فایل های صوتی :

  توحید و شرک-جلسه اول.mp3

    توحید و شرک-جلسه دوم.mp3

    توحید و شرک-جلسه سوم.mp3

    توحید و شرک-جلسه چهارم.mp3

   توحید و شرک-جلسه پنجم.mp3

   توحید و شرک-جلسه ششم.mp3

   توحید و شرک-جلسه هفتم.mp3

   توحید و شرک-جلسه هشتم.mp3

   توحید و شرک-جلسه نهم.mp3

   توحید و شرک-جلسه دهم.mp3


جلسه اول

 دليل و اهميت عقيده ديني چيست؟ می‌دانیم که مرجع اين عقيده، سليقه و نظر شخصي نبايد باشد

توحيد به عنوان يكي از عقاید ديني از اهميت خاصي برخوردار است. آنچه  كه هر كس از نظر خود در مورد خدا و دستورات و احکام او بيان مي كند و متصور  است توحيد و خدا شناسي نيست

توحيد مبحثي است كه داراي مرجع و صاحب(كه خدا مي باشد) است. ابراز  عقايد و سلايق در اين موضوع و امثال آن امري عبث و بيهوده است زیرا در  نهایت باوری است که از حقیقت این موضوعات فاصله دارد و به نوعی شرک محسوب  می شود.

توحيد اصلي ترين و اولين اصل در اصول اعتقادي است. گناهي هم كه در ساحت خدا نابخشودني است شرك است.

رفتار انسان خود برهاني است بر وجود خالق براي انسان؛ زیرا هر انساني  خالق و آفریننده يك سري اشياء است؛ از اين رو خود او قطعاً دارای صاحبِ  خالقي است.

نيازمندی و محتاج بودن آدمي در جنبه هاي مختلف دليل ديگري بر مخلوق بودن اوست.

هر خالق نسبت به مخلوقش سه حالت دارد؛ اولاً مخلوقش را دوست دارد ،  ثانياً نسبت به رفتار او حساس بوده و توصیه ها و آموزه‌هایی برای او دارد؛  ثالثاً نسبت به آن تعلق و دلنگراني دارد.

خدا نيز بر همين اساس با مخلوق خود(انسان) رابطه دارد؛ و اوامر و  توصيه هاي او از اين جنس(توصیه خالق به مخلوق) است وگرنه كه خدا هيچگونه  نيازي به مخلوق خود ندارد.

یکی از سنت های الهی که خدا بدان اشاره کرده است این است که اگر بنده ای مظلوم واقع شود و کشته شود خود خدا به پای خون او می ایستد.

مظلوم واقعی کسی است که در حالی مظلوم واقع شود که معصوم است زیرا در غیر اینصورت خود مظلوم ممکن است زمانی در مقام ظالم بوده باشد.

در روایاتی پیرامون عبارت قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا  لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا در آیه ۳۳ سوره اسراء آمده است که منظور از مظلوم  امام حسین(علیه السلام) است.

جلسه دوم

به نظر می رسد یک خالق سه ویژگی را داراست؛ دارای قدرت است؛ از علم و  حکمت برخوردار است؛ و اینکه یک دلیل و چرایی برای مخلوقی که خلق کرده است  دارد.

در مورد هر خلقت و مخلوقی دو حالت متصور است؛ یکی دلیل و نیازی که به  واسطه آن به وجود آمده است، و دیگری منفعت و سودی است که آن مخلوق به خالق  خود می رساند.

دلیل و چرایی خلقت آدم از منظر خدا چه بوده است؟ به عبارت دیگر نفع خدا از خلق آدمی چیست؟

قطعاً دلیل خلقت بشر از منظر خالقش که خدا باشد از جنس نیاز نیست،  زیرا که او غنی و بی نیاز است. تنها دلیل این خلقت محبت خداست و این خلقت را برای خود انسان انجام داده است.

