جلسه اول

حجت نظیر نور می ماند که فضای ظلمانی را روشن می کند.حجتی که از طرف خداوند  متعال نازل شد، دیگر نیازی به اثبات ندارد و کاملا امر را روشن می  نماید.حجت هر جا که باشد فوق تمام امور است و مبین کل امور است.
اگر غیبت امام زمان(عج) را پذیرفتیم و زندگیمان را با آن تنظیم نمودیم و به  نوعی با آن کنار آمدیم؛ در این هنگامست که به دنبال بحث و استدلال می رویم  چون اگر حجّت ظهور و حضور داشت دیگر دلیلی بر بحث و استدلال نبود. بر اساس همین حجّت است که در روز قیامت برای هرکس روشن است که چه گناهانی را در  این دنیا انجام داده است.
حجت را می توان در دو مقوله تقسیم نمود:۱- نفس الامر ۲- مسائلی که فی نفسه حجت نیستند ولی بنابر شرایطی برای شخص حجت می شوند.
نفس الامر، حجتی است که خداوند از ازل آنرا حجت قرار داده است.(آیات، قرآن،  ائمه و..) انسانها می توانند از پذیرش این حجت بنابر اختیارشان، سرباز  زنند.البته همه انسانها می یابند که او حجت استزیرا خداوند که خالق آدمی  است آن را به عنوان حجّت برای او قرار داده است!!!
مسائلی مانند دیدن خواب ، دیدن یک صحنه و پشیمانی از خطا و...، همه مثالی  از مقوله دوم حجتند.(که البته این حجت، حجتی است که خاص شخص است و قابلیت  تعمیم ندارند.)
حجت زمانی بر انسان تمام می شود که بفهمد که اگر فعلی را ترک کند و یا مرتکب شود، مورد عقوبت و توبیخ قرار می گیرد.
خداوند متعال در تاریکترین نقاط زندگیمان حضور دارد، هنگامی که انسان دچار و  مرتکب خطا می شود، از درون او را متوجه و امر را بر او روشن می کند.
ضرورت و لزوم وجود حجت هم از منظر عقل قابل درک است و هم از منظر نقل.بنابه  عقل اگر حجت وجود نداشت هیچ کس هیچ چیز نمی فهمد و درک نمی نمود.در وضعیت  فعلیکه واجد عقل(حجّت درونی)هستیم از درک این موضوع ناتوانیم ولی می توان  فضایی را تصور نمود که هیچ انسانی هیچ درک متقابلی از سایریننداشته باشد.  قانون و مقررات نمونه ای برای اثبات وجود حجّت است و اگر وجود نداشت اصلاً  نظامی هم موجود نبود.نه پشیمانی معنایی داشت و نه تربیت و تعلیم و رشدی!
نکته دیگر اینست که حجت را باید خداوند تعیین نماید.حجت را انسانها نمی  توانند وضع و یا انتخاب نمایند چون آن فوق همه امور است و راهنما وروشنی  بخش زندگیست و همه مخلوقات از او بهره می برند.
مساله دیگر این است که حجت، زنده و فعال است بدین معنا که در همه لحظات و  امور حضور دارد و نقش یک رهبر را دارد.پشیمانی از یک خطا و گناه نشانی از  زنده و فعال بودن حجت استو آدمی آن را در تمامی لحظات بدون کوچکترین تردیدی  درک می کند.
حجت بر دو قسم است: حجت ظاهری و حجت باطنی
حجت ظاهری، ائمه و پیامبران علیهم السلام اند و حجت باطنی، عقل است.
حجت متعدد است ولی اختلاف و تقابلیبا هم ندارند و مصدق همند!( لانُفَرِّقُبَيْنَأَحَدٍمِنْرُسُلِه‏ (بقره ۲۸۵))
در مصایب اهل بیت (علیهم السلام) مصیبت بی نهایت این است که حضرت صدیقه  (سلام الله علیها) که خود حجت است بر حجت های الهی ، برای فرمایشاتشان می بایست گواه بیاورند!
 
مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع  ....يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ  حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ  فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ  فَالْعُقُول‏....( بحار الأنوار ج‏۱   ص : ۱۰۶)
 حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام مى فرمايد: نحن حجه اللَّه و فاطمه حجه علينا. [تفسير اطيب البيان، ج ۱۳، ص ۲۳۵.]

