذار باشد تا به واسطه آن درون و بیرون او همسان شود.
جلسه یازدهم
صفاتی که خداوند خود را با آنها در قرآن معرفی کرده است ملاک معرفت و شناخت ما نسبت به خداست. تمامی این صفات در کنار هم معنی و مفهوم پیدا میکند. یعنی به عنوان مثال صفت منتقم بودن خدا در کنار صفات رحمان و رحیم بودن او معنا پیدا میکند و قابل درک میشود.
رضایت به قضا و قدر الهی به معنی انفعال نیست. به عنوان مثال حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) که به صورت کامل از قضا و قدر الهی آگاهی دارد به هنگام رفتن به سمت کربلا تمام تلاش خود را برای تغییر این اتفاق میکند (با ارشاد و موعظه دشمنان و روشنگری برای اصحاب بابت عاقب این سفر) زیرا آن حضرت خدا را اینطور میشناسد که تقدیر هر فردی را میتواند در لحظه آخر تغییر دهد، البته به شرط خواست خود هر فرد.
بنا به روایتی از امام صادق (علیه السلام) مؤمن واقعی کسی است که همیشه نسبت به خدا هم در ترس باشد و هم امیدوار. این خوف و امیدواری میبایست در رفتار فرد نمود داشته باشد. یعنی به هنگام ارتکاب معصیت دچار ترس از خدا شود و دست از ارتکاب آن بکشد. و به هنگام ناامیدی و یأس به درگاه خدا دعا کند اگر چه به نظرش حاجتش دست نیافتی باشد.
یکی دیگر از عرصههای بروز ایمان یا همان خوف و امیدواری نسبت به خدا آن است که آدمی وعده الهی را همیشه مقدم به وضع موجود بداند و در خوشی سرمست نشود و در ناراحتی کار را تمام شده نداند.
بر اساس روایتی از امام صادق (علیه السلام) سه خصلت در مؤمن وجود ندارد، حرص، بخل و ترس.
از آن رو حریص نیست که میداند خدایی دارد که هر چه را در هر زمانی بخواهد او قادر به برآورده کردن آن است.
به این دلیل بخیل نیست که میداند هر آنچه که دارد از فضل و عنایت خداست و چیزی از خود ندارد.
و به این دلیل ترس در او راه ندارد که میداند هیچ ظلمی بدون خواست خدا نمیتواند بر او وارد شود و اگر وارد شود خدا بر آن ناظر است.
بنا بر روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ایمان چهار رکن دارد، توکل بر خدا، تسلیم بودن در برابر خدا، رضایت به قضای خدا و تفویض امر به خداوند متعال. (کافی، ج ۲، ص ۴۷)
یکی از عرصهها برای تمرین عملی افزایش ایمان و دوری از کفر، همنشنینی با پاکان است. که یکی از این موقفها عزاداری و گریستن برای امام حسین (علیه السلام) است.
دیدگاه خود را بنویسید