از نشانه های غنی بودن خدا ارسال رُسُل الهی است. زیرا که آنها را  برای هدایت بشر فرستاده و به آنها فرموده است که به بندگانم بگویید که در  قبال این هدایت هیچ اجر و پاداشی نمی خواهید.

دلیل خلقت انسان از منظر مخلوق بودنش این است که برای بندگی و عبادت آفریده شده است؛ 

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ ِلَّا ِيَعْبُدُونِ(الذاریات/۵۶) به این معنی که مطیع کامل خدا باشد در حالی که خاضع است.

از منظر عقلانی نعمت هایی که خدا به انسان عطا کرده است امانتی است در  دست او و صاحب اصلی تمامی آنها خود خداست. بنابراین خداست که می تواند و  باید روش و نحوه استفاده از این نعمت ها را بیان کند و خودسر عمل کردنِ انسان، منطقی نیست.

جلسه سوم

 یکی از تفاوت های خلقت خدا با خلقت بشر این است که از خداوند از هیچ خلق  می کند در حالی که بشر مخلوقات خود را از روی موضوعات و اشیاء موجود خلق می  کند. دیگر تفاوت آن است که خلقت انسان نیازمند اذن و اراده خداست در حالی  که خلقت خدا بی نیاز از اذن و اراده است.

همه مخلوقات نیازمند و وابسته به خدا هستند در حالیکه خداوند بی نیاز مطلق است.

مالک تنها کسی است که صاحب حق است در مملوک (مخلوق) که بتواند دخل و تصرف کند.

آدمی در این دنیا برای زندگی اجتماعی و داشتن رابطه با سایرین قوانینی  را به صورت قراردادی وضع می کند؛ این در حالی است که این نوع قوانین به  صورت کامل و صددرصد نمی تواند حقوق تضییع شده میان افراد را تشخیص و ادا  کند. لازمه وجود قوانین بدون نقص این است که وضع کننده آن کسی باشد که بر  آدمیان و ویژگی هایشان اشراف و تسلط داشته باشد؛ به عبارت دیگر قانونی که  خالق برای مخلوق وضع می‌کند جامع ترین قانون است.

خدا علاوه بر اینکه مالک آدمی است حافظ و حامی تمام عیار او نیز است.  رابطه با خدا بسیار آسان است کافی است که از دستورات او اطاعت کنیم و تمام  امور خود را به او محول سازیم.

معنای واقعی توحید یعنی اعتماد و توکل به خدا در تمامی وجوه زندگی. این اعتماد و توکل همان ایمان است.

توحید، شرک و موضوعاتی از این دست دارای سه ساحت هستند. ساحت ایمان، ساحت تکذیب و ساحت عدم رسیدن به یقین.

برای ایمان آوردن و همچنین تکذیب نیاز مند دلیل و سند هستیم. نداشتن سند در اثبات یک موضوع نمی تواند دلیلی باشد بر تکذیب آن.

جلسه چهارم

 یکی از دلایل اثبات یگانگی خدا این است که اگر خدا یگانه نبود امکان اداره  مجموعه ای نظیر دنیا امکان پذیر نبود. زیرا که مرجع و منبع همه امور در  یکجا نبود. از همین روست که آدمی نیز به هنگام گرفتاری و سختی به خدا  مراجعه می کند زیرا که در درون خود وجدان می کند که خدای او و سایرین یکی  است.

ایمان به خدای واحد (الله) اصلی ترین و مهم ترین مطلب در بحث توحید  است. ساحت ایمان بی انتهاست و به عبارت دیگر مراتب آن بسیار مختلف است.

در بهره مندی از قرآن می بایست به مانند سایر علوم به صاحب فن و دانش آن (که ائمه(علیهم السلام) هستند) مراجعه کنیم.