جلسه دوم

حجت آن چیزیست که امر را بر ما روشن و واضح می کندو تکلیف را بر ما مشخص  میکند.این وضوح تا به آنجاست که اگر به آن بی توجهی کنیم خود دچار پشیمانی  می شویم و خود را مستحق عقوبت می دانیم.
جنس حجت، نور محض است و جنس دین نیز بر پایه حجت است که کاملاً آشکار و  واضح است.حجت ظاهری (رسل و ائمه علیهم السلام) و باطنی(عقل) مکمل و مؤید  یکدیگرندو تقابلی مابین آنها صورت نمی گیرد.
نظم و ترتیبی که در این عالم و در کوچکترین اجزاء آن مشاهده می شود همگی برپایه حجّت است و بر آن استوار است.
در روایتی از امام باقر(ع) آمده است که ایشان فرموده اند: لَوْ بَقِيَتِ‏  الْأَرْضُ‏ يَوْماً بِلَا إِمَامٍ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا وَ  لَعَذَّبَهُمُ اللَّهُ بِأَشَدِّ عَذَابِه إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ  تَعَالَى جَعَلَنَا حُجَّةً فِي أَرْضِهِ وَ أَمَاناً فِي الْأَرْضِ  لِأَهْلِ الْأَرْضِ ‏... اگر زمين يك روز خالى از امامى از خانواده ما باشد  اهلش را فرو مى‏برد و اگر نبود آدمیان به بدترین حالت عذاب می شدند بدین  معنی که خداوند این افراد را(ائمه (ع) ) را به عنوان پناه و امان در این  دنیا قرار داده است.( بحار الأنوار ج‏۲۳ ص : ۱)
بنابر این روایات ضرورت حجت به وضوح قابل درک است.به وجود حجت است که حساب و  کتاب در روز قیامت، معنا پیدا می کند.یعنی آنکه حجت امکان هدایت را برای  بشر فراهم می کندو فرد مختار است که خود راه خودش را انتخاب کند.
مطلب دیگر آنست که اگر حجت وجود نداشت، خداوند در این دنیا عبادت نمی  شد.زیرا پیامبر(ص) و ائمه(علیهم السلام)اند که نماد واقعی بنده و عابد  واقعی خداوند متعال اند (اشهد انک قد اقمت الصلوة و آتیت الزکوة...)اگر  وجود مبارک آنها حضور نداشت، آدمی نمی توانست با انجام این عبادات خود را  به آنها و در نتیجه به خدا نزدیک کند.
حال واژه "حجّت الله" که در روایات و قرآن بیان شده است چه ویژگی هایی  دارد؟. حجت خداوند علاوه بر اینکه رفتار و گفتارش حجّت است وجودش نیز به  تنهایی حجّت است.چنین حجتی، می تواند خلیفه خدا بر روی زمین باشد که در  تمامی زمانها (دنیا و آخرت) و مراتب ، حجت و خلیفه خداوند باشد.بنابراین  عصمت جزء لاینفک حجت الهی است.حجّت خدا صدیق است بدین معنی که خدا را او  تصدیق می کند. تمامی این اوصاف متعلق است به ائمه (ع) و حال جایگاه حضرت  صدیقه (س) در مرتبه ای است که خود حجت است بر این حجج الهی.
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام مى فرمايد: نحن حجه اللَّه و فاطمه حجه علينا. [تفسير اطيب البيان، ج ۱۳، ص ۲۳۵.]

جلسه سوم

بعد از شناخت حجت و حجت الله به این نکته می رسیم که بنابر وجود حجت،در  قیامتدیگر هیچتوجیهی برای انسانی باقی نمی ماند. حجت درونی(عقل) لازمه فهم و  درک سخنان حجت بیرونی(پیامبران و ائمه (ع)) می باشدو هر دو از یک حقیقت  واحد سرچشمه می گیرند.
شیرن ترین لحظه برای آدمی زمانی است که پیغام و فرمان عقل خود را که یک  امانت الهی است، بپذیرد و به آن عمل کند و به آن معترف گردد.‏؛ جایگاه عقل  در قلب است نه در فکر .عقل به معنی تفکر نیست بلکه مفهومی است بالاتر از آن  و شیطان در وهله اول در آن راه ندارد، راه شیطان تا سینه آدمیست!  مگر  آنکه انسان راه را برای ورود او فراهم و باز کند.عوامل و تمامی ادعاها بر  پایه تفکرات انسان است در حالیکه تمامی اجزاء دین بر پایه قلب و دل است.از  اینرو در آن دنیاست که چیزی که از انسان می خواهند قلب سالم و پاک است!  انحراف نیز از زمانی شروع می شود که آدمی به فکر خود تمرکز دارد و نه عقل، و  آن را معیار قرار می دهد.
برای فهم قرآن نیز می بایست توجه داشت که قرآن تنها و تنها برای قلب آمده  است نه فکر. و جایگاه آن قلب آدمیست.قلب است که تمام اعمال را کنترل می کند  و بر انسان احاطه دارد.راه ارتباطی امام زمان(ع) با آدمی نیز همین قلب  است.
در روایتی امام(علیه السلام) اشاره به پنج روح می کنند که یکی از آنها روح  القدس است که پایه و اساس تمام عالم است و سراسر پاکیست؛و انبیاء بر پایه  آن به درجه پیامبری نائل می گردند.
آن حقیقتی که ائمه علیهم السلام بر آن تایید می شوند و بر آن واجد می شوند و  به عبارت دیگر، روح القدس، وجود پاک و اقدس و مبارک حضرت صدیقه (سلام الله  علیها) است و این یکی از معانی ام ابیهاست!
عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع‏ أَنَّ النَّبِيَّ (ص) ... الْعَقْلِ فِي  الْقَلْبِ‏ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي وَسَطِ الْبَيْت،بحار الأنوار  ج‏۱  ص :  ۹۶
 الَّذي يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاسِ ، ناس /۵
 يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (۸۸)إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ (۸۹)؛ شعراء
 قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ النَّاسَ  ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى‏ وَ كُنْتُمْ  أَزْواجاً ثَلاثَةً فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَ  أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ  السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ‏ فَالسَّابِقُونَ هُوَ رَسُولُ  اللَّهِ ص وَ خَاصَّةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ جَعَلَ فِيهِمْ خَمْسَةَ  أَرْوَاحٍ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ فَبِهِ بُعِثُوا أَنْبِيَاءَ  ...بحار الأنوار ج‏۲۵  ص : ۴۷)