اعتماد کردن در زندگی یکی از کلیدی ترین پایه های زندگی است، به صورتی  که زندگی بدون اعتماد به دیگران قابل تصور نیست. ولی چرا آدمی به خدا  اعتماد نمی کند؟ در حالی که نمی توان دلیلی منطقی و عقلی برای این بی  اعتمادی یافت. اعتماد به خدا شروع توحید است.

نمونه بارز اعتماد به خدا را می توان در انبیاء و اوصیاء الهی ؛ به ویژه امام حسین(علیه السلام) مشاهده نمود.

اعتماد کردن به خدا یعنی انسان مطلب و نشانه الی را به وضوح دریافت کند و بی درنگ به آن عمل کند.

در کربلا کسی که اعتماد را به معنای واقعی به معرض ظهور گذاشت حرّ  بود. زیرا یقین داشت که امام حسین(علیه السلام) با وجود گناهان و خطاهای  بزرگی که او مرتکب شده است باز او را خواهد بخشید.

جلسه پنجم

 آفت ایمان دروغ گفتن است. هرجا که دروغ وجود داشته باشد باورهای ما از بین می رود.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید «راست گفتن امانت داری است  دروغ گفتن خیانت است»

عرفان ها و مکاتب نو ظهور هیچ کدام استناد و دلیلی عقلانی برای تضمین سعادت آدمی ندارد.

متن و اساس خلقت صداقت است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند:  «دنیا صادق ترین چیزها برای آدمی است و این  آدمی است که خود را با آن فریب  می دهد»

همه انسان ها در درون خود زشتی دروغ را تشخیص می دهند و دروغ گفتن فعلی است فرا گرفتنی که آدمی آن را به صورت ذاتی نمی داند.

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «عاقل دروغ نمی گوید.» از نشانه  های عاقل بودن تشخیص زشتی و بدی است و همچنین پشیمان شدن بعد از ارتکاب آن  است.

صداقت در تکوین و تشریع خداوند وجود دارد. جلوه بیرونی آن نظمی است که در این عالم مشاهده می کنیم.

دلیل شک و شبهه هایی که امروزه بیشتر از گذشته شده است به خاطر دروغ است.

دروغ گفتن رفته رفته سطح ایمان و توجه به خدا را در آدمی کاهش می دهد و کم می کند.

نمونه بارز صداقت و دروغگویی را می توان در واقعه کربلا مشاهده کرد.  حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) از ابتدای حرکت خود از مدینه عاقبت کار را  برای همراهانشان به وضوح بیان کردند تا ایشان آگاه باشند که چه چیز در  انتظار آنهاست.

امام حسین (علیه السلام) در میدان جنگ بارها از سپاهیان عمرو سعد  درخواست کرد که بگویند دلیلشان برای کشتن او چیست ولی هیچ کس چیزی نگفت  زیرا که آن حضرت و سایر ائمه (علیهم السلام) زندگیشان بر اساس صداقت و راستی بوده است.

جلسه ششم

ایمان به خدا، به عنوان صاحب و مالک این عالم آرامش و متانت را با خود  به همراه می آورد. تلاش بر استحکام ایمان باعث می شود که اعتقاد توحید در  درون آدمی شکل بگیرد و تقویت گردد.

انسان زمانی که با نشانه خدا مواجه می شود در دو حالت ممکن قرار می  گیرد؛ یا بعد از دریافت آن تسلیم می شود و ایمان می آورد و یا اینکه بعد از  درک آن بر روی آن سرپوش می گذارد و به اصطلاح کفر می ورزد.

تکذیب کردن به این معناست که فرد یک موضوع را بعد از درک کردن درونی نپذیرد و سعی در دروغ جلوه دادن آن برای سایرین کند.

تکذیب هر موضوع و مطلبی که به خدا نسبت دارد بر اساس عقل و منطق غلط است.

خداوند در قرآن در وصف اهل جهنم می فرماید کسانی که نسبت به آیات ما  کفر می ورزند و آنها را تکذیب می کنند اهل آتش هستند. یک نوزاد آدمی زاد بر  فطرت توحید متولد می شود و سایر رذائل اخلاقی(دروغ، کینه، حرص و ...) توسط  سایرین به او آموزش داده می شود(چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیر  مستقیم).

آینه تمام نمای صدق و کذب محض صحنه واقعه کربلا است.

جلسه هفتم

در روایتی از امام علیه السلام آمده است که بنی امیه کاری کردند که  ایمان شناخته شود و مورد توجه باشد ولی اجازه ندادند شرک و مصادیق آن برای  مردم آشکار شود.

در روایتی از امام محمد باقر(علیه السلام) آمده است که کمترین حد شرک  ابداع رأی و عقیده ای باشد که بر اساس آن حب و بغض فرد نیز شکل بگیرد.

در روایتی دیگر از امام محمد باقر(علیه السلام) سؤال شد که کمتری عامل  مشرک شدن فرد چیست؟ ایشان در جواب فرمودند اگر فرد سنگ ریزه ای را بردارد و  آن را دانه بخواند (نفی و تکذیب موضوع و مطلبی روشن) و بر اساس آن دین خود  را استوار کند.

هرکس هم عرض و در کنار خدا مطلبی را بیان کند (به خدا نسبت دهد) وارد وادی شرک شده است.

در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است که وظیفه مردم این است  که ما(اهل بیت(علیهم السلام)) را بشناسند، مسائلشان را نزد ما بیاورند و  تسلیم و مطیع ما باشند ولی اگر مشکلاتشان را نزد ما نیاورند دچار شرک شده  اند.

اگر در فهم و درک مسائل الهی به مرجعی مراجعه نشود و یا به کسی غیر از ولی خدا مراجعه شود شرک صورت گرفته است.

هر فرقه و مذهبی که در موضوعات و مسائل الهی بدعت گزاری کند دچار شرک شده است و پیروان آنها نیز مشرک هستند.

مصداق بارز توحید امام حسین(علیه السلام) است. ایشان علی رغم اینکه از  سرانجام کار آگاه بودند بندگی خود را انجام دادند و مطیع محض خداوند بودند.

جلسه هشتم

 اطاعت اصلی ترین موضوع در بندگی است. آشکارترین نمونه سر باز زدن از اطاعت خدا داستان شیطان و سر باز زدن او از سجده بر آدم است.

خداوند در آفرینش زن و مرد این اختلاف را به وجود آورده است تا عرصه ای باشد برای امتحان آدمی تا روشن شود چه کسی این اختلاف را می پذیرد و چه  کسی از پذیرش آن سر باز می زند و به رأی خود در مورد آن عمل می کند.

زمانی که مطلبی غیر خدایی به صورت خدایی جلوه داده شود و یا اینکه موضوعی خدایی از خدایی بودن بیافتد وارد ساحت شرک شده ایم.

سقیفه آیینه تمام نمای شرک است، زیرا که امیرالمؤمنین(علیه السلام) که  ولی الله بود را کنار گذاشتند و کسانی را که از طرف خدا انتخاب نشده بودند  به عنوان خلیفه خدا برگزیدند و معرفی کردند.

خداوند در قرآن در وصف مشرکین می فرماید آنها کسانی هستند که بعد از  مواجه و یقین نسبت به فرستاده خدا او را تکذیب می کنند و سپس نسبت به او  استکبار می ورزند (او را به دروغ گویی متهم می کنند).

دلیل استکبار ورزیدن چیزی نیست جز تضاد دعوت و راهنمایی فرستاده خدا  با گرایشات و تمایلات نفسانی فرد مشرک. به همین دلیل است که به تکذیب بسنده  نمی کند و دست به استکبار می زند که در بالاترین درجه، طبق گفته قرآن،  منجر می شود به کشتن فرستاده خدا.

بسیاری از تحریفات صورت گرفته در تفسیر احادیث برای خدشه وارد کردن به  موضوعات الهی است. نظیر نقل داستان نبرد امیرالمؤمنین(علیه السلام) با  عمرو بن عبدود که می گویند بعد از اینکه عمرو به صورت آن حضرت آب دهان  انداخت ایشان غضبناک گشته و اندکی صبر کردند و بعد از فروکش کردن خشم او را  کشتند؛ با این نقل به صورت غیر مستقیم این معنی القا می شود که خواسته ها و  تمایلات امیرالمؤمنین(علیه السلام) گاهی اوقات از روی نفس است وگاهی مطابق  با خواست خدا که این کاملاً غلط است زیرا که او ولی الله است.

جلسه نهم

 بدترین افراد همیشه ضد دین نیستند. اصلی ترین آنها شیطان است که به حضرت  آدم(علیه السلام) سجده نکرد و به خدا گفت در ازای آن چنان عبادتی تو را  خواهم کرد که سابقه ی آن وجود نداشته است.

ایمان امری است قلبی و هچکس نمی تواند میزان آن را در دیگری تشخیص دهد  و در شرع نیز تکلیفی بر ما مبنی بر تجسس در ایمان دیگران نیامده است.

شرط اسلام آوردن تنها بیان لفظی شهادتین است از این رو همیشه در میان مسلمانان منافق وجود داشته و خواهد داشت.

بین ایمان و محبت رابطه ای برقرار است. هرکس بر چیزی یا کسی ایمان  داشته باشد نسبت به او علاقه مند نیز هست. و هرکس نسبت به کسی یا چیزی  علاقه مند باشد رفته رفته نسبت به آن ایمان می آورد.

محبت خدا نسبت به بنده اش به حدی است که در قرآن گناهکاران و از راه دور شده ها را نزد خود می خواند.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خلقت امیرالمؤمنین است نه در تاریخ. یعنی هرکس که مؤمن واقعی باشد دلش به سمت او میل می کند.

محبّت هرچه افزون تر گردد ایمان نیز مستحکم تر می شود.

جلسه دهم

قضاوت نسبت به دیگران امری است خطرناک و اسلام چنین تکلیف و وظیفه ای به ما محول نکرده است.

تنها کسی که می تواند نسبت به درون و نیت افراد قضاوت کرده و حکم صادر کند خداست.

اگر که همیشه خدا را ناظر بر عالم و خود بدانیم به خود جرأت قضاوت نمی دهیم.

امام(علیه السلام) می فرماید:«خوش به حال کسی که مشغول عیب خود است.»

هرکس در خود نیاز به ارتباط با خدا را احساس می کند. برقراری ارتباط  با خدا از دو مسیر صورت می پذیرد اول مسیری که خدا خود تشریع کرده است مثل  اعمال واجب(نماز، روزه، خمس و ...) و مسیر بعدی آن است که آدمی به دنبال  انجام عملی است که درآن رضایت خدا باشد.

اگر انسان ارتباطش با خدا نزدیک باشد در مسیر زندگی خود به اتفاقات و  رخ دادهایی برمی خورد که احساس می کند خدا در سر راهش قرار داده است و با  انجام آنها رضایت خدا را جلب می کند.

امر به معروف و نهی از منکر امری است بریایه هدایت، نه تحقیر و محکوم کردن دیگران.

در عزاداری بر ائمه(علیهم السلام) می بایست ادب عزاداری را رعایت کرد،  به این معنی که نه میزانی را برای قبول و رد کردن عزاداری تعیین کنیم و نه  اینکه عزاداری دیگران را محکوم و متهم کنیم.

منافق همان مشرک و کافر است که نمی گذارد کفر و شرکش برای دیگران آشکار شود.

کربلا تنها صحنه ای بود که در آن منافق و مؤمن حقیقی آشکار شد. 

کربلا صحنه ای بود که قصد داشتند که در آن آخرین نشانه های خدا محو و ریشه کن شود.